رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

اثبات وجود خدا

اثبات وجود خدا
امتیاز دهید
5 / 4
با 113 رای
امتیاز دهید
5 / 4
با 113 رای
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

Excursions with Thoreau
Excursions with Thoreau
5 امتیاز
از 2 رای
رابطه علم و دین
رابطه علم و دین
4.4 امتیاز
از 12 رای
دین و روان
دین و روان
4.7 امتیاز
از 27 رای
ملاحظات فلسفی در دین و علم
ملاحظات فلسفی در دین و علم
4.4 امتیاز
از 36 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی اثبات وجود خدا

تعداد دیدگاه‌ها:
695
سلام بر رفقا!

گزاره ی باور خداوند محصول جهل یا ترس است چه بهره ای از عقل دارد؟

جمله ی بالا به نظرم در بهترین حالت، میتواند جمله ای شبه علمی باشد منتهی جمله ای که خود مبنای خود را از " جستن خداوند در تاریکی ها و جهلها و نه در آگاهی ها یا جستن خداوند در شرور و نه در امور خیر" گرفته است. اصل این حرف بر این است که جایی به سراغ ایده ی خداوند باید برویم که علم هیچ جوابی به ان نداده است. این نوع نگاه متاسفانه در علوم تجربی به شدت باور پایه ای است ولی در مقام مقایسه میتوان گفت در زبان ادیان، خداوند نه فقط در تاریکی ها و جهلهای علمی بشر بلکه در معلومات و روشنایی ها هم وجود دارد منتهی به صورت ارتباط طولی و تقدیری.در واقع میتوان به زبان دینی گفت خود همین گزاره فوق ناشی از جهل به مفهوم خداوند است.
ثانیا آیا معنی این سخن این است که خداباوران همه جاهل یا ترسو هستند؟ یا مفهوم مخالف ان این است که خداناباوران انسانهای عالم و نترسی هستند؟ این ادعاها هم باید اتبات شود وگرنه جز یک جمله ی بی پایه چیزی نیست.تاریخ تعقل در جهان نشان میدهد که اتفاقا حداقل برای بسیاری از عقلا، مفهوم خداوند حاصل یک کوشش عقلانی است نه حاصل جهل و ترس. البته درباره یمفهوم ترس و نسبت ان با مفهوم خشیت که کلمه ای دینی است میتوان بحث نمود.
ولی میتوان نکته ی دیگری نیز گفت اگر مدعیان این نظر نتوانند ان را اثبات کنند این حمله صرفا یک جمله ی باوری خواهد بود. و میتوان به راحتی ادعا کرد که فرد مدعی جمله ی فوق، خودش گرفتار نارسیسم یا خود پرستی یا توهم دانش است و از وجود خداوند میترسد و بخاطر همین چنین جمله ای را گفته!!
ادامه دارد...
شناخت خدا و درک شهودی
در مورد بسیاری از پیامبران فرض بر آنستکه شناخت آنان از واجب الوجود نه فقط از راه تفکر بلکه از طریق شهود قلبی و (تجربه نبوی ) بوده است و در دنیای علم و فلسفه اندیشمندان بزرگی بوده اند که « خدا » را در آن مفهوم عام و «متشخص » که گوئی تجسمی از موجودی با همه ی ویژگی هائی انسانی و تجسد یافته است که با خصلت هائی چون خشم و غضب ،بخشش و مهربانی ،علاقه به گروهی و بغض نسبت به دسته ی دیگر بوده و چون والدی ابناء خود را به کاری تشویق و مخالف خود را به عقوبتی سخت تهدید می کند ،باور نداشته اند .
انیشتین همواره می گفت :« خدای متشخص را باور ندارد. »، اما او همچون بسیاری از متفکران پیشرو هم عصرش نظیر( ویتکشتاین ، فروید ، یونگ ، پیکاسو ) این واژه را مانند کانت در رابطه با حقایق بزرگی که در آنسوی ادراک آدمی جای دارد و عقل مآل اندیش از درک آن عاجز است، بکار می برد.
شناخت که به معنی «آگاهی» است دارای اقسامی است که عبارتند از:
الف) شناخت حسّی: که با واسطه ی حسّ های پنجگانه حاصل می شود.
ب) شناخت عقلی یا ذهنی: که به واسطه عقل و ذهن تحصیل می شود.
ج) شناخت قلبی(شهود قلبی):
شهود قلبی در اصطلاح علوم عقلی و عرفانی مرتبه ای از مراتب وجود آدمی است که از حیث شدّت و رتبه ی وجود بالاتر از ادراکات حسی و عقل قرار دارد و کسانی چون یونگ شهود را ادراکی ناخوآگاه تلقی کرده اند و مطالعات علوم اعصاب حس شهودی را از فرایند های نیمکره راست مغزی می داند در آن پروسه های احساسی ،هنری وعقلی باز آفرینی شده و شکل می گیرند.
در واقع اندیشیدن در باره آفرینش و خدا بیدار کننده «احساس حیرت » است که فیلسوفان بزرگ از افلاطون تا کانت و هگل از آن سخن گفته اند . وادی حیرت در عرفان شرقی نیزریشه ای کهن دارد و خواجه عبدالله انصاری در فرازی از مناجات نامه اش گوید :
الهی! مرکب وا ایستاد، و قدم بفرسود، همراهان برفتند و این بیچاره را جز حیرت نیفزود .
در آتش «حیرت» آویختم چون پروانه در چراغ.
الهی! ابوجهل، از کعبه می‌آید! و ابراهیم از بتخانه!
با این وجود از فلاسفه معاصر همچون کارل پوپرگرچه شهود را امری ضروری برای دانشمند و فیلسوف وهنرمند برای جستجوی طرح های تازه و گمانه زنی می داند معذالک تاکید دارد که اغلب شهودات ممکن است درست نباشند و باید آنها را موقتی در نظر گرفت مگر آنکه این فرضیه ها حتی الامکان آزمون پذیر بوده و درستی آنها به اثبات برسد.
[quote='E R S']به نظر من ، ادیان ابراهیمی فقط از دو راه می توانند به مسئله ی شر پاسخ بدهند ،
1. از طریق اعتقاد به جهان دیگر و معاد ، به این معنی که زندگی در این دنیا لحظه ای بیش نیست و زندگی جاودانه در پیش روست و البته در آن زندگی هیچ "شر"ی وجود ندارد . پس همه مسائل وحشتناک و شروری که در این دنیا می بینید ، گذراست ... و نیکی جاودانه در پیش است .
[/quote]
به نظر من این دو راهی که ادیان ابراهیمی از نظر شما می توانند پیشنهاد دهند فقط برای کسانی که به ادیان ابراهیمی ایمان دارندممکن است مفید باشد(انه اینکه پاسخ دهد یعنی شاید در نهایت بتواند امید دهد )!و نکته جالب این که کسانی که ایمان دارند چه نیازی به دلیل دارند؟!و اگر باور دارند به نظر من این راه ها شواهدی برای تقویت باور در این دنیا ارائه نخواهند کرد.
در ضمن اگر کسی شر را مسئله فرض کند، معاد نمی تواند وقوع شر حتی در یک ثانیه را در این دنیا حل نماید و البته شاید بتواند عدم وقوع شر را دنیای دیگر توجیه کند یعنی اگر ما در یک لحظه خود را در دنیای دیگر بیابیم و شری نبینیم می توانیم بگوئیم خوب مسئله حل شد! و تا آن لحظه... و اگر بخواهیم بطور دقیق تر به معاد نگاه کنیم معاد مجازات شر هایی که در این دنیا انجام شده اند را تعیین می کند نه دلیل وجود و وقوع آنها در این دنیا !
[quote='بهرام هدایت'] این گفته ی شما بدان معنی است که خداوند به نوعی غافلگیر شده است و با شرایطی مواجه شده که پیش بینی نمی کرده، که به یک راه محدود شده است !! اگر درست منظورتان را گرفته باشم.[/quote]
بنده قصد دفاع از این ایده را نداشته ام و خود نیز بر آن نقد هایی دارم اما همانطور که گفتم به علت عدم پاسخ دوستان و... به جای آنها پاسخ دادم! و به علت طولانی شدن نظرم نقد را بر عهده دوستانی مانند شما گذاشتم که از شما بابت نقد متشکرم!
اما در ادامه انتقاد شما باید بگویم به نظر من در صورتی که خداباور باشید و اعتقاد داشته باشید که خداوند غافلگیر نمی شود در نهایت باید مسئله ناسازگاری دانش مطلق خدا و اختیار انسان و مخصوصا تقریر های دیگر این برهان همچون ناسازگاری ذاتی بودن دانش مطلق خداوند با اختیار انسان که نلسون پایک مطرح کرده ،در نظر شما حل شده بنماید.
به نظر من ، ادیان ابراهیمی فقط از دو راه می توانند به مسئله ی شر پاسخ بدهند ،
1. از طریق اعتقاد به جهان دیگر و معاد ، به این معنی که زندگی در این دنیا لحظه ای بیش نیست و زندگی جاودانه در پیش روست و البته در آن زندگی هیچ "شر"ی وجود ندارد . پس همه مسائل وحشتناک و شروری که در این دنیا می بینید ، گذراست ... و نیکی جاودانه در پیش است .
به خاطر همین من فکر می کنم در ادیان ابراهیمی ( با توجه به تعریفی که از خدا ارائه می دهند) ، اعتقاد به خداوند و اعتقاد به معاد با هم پیوند بسیار محکمی دارند و از هم قابل تفکیک نیستند . نمی توان به خدای مهربان و توانا و دانا ی ادیان ابراهیمی اعتقاد داشت اما به معاد معتقد نبود .
بس هر کس به خدا ایمان می آورد ، باید هر طور که هست کاری کرد که به معاد هم ایمان بیاورد...
2. از طریق مفهوم "سر و راز" ...
وقتی فرشتگان از خداوند می پرسند که چرا انسان را خلق می کنی در حالی که ما خود تو را ستایش می کنیم ولی او در زمین فساد می کند ، پاسخ خداوند این است :
"قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ" ......... من چیزى مى‏دانم که شما نمى‏دانید ...
درک این موضوع برای ما سخت است چون در عصر "علم" و "اطلاعات" زندگی می کنیم . به مزاج ما خوش نمی آید که بگوییم موضوعی راز است ... ما انسان های مدرن ، حال چه طرفدار علم باشیم و چه طرفدار فلسفه ، می خواهیم در همه چیز سرک بکشیم و برای همه چیز توضیح ارائه بدهیم...
هر چند برای ما خوش آیند نباشد ، اما مفهوم "سر و راز" جزء جدایی ناپذیر همه ی ادیان بوده .
آنچه که از نظر ما شر است ایا میتواند از جانب خداوند هم شر باشد؟ اسپینوزا میگفت: خیر و شر کلماتی اند که ما ساخته ایم و در مقابل بی نهایت هیچ معنایی ندارند.

فکر می کنم اسپینوزا خداوند را جدای از جهان نمی دانست به نوعی "همه خدا انگار" بود . و البته این تفکر در مورد خدا ، مورد قبول ادیان ابراهیمی نیست.
همین هم باعث شد که جامعه ی یهودیان او را مرتد بداند و طرد کند.
خدایی که ادیان ابراهیمی به ما معرفی می کنند با خدای اسپینوزا به کلی فرق دارد. خدای ادیان ابراهیمی در مورد خیر و شر بی تفاوت نیست و آن ها را بی معنا نمی داند. بلکه خودش خیر و شر را به ما معرفی می کند ! ما را به حق دعوت می کند و از باطل پرهیز می دهد و وعده ی پاداش و مجازات می دهد. در قران هم به تاکید میان حق و باطل تفاوت گذاشته می شود. نه در قران و نه در کتاب مقدس ( چه عهد عتیق و چه عهد جدید) جمله ای نیست که بگوید برای خدا خیر و شر بی معناست . ( البته تا جایی که من می دانم)
این مطلب را از این رو می گویم که "مسئله ی شر" را در ادیان ابراهیمی نمی توان با استدلال اسپینوزا حل کرد.
شرور اخلاقی یا گناهان می تواند نتیجه ی اختیار بشری باشد.خداوند، انسانی را آفریده است مختار است و لازمه ی اختیار بشری، ارتکاب شر توسط بشر است حتی سرپیچی از خداوند. آیا میشود موجودی را مختار آفرید ولی ارتکاب عملی را از سوی او ممنوع نمود؟
شرور طبیعی( که در دین به همان سنت ابتلاء و آزمون تعبیر میشوند) میتواند بخاطر رشد و تعالی روحی بشر باشد تا خود را رستگار نموده و به خیر واقعی برسد. به قول مولوی مانند هم قافیه بودن رنج و گنج!

