پنج گانگستر
نویسنده:
آلفرد هیچکاک
مترجم:
هادی صداقت(صادق هدایت)
امتیاز دهید
✔️ در آغاز داستان چنین می خوانیم:
امروز دیگر کار آلفرد را هر طوری هست، تمام کنم و خیال خود را راحت نمایم. نقشه من هم خیلی خوب است و با دیدن آن جسد خرد شده که پای تخته سنگ و کوه افتاده است، اصلا کسی تصورش را هم نمی کند که او به قتل رسیده باشد و همه خیال می کنند که از کوه به طور طبیعی افتاده و به آن وضع کشته شده است. حتی بتی هم از این ماجرا نباید اطلاع حاصل کند و حقیقت قضیه را هم نخواهد فهیمد.
این هم افکاری بود که از سر "والتر فیرباخ" 48 ساله و نماینده کارخانه نساجی میگذشت. والتر فیرباخ هنوز پیژامه بر تن داشت و روی تخت خواب اتاق پانسیون "لاروژ" واقع در دامنه کوهستان نشسته بود. از پنجره مقابل قلل مرتفع و عظیم کوه که از برف پوشیده شده بود، دیده میشد. صبح زود بود و آفتاب داشت کم کم از پشت این قلل مرتفع خارج میشد و انوار زرین خود را به زمین می فرستاد...
بیشتر
امروز دیگر کار آلفرد را هر طوری هست، تمام کنم و خیال خود را راحت نمایم. نقشه من هم خیلی خوب است و با دیدن آن جسد خرد شده که پای تخته سنگ و کوه افتاده است، اصلا کسی تصورش را هم نمی کند که او به قتل رسیده باشد و همه خیال می کنند که از کوه به طور طبیعی افتاده و به آن وضع کشته شده است. حتی بتی هم از این ماجرا نباید اطلاع حاصل کند و حقیقت قضیه را هم نخواهد فهیمد.
این هم افکاری بود که از سر "والتر فیرباخ" 48 ساله و نماینده کارخانه نساجی میگذشت. والتر فیرباخ هنوز پیژامه بر تن داشت و روی تخت خواب اتاق پانسیون "لاروژ" واقع در دامنه کوهستان نشسته بود. از پنجره مقابل قلل مرتفع و عظیم کوه که از برف پوشیده شده بود، دیده میشد. صبح زود بود و آفتاب داشت کم کم از پشت این قلل مرتفع خارج میشد و انوار زرین خود را به زمین می فرستاد...
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1390/09/26
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پنج گانگستر
خواهشا درستش کنید