طلوع ابرانسان نیچه
نویسنده:
مسعود رضوی
درباره:
فردریش نیچه
امتیاز دهید
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی طلوع ابرانسان نیچه
.
.
تنفر دارم از ابر هایی که غـرّششان گوش را کر میکند ولی بارانی ندارند.
البته اگر تجدید چاپ نشده باشد به گمانم تهیه آن از کتابفروش ها دشوار است.
دوستان اگر اطلاعاتی از نحوه تهیه این کتاب دارید , ممنون میشم راهنماییم کنید.
همه چی آرومه
تنهایی نیچه در پس آن الفاظ ساده و غریب نهفته است. اوج تنهایی او در این عبارت قابل لمس است «من میتوانم نغمهای بخوانم و میخواهم آن را بخوانم. گرچه در خانة خالی تنها هستم باید آن را برای شنیدن خود بخوانم.» پیش رس به دنیا آمدگان به واسطة آنکه «هنوز زمانه آنها فرا نرسیده است» ناگزیر در دنیای امروز تنهایند. اندیشههایشان بسان آذرخشی بر آسمان بیبار و بیآرمان امروز میدرخشد و تا آیندههای تاکنون پیش بینی ناشده کشیده میشود تا شاید آیندگان را روشنی بخشند. گاهی نیز برق اندیشههایشان پیش از اصابت کمانه میشود و در سرزمینی که بدان تعلق مادرزاد ندارند، زمینگیرشان میسازد.
... با این حال نیچه نه تنها شخصاً در مقام یک آلمانی در میان آنها تنهاست و فهمیده نمیشود بلکه آثار و نوشتههایش نیز مطلقاً در میان «انسان امروزی» فهمیده نمیشوند. «آثاری که گوتهای، شکسپیری هرگز حتی برای لحظهای نمیدانسته چگونه در این احساسات شدید و تنهایی عظیم نفس بکشد... شاعران وداها کاهنانی هستند که حتی ارزش باز کردن بند کفشهای یک زرتشت را ندارند.» نیچه در همن عصر امتیازهای خود را در مقام یک نویسنده میشناسد و میگوید «در موارد منفرد به من القاء شده تا چه حد خو گرفتن به نوشتههای من سلیقه را «نابود» میکند... اما فردی که از راه تعالی خواست و اراده با من خویشی دارد با مطالعه آثار من، وجد واقعی فراگیری را تجربه میکند: زیرا من از اوجهایی میآیم که هیچ پرندهای هرگز به آن پرواز نکرده است و مغاکهایی را میشناسم که هیچ پایی بدان راه نیافته است» و از همین روست که سالها باید بگذرد تا نوشتههای نیچه خواندنی شوند. نیچه با طنزی تلخ و نیشدار به این مساله میپردازد که «برای اینکه خواندن را به مرتبة هنر برسانیم باید نخست استعدادی را که امروز بیش از همة استعدادهای دیگر فراموش کردهایم دوباره به دست آوریم ـ و از همین رو هنوز سالها باید بگذرد تا نوشتههای من خواندنی شوند ـ استعدادی را که تقریباً مستلزم داشتن طبیعت گاو است و به هر حال مطلقاً در «انسان امروزی» نیست: غرضم استعداد نشخوار کردن است.» «برای نمونه زرتشت من در حال حاضر هنوز در جست و جوی آنهاست ـ افسوس! هنوز باید مدت درازی به جست و جویشی ادامه دهد! فرد باید شایستگی سنجش او را داشته باشد... و تا آن زمان کسی پیدا نخواهد شد تا هنری را که در این جا به هرز رفته، درک کند.»
بنابراین نیچه پیش از اینکه از تنهایی رنج برد از «تنها» رنج میبرد «رنج برن از تنهایی نیز به همین سان ناگوار است ـ من همواره از «تنها» رنج بردهام...».
«این گونه کتابها همچون آئینهاند، اگر خری به آئینه نگاه کرد نباید انتظار داشت که صورت فرشته در آن ظاهر شود» و «اگر کتابی به کلهای خورد و از یکی صدایی برخواست که دلیل تو خالی بون آن شد، نباید گفت که همیشه این صدا از کتاب برخواسته است.» گوسفندهای شاخدار در میان آشنایانم، صرف آلمانیها اگر بشود گفت، به من میفهمانند که همواره با من هم عقیده نیستند. هر چند گاهی هستند... این گفته را حتی در مورد زرتشت هم شنیدهام... هر گونه «زن گرایی» Feminsm در فرد،، یا در مرد، به همین ترتیب دروازهها را به روی من میبندد: هرگز نمیتوان وارد این هزار توی پر جرأت دانش شد... هرگاه خوانندهای تام و تمام را نزد خود مجسم میکنم، همواره تصویر هیولائیی از شهامت و کنجکاوی، و نیز موجودی انعطاف پذیر، زیرک، محتاط، ماجراجو و کاشف مادرزادی در ذهنم زنده میشود. سرانجام: نمیدانم چگونه میتوان به فردی که تنها با او در نهایت سخن میگویم چیزی بهتر از آنچه زرتشت گفته است، بگویم.»
لینک دانلود کتاب طلوع ابرانسان نیچه:
http://www.binesheno.com/pdf/Abar-Ensan.pdf