رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
فرانکنشتاین
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 511 رای
نویسنده:
مترجم:
بهروز شادلو
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 511 رای
فرانکنشتاین یا به تلفظ انگلیسی «فرَنکِنستاین» معروف‌ترین اثر نویسنده‌ی انگلیسی مری شلی است. ایده‌ی اولیه‌ی نوشتن این کتاب را لرد بایرون (۱۸۲۴-۱۷۸۸) شاعر رمانتیک انگلیسی و از دوستان خانواده‌ی شری‌ها پیشنهاد کرد. فرانکنشتاین اولین بار در سال ۱۸۱۸ منتشر شد. تاثیر این داستان به حدی بود که این کلمه به صورت مدخلی در فرهنگ لغات درآمده‌است. در داستان، فرانکنشتاین سازنده‌ی موجود است و مخلوق هیولا است. هیولا فقط هیولا است و هیچ اسمی ندارد، اما به مرور زمان آن هیولا به نام خالق خویش به فرانکنشتاین معروف شده‌است. شکل صحیح‌تر دیگری که رواج یافته‌است «هیولای فرانکنشتاین» است.

در فرانکنشتان نویسنده از بسیاری از عناصر و فضاهای ترسناک ان روزگار به خوبی استفاده کرده است با این همه فرانکنشتان یک رمان دلهره اور معمولی نیست و شاید راز ماندگاری ان در همین نکته باشد شاهکار مری شلی در واقع این بود که برای نخستین بار علم را با داستان های ترسناک آشتی داد به زبان دیگر برای اولین بار با خلق هیولایی که محصول علم بود و نیز با استفاده از مجهولات علمی نوع ادبی جدید ( رمانتیک ترسناک علمی ) را به وجود آورد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
emperorhesam
emperorhesam
1388/05/05

کتاب‌های مرتبط

در اعماق نیفل هایم
در اعماق نیفل هایم
3.3 امتیاز
از 3 رای
Mister B. Gone
Mister B. Gone
3 امتیاز
از 1 رای
All Just Glass
All Just Glass
0 امتیاز
از 0 رای
Frankenstein
Frankenstein
5 امتیاز
از 1 رای
The Black Cat and Other Stories
The Black Cat and Other Stories
5 امتیاز
از 2 رای
ملموث سرگردان
ملموث سرگردان
4.4 امتیاز
از 11 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی فرانکنشتاین

تعداد دیدگاه‌ها:
179
کجان اون روزا که منم قاطی این بحثا میشدم .... هی روزگار!!

تا جایی که من یادم میاد و با استناد نظرات و تاریخشون و بحث هایی که سولی توی اونا شرکت می کرد تا همین 4 و 5 ماه پیش سولی خودش یکی از پایه های این بحث ها بود ...حالا نمی دونم توی این 4 یا 5 ماه چه اتفاق خاصی افتاده که از سولی گذشته و دیگه وقت نمی کنه دیدگاه بذاره ....یعنی تو این 4 یا 5 ماه چه اتفاقی افتاده که سولی خانم میگه از ما دیگه گذشت ....؟؟؟
جواب مسئله با رسم شکل و نمودار ( 1.5 ) نمره
حالا خوبه که دستات بسته است اینقدر بلبل زبونی می کنی .....
اگه قول بدی توبه کنی و ادم خوبی بشی توی سال جدید یکی رو می فرستم دستات رو باز کنه ....خدا رو چه دیدی...
بچه (چلچله و خاندان مکرمه) جنبه داشته باش :D
جبهه حق علیه باطل ...

زرت
شهاب که بچه کوچیکس ، خودش دید میتونه کلکل کنه اومد وسط وگرنه مگه من بیکارم بش بگم بیاد با یه نامحرم بحرفه ... خودش اختیار داره البته من چنبار زدمش ولی درست نشد برا همین بیخیال شدم دیدم جوونه هر کاری عشقش میکشه بکنه ... وگرنه تو باید این آرزو (اون یکی آرزو) رو با خودت یه جای دیگه ببری که ما بریم شهاب رو واسه یه چیز ناچیز بیاریمش تو سایت
نکنه از دادش مجتبای من ترسیدین هان؟

:xmas:
همین !!!
هو چلچله با تو ام (دقیقا با خودت)
من رو مامیم غیرت دارما
بالاتر از گل حق نداری بهش بگی;-( حالا پایین تر اشکال نداره
مگه خودت ناموس نداری میشینی در مورد سولی این حرفا رو میزنی
درسته کچله ولی چیز دیگه ای نیست
حواست باشه میام کلاه گیست رو آتیش میزنم تا همه بفهمن تو هم دسته کمی از سولی ما نداری هی پز الکی میدی
اون یوزارسیف هم یوسف همسایه بقلیتون بود فک کردی ما نمیفهمیم
داشت سرت رو کلاه میذاشت که مجتبی اومد قضیه رو حل کرد بعدشم که خواست ماست مالی کنه نتونست
وگرنه تو هنوز پیری از درون البته ... با جراحی هم نمیتونی سر من و فراز و بقیه رو شیره بمالی
هنوز کوچیکتر از این حرفایید
ارتباطات ما در حد لالیگاس
های اومدم هرچی خواستم گفتم سبک شدم
اینم نتیجه این چن روز نبودن من بود ... داشتم در سطح شهر و روستای محل زندگی چلچله تحقیقات علمی بصری به عمل میاوردم تا همه حقایق روشن بشه
حالا شهاب تو بیا از گذشته این خاندان بنویس تا منم در کنارت از حال این خونواده خون خوار برای بقیه بگم
طویله انقدر خوش می گذره دیر به دیر میای تو سایت سر میزنی .

بنده این مدته تو طویله نشسته بودم داشتم جا رو واسه شما ها آماده میکردم (این چرا زبون درازی نداره؟) :D
جنبه داشته باشید کسی این حرفا رو به چلچله بزنه با خودش طرفه
به من چه اصن
طویله انقدر خوش می گذره دیر به دیر میای تو سایت سر میزنی .:-(مشکل نبودت نبود که گفتیم زیاد اون تو بمونی حالت بد می شه آخه یه مدت تو سایت با ما گشتی از حال و هوای اونجا افتادی .:xmas:
شهاب توهین نکردما به خدا خودش محل اقامتشو زده بود طویله .:Dهر کی فکر کنه توهین کردم انگار به مهبد توهین کرده حالا خود دانید اصلا به من چه .;-);-)
اهم اهم
من اومدم هی
وخ نشده هنوز نظرات رو بخونم
همین دوتا رو خوندم دیدم چه خبره
دو روز نیستما ... سایت سوت و کور شد:D
حالا وایسید (گفتم پاشو وایسا بی تربیت) بخونم هر وخ حسش اومد مینویسم
فعلا خوش باشید که من برگشتم برید جشن بگیرید
سلام شهاب جون حالت چطوره بابا تو که خجالتی نبودی که .خوب وقتی اومدی دیدی نیستیم یه سلامی عرض می کردی مام جوابتو می دادیم بابا ما کوه معرفتیم .یه علیک که کسی رو نکشته .:D شهاب من همین جا می شینم تو برو گوش مهبد رو بگیر و بیار اینجا ببینیم دنیا دست کیه اصلا کجاست این پسره نکنه بزرگ خاندان سو لیسیزم فهمیده تمام اسرار خانوادگیتونو ریختین رو دایره حالتونو گرفته و مهبد رو به خاطر نشر اکاذیب در مورد ما تبعید کرده به بیا بونای سولی آباد سفلا .:xmas: خودمونیم سندم برا اون می خواستی که سر کچل بزرگ خاندانتونو شیره بمالی مهبد رو نجات بدی آره .:-(:-(کامیارم که تکلیفش معلومه داره با وایت رز مشاعره می کنه .حالشو می بره ،حالتو می گیره .8-)8-)
شهاب راستی آخرین کامنت مربوط به واشکافیه نسلا رو من گذاشته بودما که جنابعالی گویا مقداری به میزان زیاد کم آوردین جیم فنگ زدینا .سر زدم نبودینو ،نامه دادم نخوندین بهونست ما خودمون این واحدا رو چند سال پیش پاس کردیم جناب آقا مشتی .:xmas:
دیگه نبودنتونو نبینما ، به حرفای این سولیم گوش نکن الکی می گه از ما گذشته ها می خواد مارو سرد کنه .البته فکر نکین نفهمیدم که این یه برنامه از پیش تعیین شده بود که رو ی سابفه بد خانوادگیتون سرپوش بذارینا بالاخره تو ام پسر همون مادری دیگه .8-)ا
آخیش راحت شدم حرف نزدن چقدر سخته .:-Oراستش شهاب به جون تو نباشه به جون خودت ترسیدم آخه یه بار سر همین کل کلا رضا با اون دار و دسته گردن کلفتش ریختن سره این حسام بی چاره تا خورد کتکش زدن وقتیم سیر شد بقیه کتکا رو دادن دستش واسه اشانتیون اگه بدونین چقدر ترسیده بود .:xmas:گفتم الان فک مک نمونده برات باز خدا رو شکر رضا سرش گرمه اینجا نمیاد.:xmas::xmas:
حالا اینا به کنار اینجا یه گزینه دیگه هم هست اونم اینکه ....
نکنه از دادش مجتبای من ترسیدین هان؟
حالا چرا قرمز شدی حدس و گمانه دیگه .ببین گمانم دیگه خودت می دونی می خوای با ضمه بخون می خوای با فتحه بخون .به من ربطی نداره اصلا با کسره بخون خیالی نیست من تو سواد شما دخالت نمی کنم.بای بای شب خوش .قصه ما به سر رسید.... چی سر رسید می خوا ی بابا بذار حرف از دهنم در بیاد بعد ای بابا می گن به بچه رو نده ها کو گوش شنوا :!:!:!
منم موافقم . از بس همه بس حال بودن حس منم گرفته شد . . . همش تقصیر این 30 30 ی . آیه یاس میخونه . همین روزاست که فراز طلاقش بده . :D . من هی سر میزنم میبینم کسی نیست بی خیال میشم .(!)(!)(!)(!)
خواهران برادران دوستان و دشمنان عزیز توجه توجه:
کجائید بابا شما چرا هیچ کس این دور و بر نیست یهو همتون باهم کجا رفتید . به ما هم می گفتید ماهم بد سفر نیستیم ها. دلمون گرفت بابا یه کی بیاد دوئل کنیم یه خورده حالمون سر جاش بیاد . بیا اون وقت می گه چرا توهین می کنی خوب اگه توهین نکنم که خونتون به جوش نمیاد اونوقت سال تا سال ازتون خبری نیست .:-O
روحی عزیز نمی دونم چرا وقتی مطلبی می نویسی ادم از نوشته هات تنهایی رو حس می کنه تو همه کامنتایی که گذاشتی یه جورایی غمو می شه احساس کرد یا اینکه من اینطور برداشت کردم که امیدوارم غلط باشه و اینجوری نباشه . نکنه از دست ما ناراحت شدی و منظورت از شبنم شعرت ماییم . به هر حال شما برای همه بچه های کتابناک به خصوص بچه های باحالی که تو کتاب فرانکشتاین کامنت می ذارن عزیزی.خوشحال می شیم بیشتر از این ها با ما در ارتباط باشی ما به دوستی با شما افتخار می کنیم.

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم.
من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم
به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم
اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم
اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم
من اون دردم که هر جایی پی مرحم نمی گرده
چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخه
من اون عشقم که با هرکس سر سفره نمی شینه
من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمی بینه
اگه من ساقه ی خشکم به دریا دل نمی بندم
اگه بارون پربارم به صحرا دل نمی بندم
یا حق.
فرانکنشتاین
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک