زندگی نامه کوروش بزرگ
امتیاز دهید
بخشی از پیشگفتار این نسک:
بایسته است که هر ایرانی میهندوست نَسکِ (کتابِ) زندگینامهِ کوروش بزرگ را بخواند تا در کنار یادگیریِ آموزش های فرخویی (اخلاقی) از این رادمرد بُزرگ، هُنر مُبارزه در زندگی را نیز در آموزشگاهِ این بُزرگترین نابغهِ رزمی جهان بیاموزد که چگونه از راه بکارگیری شگردهایِ هوشمندانه و وَدایش های (تصمیم هایِ) خَرَدمندانه و بجا با کمترین هزینه بر گرفتاریهای زندگی روزمره اش چیره گردد.
باهمهِ ویژگی هایِ فرخوییِ (اخلاقی) ستایش انگیزی که کوروش داشت، او یک پدیدهِ جُدابافته ( استثنایی) از مردم ایران نبود، او بازده و دست پروردهِ یک آیین و فرهنگِ آدمساز بود که به جان مردم، هاگ هایِ آدمی (حقوق بشر) و هاگِ (حق) آزادی شان ارج میگُذاشت، همان آیینی که امروز شوربختانه به فراموشی سپرده شده است. در درونِ هر ایرانی میهندوست یک کوروش با همهِ نیکی ها و آزادگیش نهفته است که میتواند از درون او برخیزد و نمایان شود.
بیشتر
بایسته است که هر ایرانی میهندوست نَسکِ (کتابِ) زندگینامهِ کوروش بزرگ را بخواند تا در کنار یادگیریِ آموزش های فرخویی (اخلاقی) از این رادمرد بُزرگ، هُنر مُبارزه در زندگی را نیز در آموزشگاهِ این بُزرگترین نابغهِ رزمی جهان بیاموزد که چگونه از راه بکارگیری شگردهایِ هوشمندانه و وَدایش های (تصمیم هایِ) خَرَدمندانه و بجا با کمترین هزینه بر گرفتاریهای زندگی روزمره اش چیره گردد.
باهمهِ ویژگی هایِ فرخوییِ (اخلاقی) ستایش انگیزی که کوروش داشت، او یک پدیدهِ جُدابافته ( استثنایی) از مردم ایران نبود، او بازده و دست پروردهِ یک آیین و فرهنگِ آدمساز بود که به جان مردم، هاگ هایِ آدمی (حقوق بشر) و هاگِ (حق) آزادی شان ارج میگُذاشت، همان آیینی که امروز شوربختانه به فراموشی سپرده شده است. در درونِ هر ایرانی میهندوست یک کوروش با همهِ نیکی ها و آزادگیش نهفته است که میتواند از درون او برخیزد و نمایان شود.
آپلود شده توسط:
ghalam1356
1390/06/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زندگی نامه کوروش بزرگ
...2500 سال گذشت و کوروش فراموش شده بود و نامی از او جز در تورات و نوشته های چند افسانه پرداز یونانی، باقی نمانده بود. دو هزار سال بود که باز هم یهودیان آواره در سراسر جهان شده بودند و بازهم به دنبال جایی برای زندگی می گشتند.جنگ جهانی اول تازه پایان یافته بود و طی آن امپراطوری عثمانی، تجزیه شده بود و سرزمین فلسطین - که در تورات از آن به نام ارض موعود نام برده شده - تحت قیمومیت انگلستان در آمده بود. اینبار یهودیان با نفوذ در دولت انگلیس می خواستند به ارض موعودشان بروند و حکومت تشکیل دهند و انگلیس هم برای این هدف آنان تلاش می کرد. هم زمان رضا خان نامی در فلات قصه ی ما با حمایتهای انگلیسی ها و در پشت پرده یهودیان به قدرت رسیده بود... عده ای از یهودیان به نام باستان شناس به این سرزمین آمدند و طبق توراتشان، اسنادی ساختند و تاریخ این سرزمین را در 2500 سالی خلاصه کردند که به آنان خوش خدمتی شده بود و طبق آن توانستند به اهداف خود در اشغال سرزمین فلسطین برسند. و پایه گذار مکتبی به نام پان آریائی و کوروش پرستی در فلات قصه ی ما شدند.
***
ببخشید، من قصه نویسی بلد نیستم و تا حد توان خود خواستم شرحی داده باشم بر ماجرای سرزمینم.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
یکی بود یکی نبود. سه هزار و پانصد سال پیش فلاتی بود سرسبز و با وقار که از شرق تا غرب آن مردمی با صفا زندگی می کردند و هزاران سال بود که تمدن هایی با شکوه در آن ریشه گرفته بود به از جمله عیلام و شوش ( و تمدن هایی که متاسفانه نامی از آنها نمانده ولی آثارشان در شهرهایی چون جیرفت و کرمان و زابل وجود دارد ). یخبندانی در سرزمینی به نام سیبری رخ داد و مردم نیمه وحشی آن سرزمین، جهت یافتن محلی مناسب برای زندگی به جنوب سرازیر شدند. عده ای از این مردم که خود را پارس می نامیدند از دریای خزر عبور کرده و وارد این فلات شدند و در قسمت هایی از آن به نام انشان، ساکن شدند. کار این مردم پرورش اسب بود و از راه غارت زندگی می گذراندند. هم زمان تمدن هایی با شکوه در اطراف این فلات بودند و مردمی متمدن در کشورهایی به نام بابل و لیدی و آشور زندگی می کردند. در این زمان قوم بیابانگرد دیگری که برده گانی گریخته از مصر بودند و به دنبال سرزمینی برای سکونت، در سرزمینی به نام کنعان ( فلسطین ) برای خود حکومتی محلی به وجود آورده بودند به نام اسرائیل. نام این قوم یهود بود که خود را قوم برگزیده ی خدا می دانستند و به همین دلیل هر کاری را برای خود مباح می دانستند و با زمین دزدی و رباخواری، ثروتی عظیم برای خود تدارک دیده بودند. پادشاه بابل از دست اندازی های قوم یهود به تنگ آمد و در جنگی شکستشان داد و بسیاری از آنان را متواری کرد و بسیاری را به بردگی به بابل برد. متواریان یهود پول هایشان را برداشتند و در تمام جهان آن زمان پراکنده شدند و عده ای هم به سمت پارسیان رفتند و در کنار آنها زندگی کردند. یهودیان مردمی زیرک بودند و به پارسیان کمی راه و رسم زندگی را آموختند و چون آنها را مردمی خونریز دیدند و به دلیل کینه ای که از بابلیان داشتند، پارسیان را ابزاری مناسب برای انتقام دیدند و روی آنها سرمایه گذاری کردند. با حمایت های مالی یهودیان، چیش پیش نامی از پارسیان، با از بین بردن تمدن های منطقه، پادشاهی کوچکی در سرزمین انشان تشکیل داد و خود را شاه انشان نامید. در همین زمان حکومت قدرتمند دیگری در فلات قصه ی ما شکل گرفته بود به نام پادشاهی ماد که حاکمان انشان را تحت سیطره ی خود در آورد. کم کم نفوذ یهودیان در حکومت انشان بیشتر شد تا اینکه در زمان کوروش سوم از نوادگان چیش پیش فرصت را مناسب دیدند و با حمایت های مالی و مشاوره های سیاسی آنان، کوروش حکومت ماد را بر انداخت و خود را پادشاه ماد و انشان نامید. سپس با استفاده از امکانات دولت ماد به سایر تمدن های اطراف حمله کرد و قدرتمند تر شد. بابل را شکست داد و یهودیان برده را آزاد کرد و در تشکیل دوباره ی کشورشان کمکشان کرد. تمدن بابل نابود شد و کوروش در استوانه ای از خود تعریف کرد. این خوش خدمتی کوروش چنان به مذاق یهودیان خوش آمد که نام او را در تورات با احترام و تکریم، وارد کردند و او را منجی خود نامیدند...
از کی تا حالا حرفهای یه آدم بی هویتی مثل شریعتی سند شده؟
ای مهر آریایی
بی نام تو وطن نیز
نام و نشان ندارد...
عجب پسرفتی...
اگر کسی قرآن را خوانده و تفسیر المیزان علامه طباطبایی را قبول دارد پس باید تایید کند منظور از ذوالقرنین همان کوروش کبیر است
به داشتن همچین پادشاهی افتخار کنید ولی در ستایشش افراط نکنید
بنده دوره ناسیونالیستی رو گذروندم و حالا به اون دوره خودم میخندم