رسته‌ها
زندگی نامه کوروش بزرگ
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 359 رای
نویسنده:
درباره:
کوروش کبیر
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 359 رای
بخشی از پیشگفتار این نسک:
بایسته است که هر ایرانی میهندوست نَسکِ (کتابِ) زندگینامهِ کوروش بزرگ را بخواند تا در کنار یادگیریِ آموزش های فرخویی (اخلاقی) از این رادمرد بُزرگ، هُنر مُبارزه در زندگی را نیز در آموزشگاهِ این بُزرگترین نابغهِ رزمی جهان بیاموزد که چگونه از راه بکارگیری شگردهایِ هوشمندانه و وَدایش های (تصمیم هایِ) خَرَدمندانه و بجا با کمترین هزینه بر گرفتاریهای زندگی روزمره اش چیره گردد.
باهمهِ ویژگی هایِ فرخوییِ (اخلاقی) ستایش انگیزی که کوروش داشت، او یک پدیدهِ جُدابافته ( استثنایی) از مردم ایران نبود، او بازده و دست پروردهِ یک آیین و فرهنگِ آدمساز بود که به جان مردم، هاگ هایِ آدمی (حقوق بشر) و هاگِ (حق) آزادی شان ارج میگُذاشت، همان آیینی که امروز شوربختانه به فراموشی سپرده شده است. در درونِ هر ایرانی میهندوست یک کوروش با همهِ نیکی ها و آزادگیش نهفته است که میتواند از درون او برخیزد و نمایان شود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
673
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ghalam1356
ghalam1356
1390/06/01

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی زندگی نامه کوروش بزرگ

تعداد دیدگاه‌ها:
879
2)
...2500 سال گذشت و کوروش فراموش شده بود و نامی از او جز در تورات و نوشته های چند افسانه پرداز یونانی، باقی نمانده بود. دو هزار سال بود که باز هم یهودیان آواره در سراسر جهان شده بودند و بازهم به دنبال جایی برای زندگی می گشتند.جنگ جهانی اول تازه پایان یافته بود و طی آن امپراطوری عثمانی، تجزیه شده بود و سرزمین فلسطین - که در تورات از آن به نام ارض موعود نام برده شده - تحت قیمومیت انگلستان در آمده بود. اینبار یهودیان با نفوذ در دولت انگلیس می خواستند به ارض موعودشان بروند و حکومت تشکیل دهند و انگلیس هم برای این هدف آنان تلاش می کرد. هم زمان رضا خان نامی در فلات قصه ی ما با حمایتهای انگلیسی ها و در پشت پرده یهودیان به قدرت رسیده بود... عده ای از یهودیان به نام باستان شناس به این سرزمین آمدند و طبق توراتشان، اسنادی ساختند و تاریخ این سرزمین را در 2500 سالی خلاصه کردند که به آنان خوش خدمتی شده بود و طبق آن توانستند به اهداف خود در اشغال سرزمین فلسطین برسند. و پایه گذار مکتبی به نام پان آریائی و کوروش پرستی در فلات قصه ی ما شدند.
***
ببخشید، من قصه نویسی بلد نیستم و تا حد توان خود خواستم شرحی داده باشم بر ماجرای سرزمینم.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
1)
یکی بود یکی نبود. سه هزار و پانصد سال پیش فلاتی بود سرسبز و با وقار که از شرق تا غرب آن مردمی با صفا زندگی می کردند و هزاران سال بود که تمدن هایی با شکوه در آن ریشه گرفته بود به از جمله عیلام و شوش ( و تمدن هایی که متاسفانه نامی از آنها نمانده ولی آثارشان در شهرهایی چون جیرفت و کرمان و زابل وجود دارد ). یخبندانی در سرزمینی به نام سیبری رخ داد و مردم نیمه وحشی آن سرزمین، جهت یافتن محلی مناسب برای زندگی به جنوب سرازیر شدند. عده ای از این مردم که خود را پارس می نامیدند از دریای خزر عبور کرده و وارد این فلات شدند و در قسمت هایی از آن به نام انشان، ساکن شدند. کار این مردم پرورش اسب بود و از راه غارت زندگی می گذراندند. هم زمان تمدن هایی با شکوه در اطراف این فلات بودند و مردمی متمدن در کشورهایی به نام بابل و لیدی و آشور زندگی می کردند. در این زمان قوم بیابانگرد دیگری که برده گانی گریخته از مصر بودند و به دنبال سرزمینی برای سکونت، در سرزمینی به نام کنعان ( فلسطین ) برای خود حکومتی محلی به وجود آورده بودند به نام اسرائیل. نام این قوم یهود بود که خود را قوم برگزیده ی خدا می دانستند و به همین دلیل هر کاری را برای خود مباح می دانستند و با زمین دزدی و رباخواری، ثروتی عظیم برای خود تدارک دیده بودند. پادشاه بابل از دست اندازی های قوم یهود به تنگ آمد و در جنگی شکستشان داد و بسیاری از آنان را متواری کرد و بسیاری را به بردگی به بابل برد. متواریان یهود پول هایشان را برداشتند و در تمام جهان آن زمان پراکنده شدند و عده ای هم به سمت پارسیان رفتند و در کنار آنها زندگی کردند. یهودیان مردمی زیرک بودند و به پارسیان کمی راه و رسم زندگی را آموختند و چون آنها را مردمی خونریز دیدند و به دلیل کینه ای که از بابلیان داشتند، پارسیان را ابزاری مناسب برای انتقام دیدند و روی آنها سرمایه گذاری کردند. با حمایت های مالی یهودیان، چیش پیش نامی از پارسیان، با از بین بردن تمدن های منطقه، پادشاهی کوچکی در سرزمین انشان تشکیل داد و خود را شاه انشان نامید. در همین زمان حکومت قدرتمند دیگری در فلات قصه ی ما شکل گرفته بود به نام پادشاهی ماد که حاکمان انشان را تحت سیطره ی خود در آورد. کم کم نفوذ یهودیان در حکومت انشان بیشتر شد تا اینکه در زمان کوروش سوم از نوادگان چیش پیش فرصت را مناسب دیدند و با حمایت های مالی و مشاوره های سیاسی آنان، کوروش حکومت ماد را بر انداخت و خود را پادشاه ماد و انشان نامید. سپس با استفاده از امکانات دولت ماد به سایر تمدن های اطراف حمله کرد و قدرتمند تر شد. بابل را شکست داد و یهودیان برده را آزاد کرد و در تشکیل دوباره ی کشورشان کمکشان کرد. تمدن بابل نابود شد و کوروش در استوانه ای از خود تعریف کرد. این خوش خدمتی کوروش چنان به مذاق یهودیان خوش آمد که نام او را در تورات با احترام و تکریم، وارد کردند و او را منجی خود نامیدند...
دوست عزیزم می دانم کدام نقطه از وجودت در حال سوختن است ! حرف حق تلخ است . شریعتی نه بین مذهبیون جایگاهی دارد و نه بین قرطی ها ! و همین بر حق بودن او کافیست . اگر خیلی مردی پاسخ سئوالات را بده و دست از سر شیرمردان این مرز و بوم بردار . حیف عکس بزرگواری مانند مصدق که زیر اسم خودت قرار داده ای . کسی که خودش سیاه است جهان را سیاه می بیند و کسی که خودش بی هویت است دیگران را بی هویت می بیند . من خودم به بسیاری از سخنان شریعتی ایراد و انتقاد دارم و بسیاری از آنها را هم قبول دارم . ولی شخص او ( جدای از نقد کتاب هایش) انسان بزرگوار و حق طلب و شجاعی بوده است . غصه نخور گذشت زمان ثابت می کند چه کسی خوب بوده و چه کسی خیانتکار .
