خانم دالووی
نویسنده:
ویرجینیا وولف
مترجم:
پرویز داریوش
امتیاز دهید
✔️ خانم دالووی رمانی نوشتهٔ ویرجینیا وولف است. این اثر یکی از نخستین آثار پیشگام در نوعی سبک رمان نویسی است که امروزه رمان نو خوانده میشود. این اثر که به شیوه جریان سیال ذهن نوشته شده، برگرفته از داستان کوتاه «خانم دلووی در خیابان باند» و داستان ناتمام «نخست وزیر» است. خانم دالووی در سال ۲۰۰۵ از سوی مجله تایم در میان ۱۰۰ رمان برتر انگلیسیزبان از سال ۱۹۲۳ قرار گرفت. این رمان بهعنوان یکی از مشهورترین کتابهای جنبش فمینیسم است که خواندنش به همه بانوان و علاقهمندان ادبیات پیشنهاد میکنیم. کتاب خانم دلوی علاوه بر اینکه داستان زیبایی دارد، خواننده را به تفکر عمیق وامیدارد. این نکته دقیقه همان چیزی است که در ادبیات معاصر گمشده است.
ویرجینیا وولف یک روز ماه ژوئن از زندگی کلاریسا دالووی در لندن پس از جنگ جهانی اول را از زاویه دید این زن توصیف میکند. خواننده چنین می انگارد که گویا پا به پای راوی در خیابانهای لندن گام برمی دارد و از دریچه نگاه کلاریسا آدمها و محلههای شهر را می بیند. در این گذار تند و ناگسسته، وولف از شهر و آدمهایش تابلویی به پهنای افق در دیدرس خواننده قرار میدهد.
بیشتر
ویرجینیا وولف یک روز ماه ژوئن از زندگی کلاریسا دالووی در لندن پس از جنگ جهانی اول را از زاویه دید این زن توصیف میکند. خواننده چنین می انگارد که گویا پا به پای راوی در خیابانهای لندن گام برمی دارد و از دریچه نگاه کلاریسا آدمها و محلههای شهر را می بیند. در این گذار تند و ناگسسته، وولف از شهر و آدمهایش تابلویی به پهنای افق در دیدرس خواننده قرار میدهد.
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1390/04/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خانم دالووی
به نظرم فیلم ساعتها برگرفته از خانم دالوی خیلی بیشتر از خود رمان به دل میشینه .بعد از چندبار دیدن فیلم هنوزم بعضی دیالوگ ها همه ذهنم رو زیرو رو می کنه .
ممنون از قرار دادن این کتاب
کلی تو انقلاب دنبال این کتاب گشتم .با اینکه کتاب دویست و خورده ای بیشتر صفحه نداره اما قیمتش 12000 تومن بود (چاپ قبل انقلابشا)
بازم ممنون
کاش اولیس رو هم میذاشتن چاپ شه
خانم دالووی [Mrs.Dalloway] رمانی از ویرجینیا وولف (1882-1941)، بانوی نویسنده انگلیسی، که در 1925 منتشر شد. کلاریسا دالووی در یک صبح روشن از ماه ژوئن بیرون رفت تا برای جشنی که همان شب در خانهاش برگزار میشد گل بخرد؛ پس، از موقعیت استفاده میکند و به گشت و گذاری در لندن میپردازد، و نویسنده او را همراهی میکند و تصویرهایی را که به چشم خانم دالووی درمیآید و افکار و احساساتی را که نور روشن بهاری در او برمیانگیزد گرد میآورد و همهچیز را در آهنگی موزون به هم میآمیزد. ذهن کلاریسا از تصویر پیتر والش سرشار است، دوست دوران کودکی که کلاریسا آرزو داشت با او ازدواج کند و، بنا به خبری که دادهاند، به تازگی از هند بازگشته است. خاطره پیتر کلاریسا را به دوران نوجوانی در خانه پدری میبرد. اما خاطرهها در آن حد او را جذب نمیکند که به آنچه در اطرافش میگذرد توجه نسپارد، زیرا خانم دالووی عاشق زندگی است و همه جنبههای زندگی در او شور و شوق میآفرینند؛ و بدین ترتیب، حکایت بسط مییابد و از گذشته به حال میرود و هر دو را با هم درمیآمیزد. کلاریسا به مأمور نظم عبور و مرور، به ویترین مغازهها، به اتومبیلی که با پردههای کشیده به سرعت میگذرد و شاید عضوی از خاندان سلطنتی را در خود پناه داده است توجهی یکسان نشان میدهد؛ در حالیکه در باغهای کنسینگتون پرسه میزند با زوجی جوان برخورد میکند؛ آن دو کاملاً سرگشته و درگیر با نگرانی بزرگی به نظر میآیند. نویسنده، به یمن همدلی فعالانه و همیشه هشیار، ما را به زندگی خصوصی آن زوج میبرد و ماجرایشان را برایمان شرح میدهد: سپتیموس وارن اسمیت، پس از آنکه با هیجانی آرمانی در جنگ جهانی شرکت جست، منقلب و غیرعادی از جنگ بازگشته است؛ از آن زمان، همهچیز را گویی «از پس شیشه» میبیند. و اما همسر ایتالیاییاش، لوکرتسیا، که فروشنده ساده کلاه است، بیهوده میکوشد تا، به کمک عشق، او را از کابوسی که به مرز جنون رسیده است نجات بخشد.کلاریسا در پایان گردش به خانه باز میگردد: در حالیکه مشغول مرتب کردن خانه است، پیتر سر میرسد؛ میان ان دو هیجانهای فرو خورده و عمیقی جریان مییابد که با آمدن الیزابت، دختر کلاریسا، متوقف میشود. الیزابت، هوشمند و زیبا، به سبب جدی بودن و توجه به چیزهایی که همیشه برای کلاریسا بیگانه بوده است، فکر مادر را به خود مشغول داشته است. روز ادامه مییابد، و کلاریسا،که در تنهایی خانهاش باقی مانده است، همچنان بر زندگی و افکار کسانی که او را میشناسند احاطه دارد: پیتر، که پس از سالها دوری از وطن، با لذت در حال و هوای لندن فرو میرود. شوهرش ریجارد دالووی، که پس از یک نشست سیاسی در خانه لیدی بروتون، ناگهان این نیاز را در خود احساس میکند که برای همسر خود گل بخرد و به او بگوید که چقدر دوستش دارد؛ الیزابت، که به همراه دوشیزه کیلمن به خرید رفته است، اما ناگهان، به اطاعت از نوعی ندا، نزد مادر بازمیگردد و دوستش را رها میکند و میگذارد که او طعم عذابآور شکست را بچشد. روز پایان میرسد و زمان جشنی که آن همه انتظارش را کشیدهاند فرا میرسد. در ضمن گفتگو، با شخصیت دیگری آشنا میشویم، با سپتیموس، که همان روز خودکشی کرده است و پزشکی که معالجهاش میکرد زندگی او را نقل میکند: سپتیموس خودکشی کرده است، زیرا دیگر نمیتوانست احساس عدم واقعیت را که پیوسته آزارش میداد تحمل کند و حکایت همین خودکشی، گویی ناگهان و به شکلی متضاد، به دنیای بیاهمیتی که کلاریسا در آن متحول میشود استحکام تازهای میبخشد. ویرجینیا وولف، رمان را به شکل قطعه موسیقی ساخته است: او پس از شب و روز، رمانی به شیوه جین آوستین، میکوشد تا با خانم دالووی از تجربه جویس بهرهگیرد (¬ اولیس)، اقدامی که در رمان به سوی فانوس دریایی و خیزابها با تسلط بیشتری آن را بسط خواهد داد.