این ها توجیه خوبی نیست ... در رد این توجیهات همیشه میشود سوالات دیگری مطرح کرد ...
مثلا اینکه چرا خداوند توانا ، دنیا را به صورت دیگری خلق نکرد که برای رسیدن به تعالی نیاز به عبور از "فاضلاب" نباشد ؟! اینکه جایی زلزله می آید و 40000 نفر می میرند دقیقا چگونه و به چه ترتیبی می تواند موجب رشد و تعالی روحی شود ؟!
یا اینکه اصلا چرا باید انسان مختار باشد ؟ خداوند چه نیازی به این موضوع دارد وقتی می داند اختیار انسان چه عواقبی در پی دارد ؟ ...
در یک جنگ ، چند سرباز به صورت دست جمعی به یک دختر بچه ی 14 ساله تجاوز می کند و بعد هم او و هم خانواده اش را می کشند ... ( این جنایت توسط سربازان آمریکایی در سال 2006 در عراق اتفاق افتاد)
این که فقط یک نمونه ی کوچک است ... اگر بخواهیم لیست وحشیگری هایی که این بشر "مختار" انجام داده را تهیه کنیم ، به قول قرآن ، "اگر درختان قلم شوند و دریاها مرکب" ، باز هم کم است ! ...
البته در قرآن این عبارت برای بیان بزرگی کلمات خداوند آمده . ولی فکر کنم بیشتر برای بیان عظمت وحشیگری و سیاهی های انسان مناسب باشد ...
.... "خدا مرده است"
در واقع نیچه "مرگ" خدا را امری مثبت و شادی آفرین نمیدانست.
خود نیچه برای توضیح تحولی که از بین رفتن اعتقاد به خدا در زندگی ما مردمان مردن ایجاد می کند ، ما را مقایسه می کرد با زمینی که خورشید خود را از دست داده و حالا در فضایی تاریک و نامتناهی سرگردان است .
تا جایی که من توانستم از کتاب های نیچه بفهمم ؛ از نظر او ، در گذشته باور به خدا معیاری برای ارزش گذاری اخلاقی بود . اما در روزگار ما ، علوم مدرن همه ی باور های متافیزیکی را به نابودی کشانده و حالا دیگر انسان متر و ملاکی برای سنجش امور ندارد. "نیک" و "بد" هر دو بی معنا شده اند.
به خاطر همین خلاء ، نیچه مجبور شد ایده ی "ابر انسان" را مطرح کند. تا بلکه این ایده ی ابر انسان بتواند مجددا توان ارزش گذاری امور را به انسان برگرداند.
دوست محترمی چنین نوشته اند :
خدا محصول فقر آگاهی انسانی است.
انسانهای که به آگاهی درونی خود دست می یابند به انکار خدا می پردازند. خدا زمانی برای شما موجودیت پیدا می کند که شما آگاهی کامل از خودتان نداشته باشید.
... در حقیقت من ایده ی «خدا مرده است و انسان حالا آزاد است»
نیچه را قبول دارم.

تصور نیچه از "مرگ خدا" به مراتب پیچیده تر از این است.
[quote='alizanjanii']
سوال اولیه ی این برهان این است: " چرا به جای آنکه چیزی نباشد چیزی هست؟" چرا هستی وجود دارد؟ و چرا به جای آنکه نباشد، هست؟ اگرچه سوال عجیبی به نظر میرسد ولی کمی تامل کنید.[/quote]
اگر چیزی = هستی/جهان
به نظرم صورت این سوال کمی مشکل دارد. اینکه ما از نیستی تصوری نداریم. از گفته ی جناب دکتر بهره می گیرم : ما می دانیم زمانی که نور نباشد با تاریکی مواجهیم یا نبود گرما، مواجهه با سرما.
اما هیچ تصوری از نبود هستی(نیستی) نداریم. هر چه می دانیم و داریم(تجربیات و خاطرات و ..) همه از هستی است. یعنی تفکر راجع به سوال در همان مرحله اول متوقف می شود چرا که نمی توانیم نیستی را تصور یا درک کنیم...
[quote='alizanjanii']ماجرای تک شاخ صورتی:
برخی از رفقا میگویند اگر فلسفه قادر به انکار خدا نیست قادر به انکار تک شاخ صورتی هم نیست. به نظر من این حرف(گرچه یک فیلسوف مهم هم مطرح کند) حرف بی ربطی است.حرف از آنجا بی ربط است که باور به تکشاخ صورتی یا بابا نوئل یا آل و ...در عرف و سیره ی عقلا و راستگویان جایگاهی ندارد.اتفاقی نیست که در انواع اعتقاد به خدا، دئیسم یا پان تئیسم یا تئیسم وجود دارند ولی کسی سراغی از اعتقاد به تکشاخ صورتی ندارد.بشر هرچقدر قد میکشد میفهمد که اگر خدایی وجود دارد، خدایی واحد است و نه تک شاخ! ...
[/quote]
اگر اشتباه نکنم گمانم ماجرای این صورتی یا آن قوری گل قرمزی از این قرار است که در مباحثه میان خداباوران و خداناباوران، باورمندان وقتی در اثبات در می مانند(یا در نمی مانند) به طرف مقابل می گویند : اصلا فرض که ما نمی توانیم اثبات کنیم خدایی هست ، شما اثبات کن که خدایی نیست.
ناباوران هم پاسخ می دهند که بار اثبات به دوش ادعا کننده ی وجود است که اگر غیر این است ما نیز مدعی تک شاخ صورتی، یا قوری در جایی از کهکشانیم(که با هیچ ابزاری هیچ دسترسی به آن ندارید) و حال شما اثبات کنید که وجود ندارد !
اما در مورد عقلا و راستگویان و ... گمان نمی کنید به سفسطه متوسل شده اید ؟ اول اینکه مرز بندی عقلا و راستگویان با سایرین به چه نحو است ؟ و گذشته از این آیا شواهد یا ادله ای که در این باب در دست ایشان است چیزی است ورای آنچه در دست نادانان و دروغگویان است ؟ اگر هست ارائه دهند یا ارائه دهید .
و باز اینکه نظر به اینکه عده ی زیادی(گیرم عقلا) در یک مورد اتفاق نظر دارند / یا تفکر می کنند مزیتی در آن زمینه محسوب نمی شود. اگر ما امروز بنیان تفکر در باب تک شاخ را بنا نهیم و در طول هزار سال پس از ما عده ی زیادی در آن باب تفکر کنند/معتقد باشند دلیل یا مزیتی برای این تفکر/باور محسوب می شود ؟
[quote='alizanjanii']
مشکل در باور است یا ایدئولوژی سازی یک باور؟
دوست عزیز! شما مثالی طنزآمیز آورده اید. همین جا بگویم که طنازی به نظرم گرچه نوشته ای را میتواند خوشایند کند ولی نمیتواند بر حجیت سخن بیفزاید. سخن شما در آن کامنت این بود که :گاهی ترویج یک باور دینی یا مجبور ساختن دیگران مضر است و مادامی که باور شخصی بماند مشکلی ندارد....
[/quote]
در مورد طنز، دوست عزیز من که مدعی نشدم هر که خندید ، حرف من درست است، یا مرا تایید کرده !
اما آنچه به عقل ناقص و داغون من می رسد:
مشکل در باوری ست که لاجرم به ایدوئولوژی ختم می شود. این جا اجازه بفرمایید کمی با شما مخالفت کنم، چرا که همه نوع باور را از لحاظ قابلیت تبدیل شدن به ایدئولوژی یکی گرفته اید (یا من این طور برداشت کردم)
خداباوری یک امر تجریدی نیست. باورمندان در ادامه ی باور خویش مجموعه ای از گفته ها، دستورات و .. را دارند که خداوند از طریق پیامبری فرستاده. این دستورات از منبعی ورای عقل و دانش بشری است و در صحت آن شکی نیست و الی آخر.. این مقوله اگر نگوییم در ذات، حداقل در ادامه ی خود به ایدئولوژی ختم می شود ... و به دلیل حق مطلق انگاشته شدن اش جای هیچ گفتگویی را باز نمی گذارد.
البته هستند خداباورانی که در همان حد باور به خدا، نه بیشتر، هستند. اما در قیاس با جمعیت قبلی ناچیز و قابل چشم پوشی هستند.
اما با کلیت صحبت شما که ایدئولوژی سازی از هر باوری می تواند خطرناک باشد، موافقم.
اثبات وجود خدا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک