هوای تازه
نویسنده:
احمد شاملو
امتیاز دهید
350 صفحه
هوای تازه عنوان مجموعه شعری شامل 69 شعر است از احمد شاملو شاعر معاصر ایرانی. از مهمترین اشعار این دفتر میتوان به شعرهای پریا (شعر فولکلور)، زخم قلب آبایی، مرگ نازلی، مرغ باران، سرگذشت، مه، بودن، و نمیرقصانمت چون دود... اشاره کرد.
بیشتر
هوای تازه عنوان مجموعه شعری شامل 69 شعر است از احمد شاملو شاعر معاصر ایرانی. از مهمترین اشعار این دفتر میتوان به شعرهای پریا (شعر فولکلور)، زخم قلب آبایی، مرگ نازلی، مرغ باران، سرگذشت، مه، بودن، و نمیرقصانمت چون دود... اشاره کرد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هوای تازه
در تمام دشت نیست یک فریاد....
ای خداوندان ظلمت شاد!
از بهشت گندتان مارا جاودانه بی نصیبی باد!.....
قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند ،قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید،قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من، قلبی برای انسانی که من می خواهم
تا انسان را در کنار خود حس کنم.
دریاهای چشم تو خشکیدنی است
من چشمه یی زاینده می خواهم.
....... هایت ستاره های کوچک است
آن سوی ستاره من انسانی می خواهم
انسانی که مرا برگزیند
انسانی که من او را برگزینم
انسانی که به دست های من نگاه کند
انسانی که به دست هایش نگاه کنم
انسانی در کنار من
تا به دست های انسان نگاه کنیم
انسانی در کنارم، آینه یی در کنارم
تا در او بخندم، تا در او بگریم.
خدایان نجاتم نمی دادند
پیوند ترد تو نیز
نجاتم نداد
نه پیوند ترد تو
نه چشم ها ونه ......هایت
نه دست هایت
کنار من قلبت آیینه ئی نبود
کنار من قلبت بشری نبود....
میان همه آن خدایان که تحقیر کرده ام
کدام یک آیا از من انتقام باز می ستاند؟
و این اسبِ سیاهِ وحشی
که در افق توفانی چشمان تو چنگ می نوازد با من چه می خواهد بگوید؟
لطفآ ازهیچ شخصیتی بت نسازید
دشـــــــت است و بــاد و بـــاد
من بادگردِ دشــتم و از دشت رانده امــــــ
یه مرد که مرگو واسه انسان بعید کرد
یه دشت بود که کوه پیشش زانو زد
یه مرد به شکل اسطوره ای هر درد
خط بطلانی بود روی تز سقوط عشق
اون تموم واژها رو دوباره تعبیر کرد
پر گرفت رو اوج قصه مرثیه نخوند
اون آب و آتشو تو شعر بغل هم نشوند
وقتی هر کی از سایه ی خودش دیگه می ترسه
پشت هر دیوار یک کسی داره می لرزه
وقتی برادرمون یا رو داره یا تو بنده
وقتی به هر زن سرکش و یاغی می گن ج ن د ه
فروغ شعرو تو زندگیمون تکثیر کرد
فریدون قصه رو دوباره تصویر کرد
گم نشد ! چشاشو رو مرگ اقاقی ها نبست
نشست ! اما وقتی که پاشو زدن نشست
اون خم نشد ! تو اوج و ایستاده مرد
از خورش درگاه ضحاکی نخورد
پدر تو تکثیر یه درد دوباره ای
پدر تو معنی زندگی شاعرانه ای
پدر تو خشم کوچه ای که تو مشتته
پدر تو شاعر نسلی هستی که پشتته
وقتی دجال عشقو کشت و از معنی افتاد
تا از گلوی قناری آوازی در نیاد
شبی که حتا جلاد پای جوخه گریه کرد
نعره ی کاوه مرد و تکبیر سرد
پیچیده توی کوچه پس کوچه ها ی شهر
ننه دریا ٬ پسرای عمو صحرا رو حد زد
روزی که حافظو تو خیابونا چرخوندن
واسه خیام بی خدا حبس تعزیری بریدن
روزی که صادقو به جرم خود کشی کشتن
هرچی سگ ولگرده شده بود تهمتن
ستاره دیگه تو آسمون نبود تو اوین بود
زیر پای تک تک بچه هامون مین بود
تموم پنجره ها بسته شد ! سیاه شد
امید یه نفس راحت کشیدن تباه شد
برادر برادرو فروخت و پدر مادرو
به لجن کشیدن هرچی اعتقاد و باورو
خدا نشست و گریه کرد و خداییشو پس داد
ابلیس از غصه مست کرد ! هر چی خورد پس داد
کلمه ها رو که از تو کتابا دیگه شستن
هرچی واژه بود نشوندن و گردن زدن
مردونگی گم شد و از ریشه به ریش رفت
و گردن یه عده کلفت شد ! مفت از پول نفت
زنو دستمال پیچوندن و صیغه کردن
زبون سرخ اعتراضو زیر تیغه کردن
ولی من یه نسلم که از اصلم نیفتادم
یه بغض شکسته ام و یه حنجره فریادم
یه صورت سیلی خورده و یه کفن دردم
تو هر شکل و لباسیم و زنم یا مردم
این روزاهم می گذره ! من با این امید زنده ام
این وضعیت عوض می شه !
عوض می شه ! می دونم !
پدر تو تکثیر یه درد دوباره ای
پدر تو معنی زندگی شاعرانه ای
پدر تو خشم کوچه ای که تو مشتته
تو شاعر نسلی هستی که پشتته
نازلی بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد و : زمستان شکست
و
رفت . . .