چون قافیه تنگ آید شاعر به جفنگ آید . اصولا بسیاری از ما ایرانی ها وقتی در برابر حرف حق عاجز می شویم به جای پاسخگویی دست به سفسطه و کولی بازی و مظلوم نمایی می زنیم . نخستین کامنت من بسیار مودبانه و ساده و در پرده و لفافه و فقط حاوی یک سئوال بود و نشان نمی داد عقیده من چیست . شیوه پاسخ دهی دوستان شما کار را به اینجا کشید . ( که مسلما چون شما با آنها هم عقیده اید اگر فحش هم بدهند شما از آنها انتقاد نخواهید کرد ) ضمنا من به شخص خاصی توهین نکردم و شخص یا کامنت خاصی را مخاطب نساختم . اگر هم این جمله توهین محسوب می شود از همه عذرخواهی می کنم . دوست عزیز شما هم خیالت راحت باشد کسی که فقط حق را می بینید هیچوقت طرفداری پیدا نمی کند تا قدرت به دستش بیفتد . زیرا به قول شریعتی مردم جامعه ما دو دسته اند یا امل یا قرطی و حد وسطی در اینجا وجود ندارد . ضمنا در این تاریخ یعنی شهریور 90 من برای شما یک پیشگویی می کنم امیدوارم خدا یک طول عمر 120 ساله به شما بدهد تا شاهد این پیشگویی باشی . اگر روزی قدرت در ایران به دست ناسیونالیستها افتاد دست تمام دیکتاتورهای تاریخ را از پشت می بندند آن وقت شما معنای توهین و خشونت را بهتر از حال می فهمی .

از کی تا حالا حرفهای یه آدم بی هویتی مثل شریعتی سند شده؟
هرگز نخواب کوروش
ای مهر آریایی
بی نام تو وطن نیز
نام و نشان ندارد...
کوروش پادشاه خوبی بود ولی در این کتاب بیش از اندازه خوب است دلیلش هم علاقه نویسنده به کوروش هست
به داشتن همچین پادشاهی افتخار کنید ولی در ستایشش افراط نکنید
بنده دوره ناسیونالیستی رو گذروندم و حالا به اون دوره خودم میخندم

عجب پسرفتی...
تقدیم به همه ی حق جویان
اگر کسی قرآن را خوانده و تفسیر المیزان علامه طباطبایی را قبول دارد پس باید تایید کند منظور از ذوالقرنین همان کوروش کبیر است
اینکه ملیت های مختلف یک نفر را تایید و ستایش کنند نمی تواند ملاک حق باشد . وجود مجسمه و تندیس از یک نفر نیز ملاک حق نیست ! خلیفه دوم عمرابن خطاب مورد تایید و ستایش و علاقه وافر یک میلیارد نفر از اهل تسنن ( با ملیت ها و نژادهای مختلف ) است . حتی بسیاری از نویسندگان غربی و برخی از اساتید تاریخ دانشگاه های داخلی ( بنا به قول حجه الاسلام دانشمند ) عمر بن خطاب را دوست دارند و ستایش می کنند . ولی تمامی ناسیونالیستهای ایرانی با او دشمنند چون او به ایران حمله کرد و تمدن ما را از میان برد و اگر کسی بگوید در آن زمان مرزهای بین المللی نبوده آنها این حرف را قبول نمی کنند ولی این حرف را در مورد کوروش قبول می کنند . کوروش زنان و کودکان شهر اپیس را با قیری که از کرکوک آورده بود آتش زد و جزغاله کرد این هیچ موضوع ناراحت کننده ای نیست . همچنین کوروش دو تمدن بزرگ لیدی و بابل را از صفحه روزگار محو کرد ولی کوچکتر از اینها را اگر کسی با ایرانی ها کرد این خیلی بد می شود ! شاپور ذوالاکتاف سران عرب را کشت و شانه های اسیران عرب را سوراخ کرد و با ریسمان آنها را به هم بست این هم هیچ موضوع ناراحت کننده ای نیست ! چون آنها ایرانی نبودند و عرب بودند ( عرب ها هم می گویند عمر خوب کرد ایرانی ها را کشت چون آنها ایرانی بودند و عرب نبودند . می بینید سخافت اندیشه را ! البته اگر سارای گرامی دوباره اینرا توهین تلقی نکند ! ) ناپلئون و ژولیوس سزار را نیز بسیاری از ملتها قبول دارند و بسیاری از ملتها دشمن . حتی هنوز هیتلر در آلمان و ایران طرفدارانی دارد ! اینکه من در این خصوص پافشاری می کنم دلیل موجهی دارد اینگونه عقاید متعصبانه در ایران در حال رشد است و من می ترسم فردا روزی سر و کله سردار قادسیه ای ( مانند صدام در عراق ) در ایران پیدا شود و او بخواهد کوروش شود و به سایر کشورها حمله کند ! و به عنوان سخن آخر با دوستان گرامی : درست است که وقایع هر دوره ای از تاریخ را باید با عینک همان زمان دید ولی جنگ و آدمشکی و خونریزی هیچگاه عمل درستی نبوده و اگر می گویید هست ، صدام و طرفداران او نیز به شما خواهند گفت شما حق قضاوت در خصوص حمله ما به ایران را ندارید و عمل ما هزار سال دیگر مورد تایید آیندگان واقع خواهد شد . جمله ای که دست بر قضا جرج بوش به معاون خود در خصوص حمله به عراق گفته بود : قضاوت این عمل ما به عهده تاریخ است ! ! ! در نهایت : کوروش در میان پادشاهان گذشته : انسان عاقل و سیاستمدار و مدبری بوده و شاید جزء یکی از سلاطین رتبه بالای تاریخ باشد ولی به هر حال خوب بودن و دانا بودن کسی نمی تواند موید همه اعمال او باشد و نمی تواند موید جنگ و خونریزی و نابودی تمدن ها باشد .
کوروش پادشاه خوبی بود ولی در این کتاب بیش از اندازه خوب است دلیلش هم علاقه نویسنده به کوروش هست
به داشتن همچین پادشاهی افتخار کنید ولی در ستایشش افراط نکنید
بنده دوره ناسیونالیستی رو گذروندم و حالا به اون دوره خودم میخندم
سارای عزیز و گرامی اولا آفرین به روحیه منطقی و مسالمت آمیز شما ولی شاید باور نکنید من تا کنون حتی یک مورچه یا جیرجیرک را داخل خانه نکشته ام و آنها را زنده به داخل باغچه می ریزم و تا کنون در کل عمرم با کسی مشاجره فیزیکی نداشته ام پس به من حق بدهید از اینکه خشن خوانده شوم ناراحت شوم . ولی نمی دانم چرا در مسائل فکری و نظری زود از کوره در می روم . درست می گویی عقیده هر کسی برای خودش محترم است ولی آیا برای من نباید جای سئوال و تعجب باشد که مثلا شما یک جمله خیلی پیش پاافتاده من را ( آن هم به طبقه ای نامشخص ! ) توهین تلقی می کنید و ناراحت می شوید ولی ماجرای جزغاله شدن زنان و کودکان شهر اپیس به دست کوروش نباید موضوع مهمی و ناراحت کننده ای باشد؟ ! چون 2500 سال از آن گذشته ؟ یا چون آنها ایرانی نبوده اند ؟ یا چون کوروش بانی آن بوده ؟ نیم دانم شاید این موضوع دروغ باشد و شاید باید آبرو داری کرد و این مسائل را باز نکرد ولی آیا نباید از تاریخ درس گرفت و چهره زشت و کریه جنگ را و تبعات و آثار زشت آنرا به دیگران نشان داد ؟ تا بشریت به صلحی دائمی برسد ؟ ضمنا به فرض که من شمر بن ذالجوشن ! آخر خوب یا بد بودن من چه ربطی دارد به سئوالی که مطرح کرده ام ؟ آیا بهتر نیست به جای نقد یکدیگر آراء یکدیگر را نقد کنیم ؟ و آیا بهتر نیست به جای ساختن بت از افراد و شخصیتها و به جای فرد پرستی ، فکر پرست شویم ؟ اگر کسی ( حتی دشمن ما ) کار خوبی کرد و یا حرف خوبی زد قوبل کنیم و سرمشق بگیریم و اگر کسی ( حتی دوست ما ) کار اشتباهی کرد آنرا رد کنیم ؟ آیا این سخنان خیلی ثقیل و سخت و غیر قابل تحمل است ؟ آیا فکر نمی کنید ت ااینگونه نشویم نمی توانیم فردایی بهتر برای فرزندانمان بسازیم ؟ با اینهمه باز هم درست می گویی هیچ کس حق ندارد عقیده اش را به دیگری تحمیل کند و من باید این سخن شما را از صبح تا سب با خودم تکرار کنم تا دیرتر از کوره در بروم . با تشکر
زندگی نامه کوروش بزرگ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک