اثبات وجود خدا
نویسنده:
جان کلوور
امتیاز دهید
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اثبات وجود خدا
دوست گرامی شما که بسیاری از چیزها را نسبی میپندارید, چرا به ماده اینقدر مطلق و محض مینگرید?!
همانطور که بدی و خوبی یگانه اند و به قول شما /اگر بد باشد, درصد خوب اش کم است/, ماده و معنا هم یگانه اند و همه چیز ماده ی محض نیست بلکه ماده هم معنویست. یعنی ماده و معنا دو روی سکه ی واحدی هستند.
اگر همه چیز ماده است پس مثلا به صرف وجود فیزیکی مغز و سلول های مغزی باید فرایند تفکر و اندیشه صورت گیرد, اما چرا بسیاری از انسان ها قادر به تفکر نیستند و یا چرا گوریل و حتی فیل که مغز بزرگتری از انسان دارد قادر به اندیشه گری نیست?
اصلا آیا یک "اندیشه" به صورت فیزیکی و صرفا "مادی" از داخل سلول یا سلولها به بیرون میجهد?
پس انسان در بالاترین حد معنویت قرار دارد و معنویت و تفکر در هر فرد به موازات هم رشد میکند. یعنی هرچه انسانتر باشم بیشتر فراماده را درک میکنم و برعکس.
هنر اینست که متافیزیک را در فیزیک ببینیم. آیا همین که هستیم و نفس میکشیم, عجیب و غریب نیست?
آیا این که خون در رگ هایمان جاریست خارق العاده نیست? و...
برای بنده همین دنیای مادی هم سراسر معنویت است و متافیزیک را در فیزیک میبینم و از این که در حال نوشتن کامنت هستم در حیرتم. پس فعلا به دنبال متافیزیک در آسمانها و اجنه و ملایک نیستم ... (هر چند که اینها را انکار هم نمیکنم)
بنده فیزیک و ماده را ابدا تحقیر نمیکنم و پست نمیدانم بلکه معتقدم که هر اتفاقی که قرار است برای انسان در دنیا بیافتد در رابطه با همین ماده است, اما معنویت را هم حالتی از ماده میدانم و مادیت را هم حالتی از معنویت.
در مورد قوانین فیزیکی هم , منظور از این که نسبی هستند این است که نسبت به شرایط متفاوت و از زوایای دید متفاوت, خاصیت متفاوتی از خود نشان میدهند...
مثلا همان سیبی که از نظر ما نسبت به کره ی زمین به سمت پایین میرود, اگر از ماه به زمین نگاه کنیم ممکن است جهت سقوط سیب را به سمت بالا ببینیم.
یا مثلا آب و پتاسیم که مثال زدید ممکن است در شرایط نامساعد واکنش ندهند مثلا اگر فشار و دما را تغییر دهیم...
پس نسبی بودن در این علوم به معنای نسبیت و تابعیت از "شرایط" و زوایای دید خاص و محدود شده است. و مثلا درجه ی صفر کلوین هم تابع شرایط تعریف شده و خاص است و باز هم وابسته و محدود به نگاه یک موجود خاص به نام انسان است.
علم مادی برای رفع نیاز های مادیمان کاربرد دارد اما باز هم میگویم که راه علم راه درستی برای "هستی شناسی" و "پی بردن به چیستی خود و جهان" و علت شناسی و مبدا و مقصد شناسی و... نیست و علومی دمدمی و نسبی هستند.
فرمدید که: ما این قانون ها را برای توجیه قوانین مادی ساختیم
دوست عزیز درست است که ما میتوانیم قوانینی را از طریق مشاهده و بررسی پدیده ها به دست آوریم, اما اینها به من نمیگویند که "از کجا آمده ام?" و...
و اگر شما اینگونه سوالها را در طبقه ی مغلطه قرار میدهید, میتوانید به من به عنوان یک مغلطه جوی جدی نگاه کنید!
اصلا از نظر من, جهان همین طور "عشقی" و بی دلیل اما با هدف خلق شده است.
آقای پویا شما به چه دلیلی میگید که آدم و حوا وجود نداشته اند؟
در جواب شما بگم که اگه به کامنت های قبلیم ی نگاهی بندازین جوابتون هست
بازم میگم براساس نظریه تکامل به وجود آمدن ناگهانی موجودات غیرممکن هست مثلا امکان نداره که انسانی ناگهان به وجود اومده باشه و به تولید مثل پرداخته باشه
تکامل هنوز هم درمورد انسان ادامه داره کافی هست شما ی نگاهی به عکس های قدیمی زنان و مردان ایرانی در 80 سال گذشته بندازید اونوقت متوجه خواهید شد ک چهره ما بسیار تغییر کرده و قد ما بلندتر شده
اینم بگم توی یک مقاله ای که چند وقت پیش خوندم متوسط قد انسان ها در سال 3000 بیش از دومتر و احتمالا رنگ پوست آن ها متمایل به قهوه ای خواهد بود و این یعنی ما اصلا با انسان های آن زمان تفاوت بسیاری داریم
توی یک مقاله دیگه ای نوشته شده بود متوسط IQ فرزندان از والدین بیشتر هست یعنی هر چه به زمان های گذشته برگردیم از هوش مردم کمتر میشه و اگه به زمان فرضی پیدایش آدم و حوا برگردیم باید اونا خیلی خیلی انسان های احمقی باشند با قد پایین تر از 1متر درحالی که قبر یکی از فرزندان آدم بالای 7متر هست.
البته در مورد این آخری اطلاعات زیادی ندارم
هدف انسان مادی و پدید آمده از ماده و مختوم به ماده و شناور در ماده بهمراه هورمونهای مادی که احساسات و عواطف و خشم او را تشکیل میدهند و عقلی مادی که کل تفکرات او را در بر میگیرد را در غیر از ماده نمیتوان جست.
خیلی جالبه که شما همه چیزو مادی در نظر گرفتید. میشه بگید این خوابی که میبینید تو چه دسته ای قرار میگیره. یا حرکاتی که مرتاضان هندی انجام میدهند. یا چشم برزخی برخی از علمای ما که من به شخصه با یکی از آنها روبرو شدم و زندگی خودم به کلی دگرگون شده. شما نمیتونید روح رو نفی کنید. همچنین جنیان را. در ضمن دوستانی که گفته بودند که نظریه تکامل باید به عرضشون برسونم که این نظریه در زمان حاضر باطل شده و برخی از منعصبین مادی گرا فقط به آن و استدلالهای آن چسبیده اند. در پستهای قبلی کتابی را معرفی کرده بودم که باطل بودن این نظریه را به صورت علمی توضیح داده بود. لطف کنید بدون تعصب کتاب را بخوانید و نخوانده برا اساس مطالعات دیگرتان قضاوت نکنید. متاسفانه دوست داشتم تو ادامه این بحث باشم ولی هر کی داره حرفی که دوست داره رو به بقیه میقبولونه. و میخوان بقیه رو با اطلاعات قدیمی که دارن ضربه فنی کنن.
هدف انسان مادی و پدید آمده از ماده و مختوم به ماده و شناور در ماده بهمراه هورمونهای مادی که احساسات و عواطف و خشم او را تشکیل میدهند و عقلی مادی که کل تفکرات او را در بر میگیرد را در غیر از ماده نمیتوان جست.
.
.
""علمی که نتواند پاسخ این سوالاتم را بدهد، از نظر من علم نیست.""
حال من سوالاتی مطرح میکنم:
نقطه چیست؟ مثبت و منفی یعنی چه؟ چرا مثبت،منفی و منفی،مثبت نیست؟ خط چیست؟مبدا یک مختصات دقیقا کجاست؟
اینها مفاهیمی تقریبا بدون تعریف در ریاضیات و در واقع سنگ بنای ریاضیات اند.ما چشم در این دنیا باز کردیم و همواره سعی کرده ایم "توجیه" کنیم.
سیب پایین میرود،چون سیب دقیقا پایین میرود.ما اینجاییم که پایین رفتن سیب را توجیه کنیم،و در جواب خودمان قوانینی برای جاذبه طرح میکنیم که نیاز هایمان برطرف شود.اینکه چرا سیب گلابی نشد و بجای اینکه پایین برود بالا نرفت شاید در قلمرو فلسفه یا حتی مغلطه باشد.ما قانونها را برای توجیه جهان مادی ساخته ایم.
درود
آیا علم به سود و زیان ما پیشرفت میکند؟کاملا به یاد دارم این مورد را مدتی پیش زیر همان کتاب "قرآن کریم" بررسی نمودم...جویینده باشید میابیدش...بر خود مرجح میدانم از تکرار مکررات بپرهیزم تا به قول معروف "شرح بی حد نشود"...
(علم همواره به سود پیشرفت میکند...و این سود ممکن است سود عمومی باشد یا سود برای گروهی خاص...بگذریم)
همان علم خوب هم میتواند بد شود...علم بد میتواند خوب باشد...بقول شما سلیقه ایست و فارغ از اسلوب تفکر بنده ی حقیر و جنابتان (میتوانم به نابغه ی شیمی جناب فریتس هابر اشاره کنم که به منظور تهیه آمونیاک به سود آلمان ها در جنگ جهانی اول روشی ابداع کرد و از آن آمونیاک تاریخ میداند که در چه سطح مواد منفجره تولید گردید و چه خانه هایی که خراب و کودکانی که آواره نشدند...و جناب هابر برای فرایند خلاقانه اش نوبل شیمی دریافت کرد و اکنون از فرایند هابر در مصارف کشاورزی و تولید مواد شیمیایی مشتق از ماده ی آمونیاک استفاده میشود...اکنون جناب هابر و علمش و آمونیاک خوبند یا بد؟)
علم راه خودش را میپوید...بگذریم
.
.
""وقتی که مشاهده ی هر کسی نسبی است، پس اختراعات و نظریات و پیشرفتها هم نسبی است . و هرآنچه نسبی باشد ابطال پذیر است و هرآنچه ابطال پذیر باشد مشخصا نمیتواند ما را (در رابطه با "چرایی و چیستیِ" هستی) قانع کند. پس به نظرم از راه علوم مادی نمیتوانیم به "هستی شناسی" برسیم. اما مهمترین فایده ی این علوم این است که به ما (یا حداقل، من) نشان داده که راه علم راهی باطل است.""
"علم ماده" واژه ی بسیار غول پیکریست...و تنها راه موجود برای هستی شناسی همین "علم ماده" است...ما در ماده زندگی میکنیم...از ماده بوجود آمده ایم و به ماده تجزیه خواهیم شد...کسی ادعا نکرده جهانی غیر مادی را مشاهده کرده یا پیش از ولادتش "وجود" داشته است...ابزار مشاهده ی ما مادی و مورد مشاهداتمان نیز مادی اند...جایی برای غیر ماده نیست...حال اینکه راه علم ماده را باطل تشخیص دهید بحثش جداست...
مشاهده همان استقراست.مشاهده یا درک شهودی چیزیست که در نگاه اول از پدیده ها در میابیم.اختراعات و اکتشافات از استدلال و استنباط حاصل میشوند و بحثشان با اینکه محصول همان مشاهده ی اولیه است اما به کلی با یک مشاهده ی ساده متفاوت است.مخلص کلام اینکه خیر...اختراعات و پیشرفتهای بشر "دیدگاه" نیست که نسبی باشد...مدرک دارد...اثبات دارد...قاعده و قانون دارد...اگر علم از نظر شما نسبی ست بنده اینطور نتیجه میگیرم که شما درجه ی صفر کلوینتان از بنده جداست،آیا این موضوع حقیقت دارد؟ یا در علم شما که وابسته به نظر خودتان است آب و پتاسیم مطلقا واکنش نمیدهند؟...
قوانین کلی "تکامل میابند"
برای مثال هنگامی که کوانتوم ظهور کرد فیزیک نیوتونی تکمیل شد...باطل نشد...هنوز هم نیوتون انسان بزرگیست و قوانینش پا برجاست.
.
.
""یقین دارم که علوم امروزی هم روزی ابطال خواهد شد؛ هر چند که دانشمندان بردرستی نظریات و محاسبات خود مطمئن باشند""
اگر در جهت اثبات عملی حرفتان تلاش کنید نتنها کمک بزرگی به بشریت نموده اید بلکه همین جهان علم نیز بسیار بسیار مدیون جنابتان خواهد شد،اما اینکه گوشه ای بنشینیم و به علوم ایراد بگیریم شاید منصفانه نباشد.
.
.
""بشر تا کی باید شاهد ابطال و اثبات مداوم علوم باشد؟"
بشر تا ابد شاهد "تکمیل و تصحیح" علوم خواهد بود...
اینها صد جور اسم جدید برای ربا میگذارند تا آن را توجیه کنند. بعضی ها هم وجود تورم را بهانه ای کرده اند برای توجیه نزول خواری.؛ در حالی که به اعتراف اقتصاد دانان خودِ "سود بالای بانکی" منجر به تورم میشود!
مرگ بر چه چیز آمریکا؟ بانک هایمان که روی امپریالزم آمریکا را سفید کرده اند. در فحشا و دزدی هم که رکورد داریم...
اینها تقصیر دین نیست بلکه تقصیر عمل نکردن به دین توسط مدعیان دین است. حالت مطلوب آن است که یا دین را کنار بگذارند و یا دین را انتخاب کنند و به آن صادقانه عمل کنند. یا رومی رومی یا زنگی زنگی. یا خدا یا خرما. اما در ایران اوضاع چنین است که اکثرا شعار الله اکبر میدهند و جانماز آب میکشند و در کنارش دروغ میگویند و غیبت هم میکنند در حالی که اصلا اصول اخلاقی دین "صداقت" و "ریا نکردن" و... است. نه این که نماز بخوان تا به بهشت بروی و هر چه دلت میخواهد گناه هم بکن و این به آن در میشود! نماز و حجاب و... اصالتی در دین ندارد بلکه از میوه های دین(فروع دین) است. اینها را اصلا نباید با زور به کسی تحمیل کرد.
اخلاق زوری نمیشود. در دین حقیقی اصلا اکراه و زور نیست. آنان که میخواهند با گشت ارشاد و چماق به سر زنان و دختران روسری بکشند، یقینا حق دین را فهم نکرده اند.
دوست گرامی آقای دبیر زاده، آیا اگر چند نفر با "ادعا"ی مذهب، اقدام به زور گفتن به مردم و اجبار دین به ملت باشند، شما این عمل را به حساب مذهب میگذارید؟
اشکال کار اینجاست که شعار هست اما عملی در کار نیست. و با زور نمیتوان یک غیر مؤمن را مؤمن کرد. باطن ها مؤمن نیست و میخواهند مملکت را در ظاهر یک مملکت اسلامی نشان بدهند؛ اما هرگز چنین نشده و نخواهند شد.
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس **** ملالت علما هم ز علم بی عمل است........حافظ
بنده در کامنت۱۳۹۴/۰۳/۲۶ - ۱۸:۴۹ زیر کتاب قرآن کریم در این رابطه دیدگاهی ارائه داده ام و اگر دوستان بخوانندش ضرر نمیکنند.
«ما میتوانیم» که شعار چند سال اخیر ایرانیان است یعنی چی؟؟
به نظرم یعنی این که «ما میتوانیم ادای آمریکا را دربیاوریم حتی با ریش و چادر»!
اصلا اگر قرار باشد که مثلا فقط دین اسلام بر حق باشد و هرچه گل و بلبل است مربوط به این دین باشد، پس تکلیف آن همه مردمی که قبل از اسلام زیسته اند و یا حتی بعد از اسلام زیستند و در کشور اسلامی به دنیا نیامده اند چه میشود؟ آیا باید به جهنم بروند؟
آیا کسی که در کشور ظاهرا شیعه ی ایران به دنیا بیاید و پدر و مادرش مسلمان باشد، مومن است و به بهشت میرود و مشمول شفاعت امامان شیعه است؟ و کسی که در مثلا آمریکا به دنیا بیاید کافر است و بچه ی شیطان بزرگ است و جایش در درک اسفل السافلین است؟
پس تکلیف عدل الهی چه میشود؟!
اصلا حساب مومن از مسلمان جداست. حساب دین قلبی از دین ادعایی جداست. مسلمان بودن ادعای اسلام کردن است چه باعمل و چه بی عمل. اما نشانه ی مومن بودن در ابتدایی ترین حالت رعایت اخلاق فطری و صلح با دیگران است.
مومن ممکن است هر دین وعقیده ای داشته باشد ولی بر اساس اخلاق فطری زندگی میکند و عقل و فطرت خود را فدای مادیت و پول و مقام نمیکند.
پس من با علم مخالف نیستم بلکه با "علم و صنعت پرستی" و "انسانیت را در خدمت حیوانیت گرفتن" مخالفم.
نمیدانم که تعریف شما از مذهب چیست، اما اگر مثلا کسی میاید و میگوید که عده ای در درجات کافرند و عده ای در درجات مؤمنند و عده ای در درجات منافقند و... به منظور این نیست که مردم را در دسته های مختلف در مقابل هم قرار بدهد و خط کشی کند و آنها را به جان هم بیاندازد.
این دسته بندی ها فقط یک گزارش است از آنچه مردم هستند. اصلا اکثر مردم در واقعیت رودرروی هم هستند مخصوصا وقتی که پای منافع مادی و پست و مقام و... در میان باشد. اینها در این موارد اصلا چشم دیدن همدیگر را ندارند و این تقصیر مذهب نیست.
ولی این که افراد و گروه ها هر یک خود را متعلق به مذهب خاصی میدانند و فقط خود را بر حق میدانند و دیگران را ناحق میپندارند، نشان از نا آگاهی و عدم شناخت کافی نسبت به دین و مذاهب مختلف است. حقیقت یک چیز است و درست نیست که بگوییم مثلا فقط اسلام، حق است. در همه ی مذاهب و مکاتب جدید و قدیم درجه ای از حق وجود دارد؛ چون اگر وجود نداشت این مذاهب و مکاتب، اصلا به وجود نمیامد و اصلا طرفدارانی پیدا نمیکرد.
اما یک آدم مؤمن (منظورم مسلمان نیست) اصلا رودرروی کسی نیست و با کسی خصومت و جنگ ندارد و با جهان و جهانیان به صلح میرسد؛ اما در ایمان آنهایی که ادعای ایمان میکنند و در کنارش بقیه را تکفیر میکنند و با عالم و آدم در جنگند، باید شک کرد.
این جنگ هایی که بین ظاهرا بین فرقه های اسلام یا سایر مذاهب است، جنگ بین مؤمنان مذاهب نیست. مؤمنان در سراسر دنیا با هم دوست هستند و مهم نیست که مسلمانند یا بودایی یا مسیحی یا حتی به ظاهر بی مذهب یا...! به قول حافظ:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه **** چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
بله! آنانکه پی به حقیقت ببرند، با کسی در جنگ نیستند. جنگجویان در وادی افسانه و توهم هستند نه حقیقت.
تا اندازه ایی سخن شما را میفهمم
سنکا حکیم رومی میگوید " هر چه که به پول بیانجامد آنرا نیک نتوان خواند"
شما علم راستین را با بازرگانی و مصرفگرایی یکسان میگیرید
من روزگاری در دانشگاه رشته علمی میخواندم، اما دریافتم که علم آکادمیک امروزی در راستا ودر خدمت به سودجویی سرمایه داری و بازارگانی است و فرهنگ آکادمیک خود به مذهبی پر از دگماتیسم تبدیل شده و هر کس که تئوریهای علمی رسمی موجود را زیر سوال ببرد تکفیر آکادمیکی میکنند ، همین شد که دانشگاه را رها کردم و چون عضو هیچ مذهب و فرقه و گروهی نیستم با صد هزار مشقت و جانکندن زندگی کردم ولی هیچگاه علم جویی را رها نکردم ،اتفاقا همین روحیه پرسشگرانه مرا از بندها رها کرد ،
میخواهم بگویم ایرادی که شما بر علم و صنعت میگیرید تقصیر خود روحیه و نهاد علم نیست ،بلکه این خوی و نهاد فرومایه و حیوان صفت عامه مردم است که هر چیز را در خدمت بر آوردن هدفهای پست مصرفگریانه خود میگیرد ، علم و خرد و هنر را در مدرسه و دانشگاه نمیتوان آموخت ، بلکه باید با فداکاری و بی هیچ چشمداشت سود های بازارگرایانه علم را برای دانستن ناب، دوست داشت ، در دانشگاه تنها میتوان مدرک گرفت و بس،
علم و خردگرایی آفریدگار را انکار نمیکند بلکه مذهب را برنمیتابد زیرا که از محدودیت ذهنی و پیشداوری بیزار است
پرسیدن و شک کردن مایه پیشرفت است اما شما پیشرفت را نباید با دلار و یورو بسنجید ، عامه مردم همواره پیرو مذهب اند و همواره نیاز به پرستش چیزی دارند و مذهب امروزی پرستش پول است
ویژگیهای دانش پژوه راستین در مشاهده و شک کردن و بررسی و آزمون و طبقه بندی و نتیجه گیری ازرابطه پدیده ها است
دانشپژوه راستین پیشداوریهای مالی و مذهبی و سیاسی و فرهنگی و سودجویانه را در بررسی پدیده ها دخالت نمیدهد
دانش میتواند زندگی را بهبود بخشد زیرا که با دانش پویا حتی میتوان ارزشهای انسانی همچون پاکیزگی و تندرستی و صلح را نیز برای همگان بهتر و کاربردیتر گردانید
مذهب مردم را از هم جدا میکند و رودر روی هم قرار میدهد[/b] اما دانش پویا بهترین و هوشمندترین انسانها را به یکدیگر پیوند میدهد
دانش راستین و پویا در یک کتاب بخصوصی محدود نشده و نمیتواند باشد برای همین میتواند الهام بخش هزاران کتاب پر مغز شود
این پویایی علم از یک وجه ظاهرا مفید است و آن هم پیشرفت علوم و تکنولوژی است. اما همین پیشرفت ها هم ضرر های فراوانی برای بشر داشته است.
اگر بخواهم به این بپردازم که آیا فوایدشان بیشتر بوده یا مضراتشان؛
هر کسی ممکن است بر اساس سود و زیان هایی که از این علوم به او رسیده، قضاوت سلیقه ای و مخصوص خود را درباره ی سودمندبودن یا نبودن علوم و تکنولوژی ارائه کند. پس سود و زیان این علوم از نظر هر فردی میتواند متفاوت باشد و هر کسی هم نظر خود را درست و برحق میداند.
وقتی که مشاهده ی هر کسی نسبی است، پس اختراعات و نظریات و پیشرفتها هم نسبی است . و هرآنچه نسبی باشد ابطال پذیر است و هرآنچه ابطال پذیر باشد مشخصا نمیتواند ما را (در رابطه با "چرایی و چیستیِ" هستی) قانع کند. پس به نظرم از راه علوم مادی نمیتوانیم به "هستی شناسی" برسیم. اما مهمترین فایده ی این علوم این است که به ما (یا حداقل، من) نشان داده که راه علم راهی باطل است. یعنی از طریق آزمون و خطا و تجربه فهمیده ایم که با فرمول سازی و کتابی کردن مشاهدات نمیتوانیم "چرایی" جهان را بفهمیم.
اگر در هیچ چیز شک نکنم، " به ابطال ناپذیری علوم همچنان مشکوکم!"، و یقین دارم که علوم امروزی هم روزی ابطال خواهد شد؛ هر چند که دانشمندان بردرستی نظریات و محاسبات خود مطمئن باشند.
اما من بر خلاف خیلی ها از این "شک" در جهت پیشرفت دادن علوم استفاده نمیکنم؛ بلکه من شک میکنم در کل اساس و پایه ی این علوم و فنون؛ چرا که انگار انسان را به یک بازی پوچ بی پایان مبتلا کرده است...
اما این پیشرفت ها تا کی و کجا ادامه دارد؟ بشر تا کی باید شاهد ابطال و اثبات مداوم علوم باشد؟
از ابطال مستمر علوم گذشتگان توسط دانشمندان جدیدتر چه درسی میتوانیم بگیریم؟
هر کسی میتواند درسی بگیرد، ممکن است بسیاری از مردم بگویند که این شک ها و ابطال ها فواید زیادی برای بشر داشته است و موجب پیشرفت صنعت و تسهیل امور شده است.
اما اصلا هدفمان از تحقیق درباره ی این علوم چه بوده است؟
1.اگر هدفمان صرفا تسهیل خوردن دنیا بوده است، که این نمیتواند چندان انسانی و عاقلانه باشد، و بیشتر مربوط به جنبه ی حیوانی و شکم است. هر چند که اکثر مردم صرفا همین جنبه از علم را میخواهند : "علوم مصرفی" و "گرایش به سودِ مادی"
2.اما اگر هدفمان، فهم حقیقت و چیستیِ هستی است. عاقلانه تر است که این درس را بگیریم : «ما از راه علوم و آزمایشات و مشاهدات و اکتشافات و اختراعات و... نتوانستیم به "چراییِ" هستی پی ببریم و هر چه بیشتر گشتیم و گشتیم، حیران تر شدیم و سوالاتمان هم بیشتر شد و راه به جایی نیافتیم.»
وقتی میپرسم: "چرا؟" ؛ بعضی از انسان نمایان دمبه پرور به یاد "چرا" و علف وشکم می افتند!
"چرا یک مورچه هست، به جای آنکه نباشد؟"
"چرا گاو به جای آنکه شیر بدهد دوغ نمیدهد؟"
"چرا خون به جای آنکه قرمز باشد سبزنیست؟" چون آهن موجود در هموگلوبین قرمز است؟ نه. چرا آهن موجود در هموگلوبین به جای آنکه قرمز باشد سبز نیست؟
"چرا هستم؟ و آیا منظور و هدفی از بودن من وجود دارد یا نه؟" و...
علمی که نتواند پاسخ این سوالاتم را بدهد، از نظر من علم نیست. و نهایتا به قول مولوی: «علمِ بنای آخور است» که دوستداران آخور طرفدار سرسخت آن هستند، هر چند که این "آخور- دوستان" هم اکثرا فقط "مصرف کننده"ی این علوم و فنون هستند. و خودشان هم سهمی در پیشرفت علوم مادی ندارند. و اینها هستند که باعث میشوند یک کشور مثل ایران تبدیل به بازار مصرف کالاهای فنی شرقی و غربی شود و یا به سطل آشغال چین مبدل شود. این آخور دوستان حتی نمیتوانند یک پیچ ساده را بسازند اما وقتی یک پورشه میبینند کف میکنند، و شدیدا روشنفکرنمایانه طرفدار علوم و تکنولوژی میشوند!
"چرا سیب به جای آنکه به بالا برود به پایین میرود؟"
این سوال ابدا با اثبات "قانون جاذبه ی زمین" پاسخ داده نمیشود و نمیتوان با آوردن فرمول w=mg و F=G (m1.m2)/r^2 ادعای چیستی شناسیِ جهان و پدیده ها را داشت. و اگر کسی این قانون را مطرح کند، من از او خواهم پرسید که : «چرا قانون جاذبه ی زمین، "قانون دافعه ی زمین" نیست؟» یا «چرا اجسام به جای آنکه همدیگر را جذب کنند، دفع نمیکنند؟»
«اصلا "قانونگذار" چه کسی است؟» و «اصلا قانونگذار دارد یا نه؟» و «آیا میتواند که قانوگذار و خالقی نداشته باشد؟»
.
.
مخالفم
بحث سالم برای عقل سلیم سودمند خواهد بود...از هر جهت...بحث کردن فی نفسه نفی دگماتیسم و پذیرش طرف مقابل در شمایل سخنگوی یک عقیده و تفکر است...نظر ها محترمند بمساوات...محترم و محترم تر بودن عقیده در بحث معنا ندارد...احترام در شیوه ی بیان نهفته است...
ورود ادمی به حیطه ی علوم بسیار پیشرفته تر از زییر اتم لایه های نا شناخته و جالبی از جهان را آشکار ساخت...اما یک سوال...
فرض کنیم شخصی در کلاس دوم دبستان پایه ریاضی بسیار ضعیفی داشته است و مطلقا از این علم چیزی در چنته نداشته...
اکنون اگر کلاس دوم دبیرستان باشد آیا هنوز هم در امتحانات ریاضی دوم دبستان لنگ میزند؟
مثالی دیگر...اگر در دست فردی در سال 1950 م یک تبلت میدادید چه واکنشی نشان میداد؟ آیا واکنش یک فرد در 2015 م نیز همین است؟
انسانها در اعصار مختلف بلوغ عقلی متفاوتی دارند...انسانی که روزی استفاده از دود برای پیام رسانی را شیوه ای نوین میشمرد امروز دغدغه اش اینست که "پردازنده ی تلفن همراهم دو هسته ای باشد یا چهار؟ امروز کدام سلفی ام را در صفحه ی اجتماعی ام آپلود کنم؟" و...
چه بسا علوم غریبه ای که به آن اشاره شد (بگذریم که چنین هم غریبه نبود) در پنجاه سال آینده توسط یک دانش آموز دبیرستانی جزو بدیهیات پیش پا افتاده تلقی شود (فرض میکنیم هنوز نشده است)
همانگونه که شرودینگر با حل معادلاتی بس دشوار مدل اوربیتالی خود را ارایه نمود و اکنون دبیرستانی ها انرا جزو بدیهیات میاموزند.
.
.
تفسیر غلط اسلام
اسلام تفسیر زیاد دارد...همه آنها نیز صحیح اند...همه شاهد مدعای خود را آیه های کتاب آسمانی شان میدانند...تفسیر غلط نداریم...تفسیر غلط و درست ندارد...تفسیر چگونگی برداشت از یک مطلب نا مفهوم است که با توجه به سلیقه میتواند متفاوت باشد و این امریست کاملا طبیعی...
جنگ طلب یکجور برداشت میکند...صلح طلب یکجور برداشت میکند...تفسیر ها همیشه متفاوت بوده و خواهند بود.
""در موجودیت ذات لا یتناهی خدا شکی نیست""
برای شما ممکن است اینگونه باشد و ازینکه حجتتان را یافته اید خرسندم اما برای حقیر خیر.
""غیر عقلی بودن استدلال تصادف و عقلی بودن وجود متفکر در پس پرده ی جهان مادی""
میان اهل علم خوشبختانه از قرن هفدهم تا هجدهم اینگونه باب گردید که هر کس نظرات شخصی خود را به اسم علم به خورد مردم ندهد.از شروط لازم اما غیر کافی،مشاهده و آزمایشات چندین و چند باره و مطابقت نظریه با فیزیک و ریاضیات و هزار دنگ و فنگ دیگر میباشد.
متاسفانه یا خوشبختانه ما استدلال معتبر تری که بتوانیم جهان مادی که در آن زندگی کنیم را توجیه کنیم نداریم...یادمان نرود که علم امروز فرای فیزیک را نمیپذیرد...علم مدرک میخواهد تا علم بشود...قابل استناد باشد...و تا زمانیکه نظریه ای قدرتمند تر و جامع تر ارایه نشود جهان علم و عالمانش همین بحثی که از نظر برخی ممکن است غیر عقلی باشد اما فی الواقع از نظر همان مردم بیشتر به واقعیت و جهان مادی نزدیک است را بعنوان حقیقت میپذیرد و کنکاش پیرامون آن موضوع را هرگز به فراموشی نخواهد سپرد...خاصیت علم اینست که پویا باشد
علم امروز نیز بر اساس شک پایه ریزی شده است...اگر کسی در عناصر چهارگانه پیشنهادی توسط ارسطو شک نمیکرد امروز شاید کوانتوم برایمان نا آشنا بود
اگر خواهی که سهمی در علم امروز داشته باشی ابتدا به آن مشکوک شو...جهان علم به شک نیازمند است منتها از نوع مستدلش...