گوبسک رباخوار
نویسنده:
انوره دو بالزاک
امتیاز دهید
✔️ پیرمردی به نام «گوبسک رباخوار» که زندگی پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشته، بعد از سالها مالاندوزی از طریق رباخواری و انواع حیلهگری و رذالت، ثروت بیحد و حصری را به چنگ آورده است.
«دوریل»، وکیل جوان، با پولی که از «گوبسِک» رباخوار پیر قرض می کند، صاحب وکالتخانه می شود. بعد از پنج سال که همه بدهیاش را میپردازد، با دختری به نام «فانی» ازدواج میکند. دوریل با کُنت جوانی به نام «ماکسیم» آشنا میشود که آوازه شادنوشی و خوشپوشی او همه پاریسیها را متوجه خودش کرده است. این جوان دوریل را وادار میکند که او را به دیدن «گوبسک» ببرد تا هم آنها را آشتی بدهد و هم این که ماکسیم بتواند صدهزار فرانک از گوبسک قرض کند، اما گوبسک راضی نمیشود و ماکسیم، «آناستازیا» را وادار میکند تا الماسهای بینظیرش را، به گرو، نزد گوبسک بگذارد؛ اما پیرمرد رباخوار آنها را مجبور میکند تا الماس را به او بفروشند.
چیزی نمیگذرد که کُنت «دورستو»، شوهر آناستازیا، به منزل گوبسک میآید و وقتی قصد دارد از او به خاطر خرید الماسها شکایت کند، با پادرمیانی دوریل همه چیز حل میشود. کنت دورستو بهظاهر همه اموالش را در قبال طلبهای گوبسک به او میدهد و گوبسک هم طبق قراردادی متعهد میشود که وقتی کنت دورستو مُرد و پسر کنت به سن قانونی رسید، اموال را به پسر کنت برگرداند. بعد از مدتی کنت دورستو به بستر بیماری میافتد و پس از چند روز فوت میکند. همسرش آناستازیا که مدتها دنبال اسناد وصیتنامه بوده، بعد از دستیابی به آنها بدون این که از مفاد آنها خبر داشته باشد، اکثر آنها را سوزانده و بدین ترتیب گوبسک پیر صاحب همه دارایی کنت دورستو میشود و گوبسک از آناستازیا میخواهد که آن منزل را تخلیه کند.
بیشتر
«دوریل»، وکیل جوان، با پولی که از «گوبسِک» رباخوار پیر قرض می کند، صاحب وکالتخانه می شود. بعد از پنج سال که همه بدهیاش را میپردازد، با دختری به نام «فانی» ازدواج میکند. دوریل با کُنت جوانی به نام «ماکسیم» آشنا میشود که آوازه شادنوشی و خوشپوشی او همه پاریسیها را متوجه خودش کرده است. این جوان دوریل را وادار میکند که او را به دیدن «گوبسک» ببرد تا هم آنها را آشتی بدهد و هم این که ماکسیم بتواند صدهزار فرانک از گوبسک قرض کند، اما گوبسک راضی نمیشود و ماکسیم، «آناستازیا» را وادار میکند تا الماسهای بینظیرش را، به گرو، نزد گوبسک بگذارد؛ اما پیرمرد رباخوار آنها را مجبور میکند تا الماس را به او بفروشند.
چیزی نمیگذرد که کُنت «دورستو»، شوهر آناستازیا، به منزل گوبسک میآید و وقتی قصد دارد از او به خاطر خرید الماسها شکایت کند، با پادرمیانی دوریل همه چیز حل میشود. کنت دورستو بهظاهر همه اموالش را در قبال طلبهای گوبسک به او میدهد و گوبسک هم طبق قراردادی متعهد میشود که وقتی کنت دورستو مُرد و پسر کنت به سن قانونی رسید، اموال را به پسر کنت برگرداند. بعد از مدتی کنت دورستو به بستر بیماری میافتد و پس از چند روز فوت میکند. همسرش آناستازیا که مدتها دنبال اسناد وصیتنامه بوده، بعد از دستیابی به آنها بدون این که از مفاد آنها خبر داشته باشد، اکثر آنها را سوزانده و بدین ترتیب گوبسک پیر صاحب همه دارایی کنت دورستو میشود و گوبسک از آناستازیا میخواهد که آن منزل را تخلیه کند.
آپلود شده توسط:
miran2009
1390/02/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گوبسک رباخوار
«چه بهتر که انسان استثمار کننده باشد تا استثمار شونده؛ در همه جا، هم انسانهای نیرومندی یافت میشوند که کارشان را میکنند و هم انسانهای تنپروری که عذاب میکشند
همه جا لذت یکسان است، زیرا همه جا عواطف و احساسات بشر از میان میرود و تنها یک حس برجای میماند: حس خودپسندی. خودپسندی همیشه یعنی من. خودپسندی تنها با امواج پول سیراب میشود. هوا و هوسهای ما نیازمند زمان، ابزارهای مادی و توجه و مراقبت است. آه به راستی که پول بالقوه در برگیرنده همه این چیزهاست و آنها را بهطور بالفعل در اختیارمان میگذارد»
«شما هرگز نمیتوانید جـان را از حواس و روح را از ماده جدا کنید. پـول، روح جوامع کنونی شماست»
پیشنهاد می کنم هرکدام از دوستان کتابناکی که امکانش رو دارند ، کتاب کمدی انسانی ( ترجمه و تالیف حسن شهباز ) رو اسکن و آپلود کنند. این کتاب شامل خلاصه ای از کتابها و شرحی کامل از زندگی پرماجرای ناپلئون اقلیم ادبیات ، اونوره دوبالزاک هست که می تونه برای علاقمندان این مرد بزرگ فوق العاده جالب باشه.