نکته جالب درباره آقای روسو اینه که اون بعد از نوشتن این کتاب صاحب فرزندی میشه که خودش نمیتونه اونو تربیت کنه(یعنی حوصله تربیت کردنش رو نداشته) و کودک رو می سپاره به دست یک دایه! کاش حداقل خودش به حرفایی که زده تو این کتاب اعتقاد داشت!
نکته جالب درباره آقای روسو اینه که اون بعد از نوشتن این کتاب صاحب فرزندی میشه که خودش نمیتونه اونو تربیت کنه(یعنی حوصله تربیت کردنش رو نداشته) و کودک رو می سپاره به دست یک دایه! کاش حداقل خودش به حرفایی که زده تو این کتاب اعتقاد داشت!
با سلام / ممنون از سایت و محتوای خوبش .........من تقریبا یکساله که دنبال نسخه الکترونیکی کتاب امیل از روسو بودم و الان خوشبختانه در سایت شما پیداش کردم واقعا ازتون ممنونم .
در این کتاب روسو تربیت کودکی فرضی به نام امیل را به عهده میگیرد و او را تا سن 25 سالگی همراهی میکند،البته خود روسو هم در ابتدای کتاب به آرمانی بودن نظر خود معترف است.
او اعمال تربیتی این کودک را منطبق بر نظریاتش جلو میبرد. از بدو تولد این کودک تمام وظایف مادر در قبال او توضیح داده میشود. از نظر روسو جامعه در راه رسیدن خود به سوی تمدن،همواره از طبیعت انسانی دور شده، به تجمل رو کرده و در بند چیزهای ساختگی گرفتار آمده است.
از این رو هر گونه تاثیر آن بر اساس طبیعت، یعنی کودک، اثری تباهکننده دارد. بنابراین کودک همیشه تحت نظر مربی قرار دارد. اولین کار مربی شناخت کودک و مراحل رشد طبیعی اوست و توجه به این نکته که کودک با بزرگسال متفاوت است؛ « اینکه فکر نکنیم کودکان نیز مانند ما فکر میکنند و آنها خصوصیات افراد بالغ را دارند. خود کودک، روحیاتش و احساساتش بررسی شود و طبق آن برنامههای تربیتی آماده شود. » در حقیقت مربی مواظب کودک است و او را دور از جامعه، در محیطی بسته و با توجه به تفاوتهای فردی اش تربیت میکند. البته روسو جامعهای را رد میکند که طبیعت انسان، آزادی و حق اورا نادیده میگیرد.
امیل تا دوازده سالگی به دور از هر گونه کتاب و هر آموزشی بزرگ میشود. چون از نظر روسو کودک تا قبل از دوازده سالگی معنی چیزی را که میخواند یا به او آموزش میدهند نمیداند و فقط به صورت طوطیوار آنرا حفظ میکند و نمیتواند درمورد آن قضاوت کند.
اگر کودک سؤالی بپرسد مربی به آن پاسخ نمیدهد، زیرا این پاسخ دادن به سؤال کودک او را از فکر کردن باز میدارد و در عوض «با پرسیدن پرسشهای هدایتکننده او را راهنمایی میکند تا خودش مشکل را بگشاید.»
روسو بعد از دوازده سالگی آموزش رسمیو عمومی را توصیه میکند. از نظر وی همه انسانها با هم برابرند بنابراین در مورد انتخاب مدرسه و نحوه آموزش نیز نباید بین افراد ثروتمند و فقیر تبعیضی قائل شد. براین اساس تأکید زیادی بر دمکراسی، آزادی فردی و تعلیم و تربیت فردی و سپس تعلیم و تربیت ملی دارد.
البته شرایطی را نیز بر این مدارس متصور میشود؛ «در آموزشگاهها، باید ورزشگاههایی برای تمرینهای بدنی بر پا کرد. این نکته که تا به این اندازه فراموش شده، در نظر من مهمترین بخش تربیت است؛ نه تنها از نظر سلامت بلکه بیش از آن، از نظر تربیت اخلاقی که یا فراموش میکنند یا دادن مشتی دستورات خشک و بیهوده را کافی میپندارند.» همچنان که ذکر شد، روسو 3 استاد تربیت را این چنین نام میبرد: 1- طبیعت 2- آدمیان 3 – اشیاء. اولی را اصل میگیرد و دو عامل دیگر را با آن اصل اول هماهنگ میکند؛ « تربیت باید در راستای طبیعت انسان و در راستای قلب و روح او باشد. »
مهمترین مسئلهای که روسو به آن میپردازد، تربیت منفی است. به نظر او لازم نیست ما از محاسن کار درست اخلاقی داد سخن دهیم، بلکه کافی است کار بد را به کودک نیاموزیم، زیرا فرد به صورت طبیعی کاری مثل دروغ گفتن را بلد نیست، انسان به صورت طبیعی راستگوست و جامعه است که دروغ گفتن را به او میآموزد.
با توجه به مذمت جامعه از طرف روسو عدهای فکر میکنند که روسو جامعه را به کلی حذف میکند در حالیکه «پیشنهادش به ما این است که عظمت فکر و تکامل اخلاق این آدم تربیت شده را محفوظ بداریم و در عین حال خوش قلبی و آزادی و سعادتی را که انسان بهطور طبیعی دارا بوده است به او برگردانیم. این احیا و تجدید به 2صورت ممکن است: تجدید فرد و تجدید جامعه.»
روسو اصراری برانجام تکالیف مذهبی یا داشتن مذهب خاصی ندارد.«امیل هرگز راجع به صفات خداوند تصورات باطل نخواهد کرد، زیرا عادت دارد به آنچه مافوق فهم اوست توجه نکند، علاوه بر این مربی او سعی نخواهد کرد او را به کیش خاصی پرورش دهد بلکه کوشش خواهد کرد وی را طوری تربیت کند که وقتی بزرگ شد مذهبی را که عقل او میپسندد انتخاب کند. »
دیدگاههای کتاب الکترونیکی امیل: رساله ای در باب آموزش و پرورش
مدتها بود می خواستم این کتاب رو ببینم،اما به خاطر قیمت بالاش نتونستم.
او اعمال تربیتی این کودک را منطبق بر نظریاتش جلو میبرد. از بدو تولد این کودک تمام وظایف مادر در قبال او توضیح داده میشود. از نظر روسو جامعه در راه رسیدن خود به سوی تمدن،همواره از طبیعت انسانی دور شده، به تجمل رو کرده و در بند چیزهای ساختگی گرفتار آمده است.
از این رو هر گونه تاثیر آن بر اساس طبیعت، یعنی کودک، اثری تباهکننده دارد. بنابراین کودک همیشه تحت نظر مربی قرار دارد. اولین کار مربی شناخت کودک و مراحل رشد طبیعی اوست و توجه به این نکته که کودک با بزرگسال متفاوت است؛ « اینکه فکر نکنیم کودکان نیز مانند ما فکر میکنند و آنها خصوصیات افراد بالغ را دارند. خود کودک، روحیاتش و احساساتش بررسی شود و طبق آن برنامههای تربیتی آماده شود. » در حقیقت مربی مواظب کودک است و او را دور از جامعه، در محیطی بسته و با توجه به تفاوتهای فردی اش تربیت میکند. البته روسو جامعهای را رد میکند که طبیعت انسان، آزادی و حق اورا نادیده میگیرد.
امیل تا دوازده سالگی به دور از هر گونه کتاب و هر آموزشی بزرگ میشود. چون از نظر روسو کودک تا قبل از دوازده سالگی معنی چیزی را که میخواند یا به او آموزش میدهند نمیداند و فقط به صورت طوطیوار آنرا حفظ میکند و نمیتواند درمورد آن قضاوت کند.
اگر کودک سؤالی بپرسد مربی به آن پاسخ نمیدهد، زیرا این پاسخ دادن به سؤال کودک او را از فکر کردن باز میدارد و در عوض «با پرسیدن پرسشهای هدایتکننده او را راهنمایی میکند تا خودش مشکل را بگشاید.»
روسو بعد از دوازده سالگی آموزش رسمیو عمومی را توصیه میکند. از نظر وی همه انسانها با هم برابرند بنابراین در مورد انتخاب مدرسه و نحوه آموزش نیز نباید بین افراد ثروتمند و فقیر تبعیضی قائل شد. براین اساس تأکید زیادی بر دمکراسی، آزادی فردی و تعلیم و تربیت فردی و سپس تعلیم و تربیت ملی دارد.
البته شرایطی را نیز بر این مدارس متصور میشود؛ «در آموزشگاهها، باید ورزشگاههایی برای تمرینهای بدنی بر پا کرد. این نکته که تا به این اندازه فراموش شده، در نظر من مهمترین بخش تربیت است؛ نه تنها از نظر سلامت بلکه بیش از آن، از نظر تربیت اخلاقی که یا فراموش میکنند یا دادن مشتی دستورات خشک و بیهوده را کافی میپندارند.» همچنان که ذکر شد، روسو 3 استاد تربیت را این چنین نام میبرد: 1- طبیعت 2- آدمیان 3 – اشیاء. اولی را اصل میگیرد و دو عامل دیگر را با آن اصل اول هماهنگ میکند؛ « تربیت باید در راستای طبیعت انسان و در راستای قلب و روح او باشد. »
مهمترین مسئلهای که روسو به آن میپردازد، تربیت منفی است. به نظر او لازم نیست ما از محاسن کار درست اخلاقی داد سخن دهیم، بلکه کافی است کار بد را به کودک نیاموزیم، زیرا فرد به صورت طبیعی کاری مثل دروغ گفتن را بلد نیست، انسان به صورت طبیعی راستگوست و جامعه است که دروغ گفتن را به او میآموزد.
با توجه به مذمت جامعه از طرف روسو عدهای فکر میکنند که روسو جامعه را به کلی حذف میکند در حالیکه «پیشنهادش به ما این است که عظمت فکر و تکامل اخلاق این آدم تربیت شده را محفوظ بداریم و در عین حال خوش قلبی و آزادی و سعادتی را که انسان بهطور طبیعی دارا بوده است به او برگردانیم. این احیا و تجدید به 2صورت ممکن است: تجدید فرد و تجدید جامعه.»
روسو اصراری برانجام تکالیف مذهبی یا داشتن مذهب خاصی ندارد.«امیل هرگز راجع به صفات خداوند تصورات باطل نخواهد کرد، زیرا عادت دارد به آنچه مافوق فهم اوست توجه نکند، علاوه بر این مربی او سعی نخواهد کرد او را به کیش خاصی پرورش دهد بلکه کوشش خواهد کرد وی را طوری تربیت کند که وقتی بزرگ شد مذهبی را که عقل او میپسندد انتخاب کند. »
اسپارتا