کجا می روی؟
نویسنده:
هنریک سینکیویچ
مترجم:
حسن شهباز
امتیاز دهید
✔️ این کتاب روایتگر عشقیست انسانساز و روشنگر بین سرداری بنام مارکوس وینچیوس و شاهزاده خانمی از سرزمین لیژین به نام کالینا که در بیشتر صفحات کتاب ما او را به نام لیژیا میشناسیم و در خلال این جریان اوضاع اجتماعی و سیاسی حاکم بر روم باستان در زمان حکمرانی نرون بیان میگردد. مارکوس و لیژیا برخلاف بسیاری افراد دیگر در این کتاب، هردو از شخصیتهای غیرواقعی و ساختگیاند. خواننده به خوبی در سیر داستان درمییابد که چگونه عشق به عنوان یکی از مظاهر زیبایی، سردار صاحب منصب و جاه و مقامی را از گذشته پر زرق وبرقش جدا میکند و زندگی او را اگرچه آمیخته با درد ولی زیبا میسازد و از پیله زندگی مادی وی موجود کاملی بیرون میآورد.
بعضی منتقدان معتقدند که نویسنده با تصویرسازی فضای حاکم بر روم باستان و بازگویی جنایات نرون -دیکتاتور خونخوار این دوران و تمام دورانهای تاریخ بشری- در واقع فضای پر از خفقان و مملو از مرگ و جنایت حاکم بر لهستانِ تحت سیطره شورویِ آن زمان را توصیف میکند و اعتراض خود را به فضای رعب و وحشت بیان میدارد.
برشی از کتاب:
پطرونیوس مدتی با چشمان نیمبسته و فکر آشفته به وقایع شب گذشته فکر کرد. بعد یک مرتبه دیدگانش را گشود و پرسید: امروز هوا چطور است؟ آیا ایدومنوس جواهری را که قرار بود برای دیدن من بیاورد آورد؟ هنگامی که شنید که جواهرفروش رباخوار با وی خلف وعده کرده، اندکی آزرده شد ولی از اینکه شنید نسیم روحپروری از جانب مرتفعات آلبان میوزد تبسم رضایتمندی بر لبانش جلوهگر شد. در همین موقع غلامی در آستانۀ در ظاهر شد و به او خبر داد که مارکوس وینیچیوس سردار رومی که تازه از آسیای صغیر بازگشته برای دیدن او آمده است. پطرونیوس از شنیدن نام او تکانی خورد و بیدرنگ دستور دخول او را داد. مارکوس خواهرزادۀ وی بود که از ماهها قبل تحت فرماندهی کربولو سردار مشهور نرون با دلاوران اشکانی در آسیای صغیر میجنگید و اکنون پس از مدتی نسبتاً طولانی به وطن خود بازمیگشت. پدرش مارکوس وینیچیوس یکی از شخصیتهای بارز همعهد خود بود که در سرزمین روم شهرت فراوانی داشت. پطرونیوس در حالی که به وجود خواهرزادۀ شجاع خود مباهات میکرد، در عین حال نسبت به او اندکی حسادت روا میداشت زیرا مارکوس علاوه بر آنکه جوان و نیرومند بود سیمایی جذاب و اندامی برازنده داشت و این امر توجه خوبرویان سرزمین روم را به او جلب میکرد. این امتیاز و برتری طبعاً برای پطرونیوس که خود نیز دلی هوسناک و زنپسند داشت بسیار گران میآمد...
بیشتر
بعضی منتقدان معتقدند که نویسنده با تصویرسازی فضای حاکم بر روم باستان و بازگویی جنایات نرون -دیکتاتور خونخوار این دوران و تمام دورانهای تاریخ بشری- در واقع فضای پر از خفقان و مملو از مرگ و جنایت حاکم بر لهستانِ تحت سیطره شورویِ آن زمان را توصیف میکند و اعتراض خود را به فضای رعب و وحشت بیان میدارد.
برشی از کتاب:
پطرونیوس مدتی با چشمان نیمبسته و فکر آشفته به وقایع شب گذشته فکر کرد. بعد یک مرتبه دیدگانش را گشود و پرسید: امروز هوا چطور است؟ آیا ایدومنوس جواهری را که قرار بود برای دیدن من بیاورد آورد؟ هنگامی که شنید که جواهرفروش رباخوار با وی خلف وعده کرده، اندکی آزرده شد ولی از اینکه شنید نسیم روحپروری از جانب مرتفعات آلبان میوزد تبسم رضایتمندی بر لبانش جلوهگر شد. در همین موقع غلامی در آستانۀ در ظاهر شد و به او خبر داد که مارکوس وینیچیوس سردار رومی که تازه از آسیای صغیر بازگشته برای دیدن او آمده است. پطرونیوس از شنیدن نام او تکانی خورد و بیدرنگ دستور دخول او را داد. مارکوس خواهرزادۀ وی بود که از ماهها قبل تحت فرماندهی کربولو سردار مشهور نرون با دلاوران اشکانی در آسیای صغیر میجنگید و اکنون پس از مدتی نسبتاً طولانی به وطن خود بازمیگشت. پدرش مارکوس وینیچیوس یکی از شخصیتهای بارز همعهد خود بود که در سرزمین روم شهرت فراوانی داشت. پطرونیوس در حالی که به وجود خواهرزادۀ شجاع خود مباهات میکرد، در عین حال نسبت به او اندکی حسادت روا میداشت زیرا مارکوس علاوه بر آنکه جوان و نیرومند بود سیمایی جذاب و اندامی برازنده داشت و این امر توجه خوبرویان سرزمین روم را به او جلب میکرد. این امتیاز و برتری طبعاً برای پطرونیوس که خود نیز دلی هوسناک و زنپسند داشت بسیار گران میآمد...
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1390/06/30
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کجا می روی؟
و اما در مورد کتاب : نویسنده کتاب در سال 1905 بابت این اثر ارزشمند جایزه نوبل ادبیات را برنده شده است . شاهکار وی در جایی نمود پیدا میکند که اوج دیوانگی های یک مستبد خود شیفته چون نرون ، بازگشت به خویشتن مشاور نرون ( که در نهایت به علت اینکه بجای تعریف از اشعار نرون به وی میگوید که آبروی شعر و هنر را برده !) که باعث قتل وی میشود ، عشق شورانگیز یکی از اقوام جوان مشاور به دختری مسیحی و رشد مسیحیت در روم باستان را در قالب رمانی زیبا و مهیج به تصویر میکشد . اوج داستان نیز سناریوی آتش زدن رم برای هوس نرون و جستجوی جوان در پی معشوقش میباشد . پیشنهاد میکنم نسخه قدیمی فیلم این کتاب با نام " هوس های امپراتور " را هم ببینید . خوشحالم که یکی از کتابهای محبوبم که در لیستم بوده و در هیچ کجای نت یافت نمیشود منتشر شد . پس از " چگونه فولاد آبدیده شد " این دومین سور پرایز کتابناک در دنیای مجازی من است .
اگر لطف کرده و کمی بیشتر در مورد داستان توضیح دهید (حتی کلماتی چند از پیش گفتار) بیش از پیش سپاسگزار خواهیم شد .