رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
تپه های سبز آفریقا
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 542 رای
نویسنده:
مترجم:
رضا قیصریه
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 542 رای
بهش گفتم: «یک کمی صبر کن.» باز سرش را پایین برد تا از بالای شاخه‌های خشک پیدا نباشد و ما توی گرد و خاک آن گودال نشستیم، از بس که تاریک بود مگسک جلوی تفنگم را نمی‌توانستم ببینم، اما چیز دیگری نیامد. ردیاب اطواری بی‌صبر و قرار بود. کمی قبل از آن‌که هوا تاریک شود، زیر لبی به مکولا گفت که حالا برای شکار دیر است.
مکولا بهش گفت: «تو خفه شو! موقعی که تو نمی‌توانی ببینی،« بوانا 5» می‌تواند تیراندازی بکند.»
ردیاب دیگر، باسواده، با یک شاخة نوک تیز اسمش را- عبدالله- روی پوست سیاه ساق پاش نوشت تا سوادش را به رخ بکشد. من بی‌آن‌که بخواهم تحسینش بکنم تماشاش کردم و مکولا هم با بی‌تفاوتی کامل نوشته را نگاه کرد. کمی بعد ردیاب آن‌را خط زد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/06/22

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تپه های سبز آفریقا

تعداد دیدگاه‌ها:
9
« خیلی لطف دارد آدم یک دختر داشته باشد؟»
« نمی‌توانید تصورش را بکنید که چقدر لطف دارد. درست مثل زن دوم آدم است. زن من الان تمام آن‌چه را که فکر می‌کنم می‌داند، تمام آن‌چه را می‌گویم، تمام آن‌چه را معتقدم، تمام آن‌چه را که می‌توانم بکنم، تمام آن‌چه را که نمی‌توانم بکنم و نمی‌توانم باشم. همین‌طور هم من همه چی را کاملاً دربارة زنم می‌دانم. اما حالا کسی همیشه وجود دارد که نمی‌شناسی‌اش، کسی که تو را نمی‌شناسد، کسی که ندانسته دوستت دارد و با هر دوی‌تان ناآشناست، کسی که خیلی جذاب است و هم از آن توست و هم نیست، و سعی دارد مصاحبت را برای آدم بیش‌تر –چطور بگویم؟– بله، درست مثل... شما اسمش را چه میگذارید –پهلوی خود آدم است - با هر دوتای‌تان –بله آن‌جا- درست مثل سوس گوجه‌فرنگی هاینز است که به غذای هر روزت می‌زنی.»
«بنابراین خوشبخت هستید؟»
«غیر از مواقعی که به دیگران فکر می‌کنم.»
زنم گفت: «خیلی داشتی عمیق حرف می‌زدی. جریان آن زن‌ها چی بود؟»
« کدام زن‌ها؟»
« همان وقت که داشتی دربارة زن‌ها حرف می‌زدی؟ »
« گورباباشان! همان‌هایی هستند که وقتی مست باشی تو کارشان می‌روی.»
« پس تو این کار را می‌کنی.»
«نه.»
«ولی من اگر مست باشم تو کار کسی نمی‌روم.»
من هر کجا که بتوانم می‌جنگم، چون اطریشی هستم و وظیفه ام را می‌شناسم.
كتاب فوق العاده عاليه
وقتي كتاب رو مي‌خوندم واقعا حس كردم براي يه سفر شكار به آفريقا رفتم و تمام اتفاقات برام رخ داده
شعرهاي بسيار زيبايي مينويسي علي جان:inlove:
سلام به روح انسان دوست و خلاق و بی همتای ارنست همینگوی
من بی‌آن‌که بخواهم تحسینش بکنم تماشاش کردم :O
آرنست همینگوی یکی از نویسنده هاییست چون کامو و کافکا و ...
و من باید بخوانم.
تپه های سبز آفریقا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک