هزارتوهای بورخس
نویسنده:
خورخه لوئیس بورخس
مترجم:
احمد میر علایی
امتیاز دهید
✔️ کتاب حاضر مجموعه قصهها و اشعار "خورخه لوئیس بورخس "است .
برخی عناوین قصهها و اشعار این کتاب عبارتاند از :مردی از گوشه خیابان، پایان دوئل، مرگهای بوئنس آیرس، مواجهه، دشنه، خوان موراینا، یک مرد، مزاحم، برگی به یادبود سرهنگ "سوآرز"، زخم شمشیر، سکه آهنین، تام کاسترو شیاد نامتصور و سوینه فاضله مردی خسته .
شایان توجه است که علاوه بر موضوعات یاد شده، مصاحبه "سزار فرناندس مورنو "یکی از منتقدان و نویسندگان آرژانتین با خورخه لوئیس بورخس و یک مقاله از "و.س.نیپول"، نویسنده ترینیدای، به نام "تعبیری از رویاهای بورخس "و یک مقاله از "هوشنگ گلشیری "به "نام من زندگی نکردهام، میخواهم دیگری باشم"، نیز از ضمایم و بخشهای پیوستی کتاب حاضر هستند .
در شعر "یک مرد "از این مجموعه میخوانیم :مردی فرسوده از زمان
مردی که چشم انتظار مرگ هم نیست
آمار، مدارک مرگند
و هر کس بدین مخاطره تن درمیدهد
تا جاودان نخستین باشد
مردی که آموخته تا سپاسگزاریاش را
برای صدقههای اندک روزها به زبان آرد ...
بیشتر
برخی عناوین قصهها و اشعار این کتاب عبارتاند از :مردی از گوشه خیابان، پایان دوئل، مرگهای بوئنس آیرس، مواجهه، دشنه، خوان موراینا، یک مرد، مزاحم، برگی به یادبود سرهنگ "سوآرز"، زخم شمشیر، سکه آهنین، تام کاسترو شیاد نامتصور و سوینه فاضله مردی خسته .
شایان توجه است که علاوه بر موضوعات یاد شده، مصاحبه "سزار فرناندس مورنو "یکی از منتقدان و نویسندگان آرژانتین با خورخه لوئیس بورخس و یک مقاله از "و.س.نیپول"، نویسنده ترینیدای، به نام "تعبیری از رویاهای بورخس "و یک مقاله از "هوشنگ گلشیری "به "نام من زندگی نکردهام، میخواهم دیگری باشم"، نیز از ضمایم و بخشهای پیوستی کتاب حاضر هستند .
در شعر "یک مرد "از این مجموعه میخوانیم :مردی فرسوده از زمان
مردی که چشم انتظار مرگ هم نیست
آمار، مدارک مرگند
و هر کس بدین مخاطره تن درمیدهد
تا جاودان نخستین باشد
مردی که آموخته تا سپاسگزاریاش را
برای صدقههای اندک روزها به زبان آرد ...
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1390/04/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هزارتوهای بورخس
مردی فرسوده از زمان،
مردی که چشم انتظار مرگ هم نیست.
(آمار، مدارک مرگند
و هرکس بدین مخاطره تن در میدهد
تا جاودان نخستین باشد)،
مردی که آموخته تا سپاسگذاریاش را
برای صدقههای اندک روزها بهزبان آرد:
خواب، کارهای روزمره، مزهی آب،
واژههایی بیریشه،
قطعه شعری بهزبان لاتین یا ساکسونی،
یاد زنی که سیسال پیش او را ترک کرد
و اکنون میتواند بیرنج بهیادش آرد،
مردی که میداند زمان حال
هم آینده است و هم فراموشی،
مردی که خیانت کرده
و بهاو خیانت شده،
که ممکن است بهناگهان، هنگام عبور از خیابان،
شادی مرموزی بهاو دست دهد
که نه از جانب امید
بلکه از معصومیتی کهن،
از ریشهی خود یا از سوی خدائی همه جاگیر میآید.
داناتر از آن است که در آن تأمل کند،
زیرا دلیلهایی هست از ببرها سهمناکتر
که براو ثابت خواهد کرد
که فلاکت وظیفهی اوست،
اما او با تواضع میپذیرد
این شادی را، این نور را.
شاید در مرگ آن هنگام که خاک
خاک است، ما برای همیشه
این ریشهی مرموز باشیم
که بهشت یا دوزخ تنهامان،
آرام یا وحشت بار،
جاودانه از آن خواهد روئید.
تشکر از اسپارتا بابت این هزار توها.