رسته‌ها
زندگی نامه کوروش بزرگ
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 329 رای
نویسنده:
درباره:
کوروش کبیر
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 329 رای
بخشی از پیشگفتار این نسک:
بایسته است که هر ایرانی میهندوست نَسکِ (کتابِ) زندگینامهِ کوروش بزرگ را بخواند تا در کنار یادگیریِ آموزش های فرخویی (اخلاقی) از این رادمرد بُزرگ، هُنر مُبارزه در زندگی را نیز در آموزشگاهِ این بُزرگترین نابغهِ رزمی جهان بیاموزد که چگونه از راه بکارگیری شگردهایِ هوشمندانه و وَدایش های (تصمیم هایِ) خَرَدمندانه و بجا با کمترین هزینه بر گرفتاریهای زندگی روزمره اش چیره گردد.
باهمهِ ویژگی هایِ فرخوییِ (اخلاقی) ستایش انگیزی که کوروش داشت، او یک پدیدهِ جُدابافته ( استثنایی) از مردم ایران نبود، او بازده و دست پروردهِ یک آیین و فرهنگِ آدمساز بود که به جان مردم، هاگ هایِ آدمی (حقوق بشر) و هاگِ (حق) آزادی شان ارج میگُذاشت، همان آیینی که امروز شوربختانه به فراموشی سپرده شده است. در درونِ هر ایرانی میهندوست یک کوروش با همهِ نیکی ها و آزادگیش نهفته است که میتواند از درون او برخیزد و نمایان شود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
673
آپلود شده توسط:
ghalam1356
ghalam1356
1390/06/01

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی زندگی نامه کوروش بزرگ

تعداد دیدگاه‌ها:
879
باز رفتی به روش تخریب قبلا علمی و منطقی مینوشتی اما حالا

خدا رو شکر که نوشته های قبلیم رو علمی و منطقی میدونی.اگر دیگران اجازه بدهند من همچنان حاضرم ابهامات موجود رو برطرف کنم.
بالای آرامگاه یک اتاق سنگی بود که یک سقف و یک در داشت و به قدری باریک بود که یک مرد کوتاه‌ قد به‌سختی می‌توانست داخل اتاق شود...
استرابو مینویسد :کوروش پاسارگاد را در این مکان به افتخار پیروزی اش بر ماد و تشکیل امپراطوری هخامنشیان بنا نهاد.
نیکلای دمشقی مینویسد :کوروش در پاسارگاد بر استیاک پیروز شد.
و همچنین در جایی دیگر مینویسد : کوروش در اوج نبرد با استیاک دستور داد تا زنان و کودکان را به کوه های پاسارگاد منتقل کنند.
پلینوس نیز به عقب نشینی کوروش بعد از چهار بار شکست در پاسارگاد اشاره میکند.
گزنفون مینویسد که کوروش صغیر هفت بار به زیارت پاسارگاد میرفت.
پلوتارک از پاسارگاد به عنوان ارامگاه کوروش و مکان مقدس یاد میکند که تاجگذاری اردشیر دوم در انجا برگذار شد.
در نوشته های استفان بیزانسی و لامیکوس از پاسارگاد به عنوان لشگرگاه و پایتخت پارسیان نام برده شده است.
کرتیوس نیز از پاسارگاد به عنوان مکانی که ساکنان ان پارسیان میباشند نام میبرد.
در متون عیلامی یافته شده در تخت جمشید از مکانی به نام پاسارگاد یاد شده است که با انچه امروز پاسارگاد شناخته میشود منطبق است.
در منابع اشوری پاسارگاد به عنوان پارسوا امده است که باز هم از نظر جغرافیایی با انچه امروز پاسارگاد مینامیم مطابقت دارد.
جل الخالق !!! تمامی مورخین و نویسندگان ایرانی قبل از صدوخرده ای سال شدند عوام و دو سه مستشرق شدند خواص [/
بابا این قضیه تخت مادر سلیمانو تو اکثر کتابهای تاریخی ایران نوشتند

فارس نامه ابن بلخی :مرغزار کالان نزدیکی گور مادر سلیمان است طول آن چهار فرسنگ اما عرض ندارد مگر اندکی و گور مادر سلیمان از سنگ کرده اند خانهٔ بچهار سو هیچ‌کس در آن خانه نتواند نگریدن کی [b]گویند(همان عوام) که طلسمی ساخته‌اند کی هر کی در آن نگرد کور شود اما کسی را ندیده‌ام کی این آزمایش کند
مردم ان زمان یا همان عوام معقدند که این ارامگاه را دیوان و جنیان در خدمت سلیمان برای مادر سلیمان ساخته اند و انرا طلسم کرده اند .و به همین دلیل به ان گور مادر سلیمان میگفتند.شما که چنین عقیده ای ندارید ؟
اگر هم به این موارد اعتقاد داری شاید منابع زیر گره گشا باشد
کجا نوشته همین منطقه ای که الان پاسارگاد خوانده میشود و مقبره کوروش در انجاست و قدیما به ان تخت مادر سلیمان گفته میشد و ...نیز در ان است پاسارگاد بود . یعنی پاسارگاد دقیقا همین منطقه بود ؟
هرودوت از پاسارگاد به عنوان طایفه و عشیره مهم پارسیان نام برده نه به عنوان نام محلی که دلالت بر تخت مادر سلیمان بکند .

آریان در کتاب آناباسیس اسکندر :قسمت‌های پایینی آرامگاه از سنگ‌هایی تشکیل شده بود که به شکل مربع بریده شده بودند و در کل یک قاعده مستطیلی‌ شکل را تشکیل می‌دادند.
من جوابی برای حرفای خانم چشم نوشتم که ناظرین محترم در اقدامی کاملا عادلانه و دور از تبعیض حذفش کردن. عادلانه و دور از تبعیض برای اینکه خانم چشم حق داره به من اتهام بزنه ولی من حق ندارم از خودم دفاع کنم یا لاقل بهش جواب بدم.
دوستان عزیز وبلاگ حمایت از دریاچه ارومیه آپدیت شد :
حمایت از دریاچه ارومیه
به امید یکی شدن:x
(5)
مجسمه کوروش متخذه از خواب دانیال پیغمبر

مجسمه سنگی کوروش کبیر که در نزدیکی استخر پایتخت ایران باستان در حدود پنجاه مایلی سواحل رودخانه «مرغاب » نصب شده است چون بوسیله خاورشناسان خطوط میخی آن خوانده شد این مطلب بیشتر روشنتر شد ، مجسمه به قامت انسان بوده و در بال دارد مثل بالهای عقاب و در روی سرآن دو شاخ قوچ که از از یک ریشه روییده و یکی به سمت جلو و دیگری به پشت آن رو به عقب است ، مجسمه ثابت میکند که تصور ذوالقرنین از خواب دانیال پیغمبر پیدا شده و مجسمه ساز از آن خواب پیروی کرده است و چون کوروش کبیر بعد از فتح بابل یهودیان اسیر از اسارت نجات داد خواب دانیال مشهور شد .
این سخن درباره‌ی ذوالقرنین با نگاه به کتاب های ‌یهود و همخوانی آن با نوشته های تاریخ نویسان باستان، با فرشته ی بالدار‌یافت شده در پاسارگاد به قطعیت می رسد. این نگاره ثابت می کند که تصور معنی ذوالقرنین در اندیشه‌ی کورش نفوذ داشته است. در خواب دانیال قوچی که به نظر او آمده، دو شاخ روی سر داشته نه مانند دیگر قوچ ها که‌یکی پشت دیگری جای داشته و این بیان درست با صورت شاخ های نگاره‌ی بالدار همخوانی دارد. دو بال این نگاره با خواب اشعیا همخوانی دارد که کورش را شاهین خاور خوانده است.
حماء «چشمه ای که تیره رنگ است»
در کنار آن از روی خشکی چنان بنظر میرسد که آفتاب زمین طلوع ودر دریا غروب میکند ، از آیه متوان فهمید که ذوالقرنین به جایی رسید که حد غرب محسوب میشود و در نظرش آمد که آفتاب در آن چشمه غروب میکند.
طبق تحقیقات ابولکلام آزاد کوروش کبیر در سفر اول خود برای سرکوبی دولت لیدی بسمت غرب حرکت کرد و آفتاب ار چنان دید .
میگوید: نقشه سواحل غربی آسیای صغیر را روبروی خود بگذارید در این نقشه می بینیم که همه ساحل به خلیجی کوچک منتهی میشود مخصوصا در نواحی حدود «ازمیر» دریا تقریبا صورت یک چشمه بزرگ میگیرد .
سارد پایتخت کشور لیدی باستان در نزدیکی سواحل غربی و نزدیک شهر «ازمیر» فعلی واقع است. در اینجا میتوانیم بگوییم که کوروش کبیر بعد از استیلاء بر سارد به نقطه ای از سواحل دریای اژه میرسد ودر آنجا متوجه میشود که دریا صورت چشمه ای بخود گرفته آب دریا نیز از گل و لای ساحل تیره رنگ بنظر میرسد. اگر در حوالی غروب کسی در این محل ایستاده باشد خواهد دید که قرص خورشید چنان مینمایاند که در آب محو میشود... این همان است که قرآن تعبیر کرده «چنین دید که خورشید در آب تیره رنگ فرو (غروب ) کرد». مسلم است که خورشید در محل معینی غروب نمیکند ولی اگر در سواحل دریا ایستاده باشیم ، در نتیجه کرویت زمین و انحنای آب خواهیم دید که خورشید در هنگام غروب کم کم و آرام آرام در سینه دریا جای میگیرد.(ناگفته نماند بیشتر علما از جمله علامه طباطبایی و مکارم شیرازی نظرات ابوالکلام را درست دانسته اند)
(4)
تاریخ مردم‌یهود و ذوالقرنین
یکی از کتاب های پیمان کهن، سفری منسوب به دانیال است که بخشی از کردار و رویای وی را در روزگار اسارت‌یهود در بابل‌یاد می کند. در فصل هشتم کتاب آمده (با تلخیص): در رویا دیدم و هنگام دیدنم چنین شد که من در کاخ شوشان در ایلام بودم و در خواب دیدم که نزد رود"اولای" هستم و چشمان خود را برداشته نگریستم و اینک قوچی در برابر رود می ایستاد که دارای دو شاخ بود و آن قوچ را به سوی خوربران (غرب) و پاختر (شمال) و نیمروز (جنوب)، شاخ زنان دیدم وهیچ جانوری در برابرش پایداری نتوانست کرد. در هنگامی که اندیشناک بودم؛ بز نر تک شاخی از خوربران آمده، با خشم بر او برآمده، وی را زد و هردوشاخش را شکست.
پس از آن در همین کتاب، از زبان دانیال آمده که جبرییل بر او پدیدار گشته و خواب وی را چنین شرح کرد: «قوچ دوشاخی که دیدی ملوک ماد و پارس است و بز نر پادشاه‌یونانست.»
در این خواب، دو کشور ماد و پارس به گونه‌ی دو شاخ نمودار شده و چون‌یگانگی این دو کشور و پدید آمدن کشور ایران نزدیک بوده، پادشاه آن به صورت قوچ دو شاخی انگاشته شده و اسکندر مقدونی که این شاهنشاهی را نابود نمود به گونه‌ی بز نر تک شاخی پدید آمده؛
گرچه به نظر میاید که یهود در تکمیل پیشگویی ماجرای اسکندر را بعدا افزوده باشد چه تاریخ نگارش کتاب دانیال در سده ی ششم پیش از میلاد است و ماجرای اسکندر در سده سوم ژیش از میلاد . یهود از نوید خواب دانیال چنین دریافتند که پایان اسارت ایشان منوط به برخاستن همان کشور دوشاخ است که بر بابل چیره گشته و بنی اسراییل را از اسارت ایشان منوط به برخاستن همان کشور دو شاخ است که بر بابل چیره گشته و بنی اسراییل را از اسارت، رهایی می بخشد. چند سال پس از این پیشگویی، کورش پدید آمد و پهلویان و پارسیان را‌یکی ساخت، پس از آن بر بابل پیروز گشته ‌یهودیان را آزاد ساخت.
کورش در سه سوی‌یاد شده در خواب دانیال به پیروزی های دست‌یافت: در خوربران بر لیدیا چیره گشت و در پاختر (که درین جا چون از مبدا بابل دیده می شود، پاختر خاوری را پاختر در برمی گیرد؛ در جای دیگر خاور و پاختر جداگانه‌یاد شده) بر بیابانگردان و در نیمروز بر بابل. افزون بر دفتر دانیال، در دفتر اشعیا و‌یرمیا نیز دراین باره سخن به میان آمده و نام کورش در دفتر اشعیا آشکارا آمده است. پس آشکار می گردد که نزد‌یهود، ذوالقرنین همان کورش است که وی را رهاننده‌ی خود می دانستند و افزون براین، ‌یکی دیگر از اسفار پیمان کهن که منسوب به عزرا است بیان می دارد که‌ یهود پیشگویی های پیامبران خود را به کورش نشان دادند و گفتند: پروردگار نام تو را در سخن خود‌یاد کرده و تو را رهاننده‌ی بنی اسراییل قرارداده و کورش از شنیدن این سخن تحت تاثیر قرار گرفته، به بازسازی پرستشگاهشان فرمان داد.
(3)
لشکرکشی سوم کوروش به شمال ایران
حمله سوم کوروش به طرف شمال ایران صورت گرفته که برای اصلاح امور «ماد» بوده است این سرزمین در شمال سرزمین پارس است وحدود آن به سلسله کوههای قفقاز میرسد که این کوهها بین دریای خزر و دریای سیاه واقع است ، این نواحی بعدا به قفقاز یا به اصطلاح پارسیان کوه قاف موسوم گشت. کوهستانهای فعلی قفقاز به این سلسله کوههای بین دریای خزر و دریای سیاه گویند، در این سفر کوروش به نزدیک رودی رسید ودر کنار آن اردو زد ،اقوام این منطقه از دست قومی به کوروش شکایت کردند او دستور داد در محلیکه غارتگران از آن میگذشتند سدی آهنین ساخته شود ،تا بدین وسیله از تاخت وتاز آنها جلوگیری شود.
اگر به نقشه نگاه کنیم : آسیای غربی پایین دریای خزر وجود دارد ودریای سیاه بالای آن است و کوههای قفقاز نیز بین دو دریا در حکم دیوار طبیعی مرتفعی است این کوهها صدها کیلومتر طول دارند ومانع رخنه کردن به این طرف و آن طرف کوههاست تنها یک تنگه میان آن قرار دارد که محل عبور اقوام یاجوج و ماجوج بوده اند کوروش با سدی آهنین آن تنگه را مسدود کرد این همان است که در آیات 93تا97 سوره کهف آمده است.
این سد در محلی که بین دریای خزر ودریای سیاه بنا شده ودر تنها تنگه مبان این سلسله کوهها ساخته شده است .
این راه را امروزه تنگه «داریال» میخوانند ودر ناحیه «ولدای کیوکز » و تفلیس گرجستان واقع شده است . هم اکنون نیز بقایای دیواری آهنین در این ناحیه وجود دارد ،واین همان که در سد ذوالقرنین آهن زیاد بکار رفته است ، معبر داریال بین دو کوه بلند واقع شده است واین سد که آهن زیادی در آن بکار رفته است در همین دره وجود دارد.

یاجوج و ماجوج به چه اقوامی گویند:

همان اقوامی که در اروپا آنها را میگر ودر آسیا تاتار( یاجوج=یوچانگ و ماجوج = مانچو . و واژه یاجوج و ماجوج عبری این کلمات است. نویسنده وبلاگ ) نامیده میشوند و معلوم شده که در حدود سال 600پیش از میلاد یک دسته از آنها در سواحل شمالی دریای سیاه پراکنه شده اند و هنگام پایین آمدن از دامنه های کوههای قفقاز ، آسیای غربی را مورد هجوم قرار میدادند این سرزمین در آن زمان مغولستان نامیده میشده است آن قبایل کوچ نشین بوده اند که آنرا «منچول» یا مغول می نامیده اند و نام چینی آن هم منغول یا مانچوک با مانکوک بوده است وبه زبان عبری ماجوج بسیار نزدیک است .
ذوالقرنین
لقب ذوالقرنین (صاحب دو شاخ) متخذ از خواب دانیال پیغمبر است: که در خواب دید قوچی زیبا با دو شاخ بلند در کنار رودی ایستاده است این دو شاخ یکی بطرف جلو ودیگر به پشت خم شده اند و قوچ با دو شاخ خود شرق و غرب را شخم میزند وهیچ حیوانی در برابر او مقاومت نمی کرد تا اینکه یک بزکوهی از طرف مغرب در حالیکه زمین را با شاخ خود میکند و میان پیشانی این بز فقط یک شاخ بزرگ وعجیب پیدا بود ، بز کوهی کم کم به قوچ نزدیک شد و بر او تاخت در این حمله دو شاخ قوچ شکست و از مقاومت عاجز ماند.
فرشته ای به دانیال نازل شده وخواب را به کوروش و اسکندر تعبیر کرد ، کوروش سر دودمان هخامنشی و بزکوهی اسکندر که آن دودمان را برانداخت .
(2)
اما این سد در کجای دنیا بوده ؟ پادشاهی که صاحب دوشاخ بوده یا دو قرن عمر کرده یا کل مشرق وکل مغرب را فتح کرده کیست ؟ یاجوج و ماجوج چرا نتوانسته اند از جای دیگر بگریزند و به غارتگری ادامه دهند ؟ و آن اقوام کدامند ؟
در قرآن به جواب این سوال ها اشاره ای نشده اما سه نظر عمده وجود دارد : 1- بنظر و عقیده بعضی سد ذوالقرنین همان دیوار بزرگ چین است .ناگفته نماند که دیوار بزرگ چین بین سالهای 204 تا 224 قبل از میلاد به مدت بیست سال بفرمان امپراطور بزرگ چین « چین شی هوانگ» ساخته شد ، این دیوار از سنگ وآجر بنا شده وحدود چهار هزار کیلومتر طول دارد. اما این دیوار نمیتواند سد ذوالقرنین باشد چون این سد میان ئو کوه بوده واز مس و آهن ساخته شده بوده است. 2- گروهی گویند اسکندر مقدونی بوده است . اما اسکندر فردی کافر و جنایت کار بوده وبا صفات ذوالقرنین در قرآن همخوانی ندارد چرا که او خود را خدا نامید ودر مدت دوازده سال سلطنتش نزدیک به یک میلون انسان را کشت واطرا فیان مجبور بودند او را به عنوان خدا تعظیم کنند....3- اما مولانا ابوالکلام آزاد دانشمند مسلمان هندی (بیوگافی آن خواهد آمد ) طبق قرائن وشواهدی ذوالقرنین را کوروش کبیر هخامنشی دانسته ودر این باره کتاب مستقلی نوشته است ،اینک بطور اختصار به تحقیقات ابولکلام اشاره میکنیم :
اولین لشکر کشی کوروش به غرب و فتح لیدیا
کوروش پس از آنکه بر تخت نشست با پادشاه لیدی که کرزوس نام داشت روبرو شد مورخین یونان عموما گفته اند که برای اول بار کرزوس دست به دشمنی زد و جنگ را آغاز کرد و کوروش را مجبور به توسل به شمشیر کرد ،کوروش در این جنگ پیروز شد ، لیدی در آسیای صغیر موسوم به آناطولی قرار داشت ، حکومت لیدی دست نشانده یونان بود ، کوروش با مغلوبین بطوری با بزرگواری رفتار نمود که مردم احساس نمیکردند که آتش جنگی به دیار آنها کشیده شده است .. بنظر ابولکلام اولین سفری که کوروش به غرب کرده همان است که در ایات 85تا88سوره کهف آمده است .(حما به معنای آب تیره رنگ شرح داده میشود.)
دومین لشکرکشی کوروش به شرق
در حمله دوم ، کوروش متوجه مشرق شد ، زمانیکه قبایل وحشی و عقب مانده " کیدروسیا" و "باکتریا" که در نواحی مشرق سکونت داشتند سر به شورش برداشتند کوروش برای خواباندن فتنه به آنجا لشکر کشید. منظور از سرزمین کیدروسیا "مکران وبلوچستان" و منظور از باکتریا همان "بلخ" است وآیات 89تا 91 سوره کهف میباشد.
ذوالقرنین: (1)
یا قرن در این کلمه بمعنای شاخ است ذوالقرنین یعنی صاحب دوشاخ یا کسی که دو قرن عمر کرده باشد یا قلمرو آن کل مشرق و کل مغرب باشد...
برای این شخص در قرآن داستان مفصلی آمده که در سوره کهف آیات 83تا98 میباشد:«(نقل است که علمای یهود پرسیدند) * خدا به او در زمین تمکن وقدرت داد وهمه وسایل حکمرانی را بریش فراهم آورد او در سفری که بسوی مغرب داشت به محلی رسید که خورشید در محلی که آبی تیره رنگ داشت غروب میکرد ، ودر آنجا قومی یافت .خدا به او گفت ای ذوالقرنین ! میخواهی عذابشان کن ، ویا اگر میخواهی با انها به نیکی رفتار کن * گفت :اما هرکسی که ستم کند او را کیفر خواهم داد .سپس او بعد از مرگ به سوی پروردگارش باز گردد و او به عذابی سخت کیفرش خواهد داد * وآنانکه اهل ایمان ورفتار نیکو هستند ،نیکو ترین اجر برای او باشد وکار بر او آسان میگیریم * آنگاه ذوالقرنین با وسایلی که در اختیار داشت سفری بسوی مشرق کرد. و قومی را دید که در برابر آفتاب هیچ حجاب و پوششی ندارند( قومی وحشی که خانه و لباسی نداشتند تا از آفتاب مسور باشند) وما آنچه نزد ذوالقرنین از عده وتجهیزات کاملا باخبر بودیم . ذوالقرنین پس از آن سفری دیگر آغاز کرد تا به میان دو کوه بزرگ رسید در آنجا قومی را یافت که بسیار ساده وبدوی بودند که گویی زبان نمی فهمیدند آن قوم گفتند ای ذوالقرنین !یاجوج وماجوج در این سرزمین فساد میکنند به تو مزدی می دهیم تا میان ما و آنها سدی بسازی ،ذوالقرنین گفت تمکن وقدرتی که پروردگارم به من عطا فرموده از مزد شما بهتر است اما شما مارا با قوت بازو تا مبان شما و آنها سدی بسازم . ذوالقرنین گفت: برای من قطعات آهن بیاورید. آنگاه میان دو کوه را از قطعات آهن انباشت وهمسطح ساخت. ذوالقرنین گفت : بر آنها آنقدر بدمید تا آن آهن گداخته شود(وباهم جوش بخورند) و گفت مس گداخته بیاورید تا بر آن بریزم ( تا آن سد زنگ نزند) * سدی ساخته شد که یاجوج وماجوج نتوانستند بر آن بالا روند ونه درآنرا سوراخ کنند ...
نکاتی در این داستان:1- نقل این قضیه در قرآن بواسطه سوال بوده «از تو از ذولقرنین سئوال میکنند بگو بزودی چیز از او برای شما میخوانم » گفته اند علمای یهود از پیغمبر سوال کردند . واین نام در تورات آمده.. 2- او در سفر به غرب به جایی رسید که در نظر بیننده آفتاب در آبی تیره رنگ غروب میکرده است(شرح آن را میگوییم) ودر همان سفر ظاهرا با قومی جنگیده و غالب شده وستمکاران راکیفر داده و نیکو کاراران را پاداش داده است. 3- او یا پیغمبر بوده ویا پیغمبری در لشکریانش زیرا به او وحی شده ویا احکام دینی را می دانسته به این سبب به «قلنا» تعبیر شده. 4- در سفر مشرق بقومی که تقریبا به حال توحش زندگی میکرده رسیده است ولی برای چه به آنجا سفر کرده است؟ 5-در سفر آخر به محلی رسیده که اهل آنجا از قومی چپاولگر در آزار و اذیت بوده اند ، محل سکونت چپاولگران در پشت کوهها بوده واز شکافی بین کوهها میگذشته و به انها حمله ور میشده اند لذا از ذوالقرنین تقاظا کرده اند که آن شکاف را مسدود کند .6- سد میان شکافی بوده که با آن شکاف را پر میکرده و مصالح آن آهن و مس بوده 7- ذوالقرنین به مال حرص و طمع ندااشته چون وقتی میگویند به تو مزد میدهیم میگوید تمکنی که پروردگارم به من داده کافی است .(ابوالکلام آزاد)
***
زندگی نامه کوروش بزرگ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک