رسته‌ها
آذری یا زبان باستان آذربایجان
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 207 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 207 رای
این کتاب به بیگانه پرستانی که میخواهند برای آذربایجان و آذربایجانی ملیت جدا ، زبان جدا و تاریخ جدا بسازند با دلیلهای دانشمندانه و گواههای استوار پاسخ دندان شکن داده و مشت سختی بر دهان دروغگوی آنان میزند. این کتاب نشان میدهد که قومیت آذربایجان ایرانی زبانش (آذری) و تاریخش همواره با دیگر ایرانیان همبسته بوده و میباشد.
زبان آذری زبانی است از خانواده زبان‌های ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده‌است و امروزه گستره آن محدود شده‌است. بیشتر دانشمندان ایران‌شناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخ‌دانان و جغرافی‌نویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خوانده‌اند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرق‌شناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخ‌نویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونه‌هایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبان‌شناسان با اشاره به وجود زبان‌های تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی می‌داند. زبان «آذری»، یکی از شاخه‌های زبان پهلوی است که پس از حمله عرب‌ها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده‌است. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهاده‌است. گو اینکه هنوز در پاره‌ای از روستاها و بخش‌های آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره تاریخ گروه‌های مختلف ترک چاپ شده‌است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترک‌تبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
53
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1388/04/11
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آذری یا زبان باستان آذربایجان

تعداد دیدگاه‌ها:
1324
این جناب aziz1 به احتمال فراوان از نوکران بی جیره و مواجب ناصر پورپیرار است که هذیان های ذهن آن فرد ایران ستیز را بی کم و کاست برای ما کپی می کند. غافل از آنکه خود پورپیرار و همدستانش یگانه جیره خواران استعمار و مجریان نقشه های ایران ستیزانه استعمارگران و دشمنان این مرز و بوم اند. آنان هستند که از اوهام و خیالات خود بهره می گیرند و بدیهی ترین حقایق تاریخی نظیر وجود قوم آریایی را کتمان می کنند. پورپیرار پا را تا جایی فراتر نهاده که تخت جمشید را ساختگی و نقشه صهیونیست ها می داند!!! اینان پیروان تئوری گوبلز هستند که می گفت: «دروغ هر چه بزرگ تر باشد، تعداد بیشتری از مردم آن را باور می کنند». اما نمی دانند دیگر تئوری های 70 سال پیش در دنیای امروز چندان کارساز نیست!
شاید از نظر دوستان گرامی ما، همه مورخان و نویسندگان فوق الذکر سرسپرده شوونیسم پان فارس! بوده اند، لیکن برای رد هرگونه شک و شبهه نگاهی هم به دیدگاه های یکی از معروف ترین پژوهشگران پان ترکیست می اندازیم، دکتر جواد هیأت:
- «اوغوزها (ترکمانان) که اجداد ترکان آسیای صغیر و آذربایجان و عراق و ترکمنها را تشکیل می دهند از اقوام ترک هستند و قبل از آنکه اسلام بیاورند در شمال ترکستان زندگی می کردند. اوغوزهای جدید اجداد ترک زبان ترکیه و تراکمنه را تشکیل می دهند و از قرن 13 به بعد، یعنی بعد از مهاجرت به غرب و آمیزش با سایر ترکان (قبچاق، ایغور) و مغولها و اهالی محلی، لهجه های ترکی آناطولی (آناتولی) و آذربایجانی و ترکمنی را به وجود آوردند... از قرن دهم میلادی اوغوزهای ناحیه سیحون اسلام آوردند و از قرن یازدهم به طرف ایران و آسیای صغیر سرازیر شدند... در سال 1035 میلادی قسمتی از اوغوزها به خراسان آمدند و بعد ازجنگ و جدال بالاخره خراسان را از غزنویان گرفتند و دولت سلاجقه را تشکیل دادند.»
پس بنا به اعتراف این نویسنده پان ترک، تا سده یازدهم میلادی ترک ها در ایران نبوده اند (و اگر هم بوده اند جمعیت شان قابل ذکر نبوده است) و لذا امکان ندارد آذربایجان از بدو پیدایش ترک زبان بوده باشد! بلکه ترک ها چندین سده پس از اسلام توانستند به آذربایجان رخنه کنند.
همچنین نگاهی می اندازیم به فرازهايي از کتاب «تاریخ آتورپاتکان» اثر اقرار علي اوف، عضو هيات علمي آکادمي علوم جمهوري آذربايجان در باکو. پروفسور اقرار علي‌اوف از دانشمندان برجسته تـاريخ‌شناسي و زبان‌شناسي جمهوري آذربايجان است كه تحقیقات فراوانی در گستره شوروي سابق و كشورهايي مانند ايـران و تركيه انجام داده و منزلت علمی وی بر همگان روشن است. ایشان در این باره می نویسد:
- «با وجود آنکه تا حال نشانه اي از زبان ماديان آتورپاتكان دوره هاي باستان به دست نيامده است (ما تنها يك نوشته به زبان ارمني در دوران بعد از قدرت هخامنشينان در «سن کله» نزديك زنجان داريم که شهادت می دهد در آتورپاتكان و کشورهاي همسايه، حتي ارمنيان از آن استفاده مي کرده اند. اما علاوه بر اين، ما می توانيم با تكيه بر پايه هاي استوار، تصديق کنيم که آنچه که زبان ماديان ميانه آتورپاتكان به شمار مي رود بي شك زبان ايرانيست که به طور وسيع، گسترده بود. در اين باره نه تنها به گونه اي نسبتا خوب فرهنگ نامگذاري آذربايجان در آغاز عصر ميانه، که آن را مي توان متعلق به دوره هاي باستاني نيز دانست، گواهي مي دهد هم چنين اسناد ديگر نيز وجود دارد.»
مولفان عرب در برابر ديگر زبانها و لهجه ها که در عصر ميانه در آذربايجان غربي معمول بودند، زبان هاي آذري (azari)، پهلوي (fahlavi)و فارسي (iuqat-i furs) را نام مي برند. درباره اين زبان ابن حوقل، ياقوت بلاذري و مولفان ديگر عرب نیز گزارش داده اند.
در رابطه با تاریخ هم، تاریخ ورود ترکان به ایران و ترک زبان شدن آذربایجان بر همه عالم بجز ترک گرایان متعصب امروز روشن است.
اينها نميتوانند يک سند از زبان ترکي پيش از ايلخانيان از آذربايجان نشانی کنند که مورد تأیید دانشمندان باشد و ناچار ادعاهاي بي پايه ای مطرح ميکنند تا شايد از راه جعل تاريخ و تشويش افکار عمومي، ريشه ايراني آذربايجان را کتمان کنند.
اما در مقابل، می توان نمونه های بی شماری از کتیبه ها و آتشکده ها و... در مناطق مختلف آذربایجان ذکر کرد که همگی نشان دهنده ریشه ایرانی مردم آذربایجان و وجود زبان آذری در این مناطق دارد.
حتي يک سند به زبان ترکي در همه جهان به قدمت کتيبه پهلوي مشکين شهر وجود ندارد (کتیبه ای که بر روی آن به زبان پهلوی نوشته شده است)؛ حتي يک سند بر چرم، کتاب، پوست، کتيبه.. از زبان ترکي آذربايجان پيش از ايلخانيان وجود ندارد.
- «سفر نامه ی کلاویخو» گنزالز کلاویخو در آغاز سده ی نهم هجری از اسپانیا به سمرقند سفر کرد و به دربار تیمور لنگ رفت. او به هر جا که می رسد به زبان آنها اشاره می کند. حتی در قرن نهم هم بیشتر ترکیه ی امروزی یونانی زبان و یا ارمن بوده اند. مهمتر اینکه وقتی به شهر خوی وارد می شود، می گوید از اینحا به بعد ایران است و زبان شان ترکی و یا یونانی نیست اما ارمن زیاد دارد. کلاویخو به تبریز میانه و زنجان هم می رود و هیچ اشاره ای به ترکی نمی کند. اما می گوید که ایل جغتای با گوسفندهای شان در اطراف شهرهای آذربایجان به دنبال چراگاه های خوب در گردش هستند. یعنی در این دوره نیز ترکان به شهرهای آذربایجان وارد نشده و هنوز به صورت کوچ نشین در آن حوالی پرسه می زدند. در دامغان آق قویونلوها را می بیند که در حال کوچ هستند. او به سمرقتد هم که می رسد می گوید بخشی از ایل جغتای در اینجا چادر زده اند.
- جهانگرد بغدادي ابوالقاسم محمدبن حوقل (در گذشته حدود سال 370 هـ . ق / 980 م.) در كتاب «صورة‌الارض» كه آن را به سال (331 هـ . ق / 944 م.) پرداخته است در سخن راندن از آذربايگان و آران و ارمنستان مي‌نويسد: «زبان مردم آذربايگان و زبان بيش‌تري از مردم ارمنستان فارسي و تازي است، ليك كمتر كسي به تازي سخن مي‌گويد و آنان كه به فارسي سخن گويند، به تازي نفهمند. تنها بازرگانان و زمين‌داران‌اند كه گفت‌وگو با اين زبان را نيك توانند. برخي تيره‌ها نيز اينجا و آنجا. زبان‌هاي ديگر مي‌دارند. چنان‌كه مردم ارمنستان و مردم دبيل و نخجوان و پيرامون آن‌ها، به ارمني، مردم بردعه، به آراني سخن گويند و در آن‌جا كوه مشهوري است كه «قبق» ناميده مي‌شود و زبان‌هاي گوناگون فراوان از آن كافران [منظور مسيحيان است] در پيرامون آن كوه قرار گرفته است و بيش‌تر آنان زباني واحد و مشترك دارند».
-پروفسور ماركوارت J.Marquart ايران‌شناس فقيد آلماني در 1901 میلادی در برلین کتابی تحت عنوان ایرانشهر چاپ كرده و اعلام جغرافيايي ايران را ريشه‌يابي نموده و درباره‌ي زبان آذربايجان تصريح كرده است که: «زبان حقيقي پهلوي، زبان آذربايجان است كه زبان اشكانيان بوده است.»
و دهها منبع تاریخی دیگر که در همه آنها از وجود زبانی بنام زبان آذری یاد شده است.
- مسعودي در التنبيه و الاشراف مي‌نويسد:
فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغيرها وآذربيجان إلى ما يلي بلاد أرمينية وأران والبيلقان إلى دربند وهو الباب والأبواب والري وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهي نيسابور، وهراة ومرو وغير ذلك من بلاد خراسان وسجستان وكرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلك من أرض الأعاجم في هذا الوقت وكل هذه البلاد كانت مملكة واحدة ملكها ملك واحد ولسانها واحد، إلا أنهم كانوا يتباينون في شيء يسير من اللغات وذلك أن اللغة إنما تكون واحدة بأن تكون حروفها التي تكتب واحدة وتأليف حروفها تأليف واحد، وإن اختلفت بعد ذلك في سائر الأشياء الأخر كالفهلوية والدرية والآذرية وغيرها من لغات الفرس.
ترجمه: پارسيان قومي بودند كه قلم‌روشان ديار جبال بود از ماهات و غيره و آذربايجان تا مجاور ارمنيه و اران و بيلقان تا دربند كه باب و ابواب است و ري و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نيشابور است و هرات و مرو و ديگر ولايت‌هاي خراسان و سيستان و كرمان و فارس و اهواز با ديگر سرزمين عجمان كه در وقت حاضر به اين ولايت‌ها پيوسته است، همه‌ي اين ولايت‌ها يك مملكت بود، پادشاه‌اش يكي بود و زبان‌اش يكي بود، فقط در بعضي كلمات تفاوت داشتند، زيرا وقتي حروفي كه زبان را بدان مي‌نويسند يكي باشد، زبان يكي است وگر چه در چيزهاي ديگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوي و دري و آذري و ديگر زبان‌هاي پارسي.
- كتاب «الفهرست» قديم‌ترين منبعي است كه زبان مردم آذربايجان در آن معرفي شده است. ابن نديم در الفهرست مي‌نويسد:
فأما الفهلوية فمنسوب إلى فهله اسم يقع على خمسة بلدان وهي أصفهان والري وهمدان وماه نهاوند وأذربيجان وأما الدرية فلغة مدن المدائن وبها كان يتكلم من بباب الملك وهي منسوبة إلى حاضرة الباب والغالب عليها من لغة أهل خراسان والمشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسية فتكلم بها الموابدة والعلماء وأشباههم وهي لغة أهل فارس وأما الخوزية فبها كان يتكلم الملوك والأشراف في الخلوة ومواضع اللعب واللذة ومع الحاشية وأما السريانية فكان يتكلم بها أهل السواد والمكاتبة في نوع من اللغة بالسرياني فارسي
ترجمه: اما فهلوي منسوب است به فهله كه نام نهاده شده است بر پنج شهر: اصفهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان. و دري لغت شهرهاي مداين است و درباريان پادشاه بدان زبان سخن مي‌گفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسي كلامي است كه موبدان و علما و مانند ايشان بدان سخن گويند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزي زباني است كه ملوك و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با نديمان و حاشيت خود گفت‌وگو كنند. اما سرياني آن است كه مردم سواد بدان سخن رانند.
- ياقوت نيز در كتاب خود درباره زبان مردم آذربايجان و تبريز مي‌نويسد آنها را گويشي است كه « آذريه» گفته مي‌شود و جز خودشان كسي آن را نمي‌فهمند.
- بلاذري نيز در فتوح البدان (تالیف 225ﻫ.‌ق) در فصل مربوط به «فتح آذربايجان» زبان آذريايجان را «فهلوي» معرفي مي‌كند.
- حمزه اسپهاني (280 ـ 360 هـ . ق /893 ـ 970 م.) در كتاب «التنبيه علي حدوث التصحيف» از زبان يك ايراني نومسلمان هم‌روزگار خود به نام زردشت پور‌آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن موبد متوكلي، زبان مردم آذربايگان را پهلوي ياد كرده، مي‌نويسد: «ايرانيان را پنج زبان بود: پهلوي، دري، پارسي،‌خوزي، و سرياني. پهلوي زباني بود كه شاهان در نشست‌هاي خود بدان سخن مي‌گفتند و اين زبان منسوب است به پهله و پهله نام پنج شهر اسپهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايگان است (حمزه اسپهاني ص 23)
کسروی هیچگاه ادعای پیامبری نکرد. او خواستار پاکدینی (خرافه زدایی از دین) بود
زنده یاد احمد کسروی از سال ۱۳۱۱ در باره ی خردگرائی و تجدد نوشت و پس از شهریور ۱۳۲۰ در مسیر نقد اعتقادات مذهبی و تدوین آنچه او پاکدینی نام نهاد در " آئین " بیان کرد. او در این زمینه کتاب ورجاوند بنیاد را نوشت . در نخستین نوشنه های انتقادی به صوفیان و بهائیان پرداخت و سومین نوشته " شیعیگری " بود و مقاله ها و کتابهایی در نقد قشری گری دینی نوشت که خشم اهل تشیع را بر انگیخت.
جامعه روحانیت و علماء و ملایان که در برابر اندیشه های منطقی و مستند کسروی پاسخی نداشتند، همانگونه که شیوه کهن آنان است، چماق تکفیر را بر داشتند و او را متهم کردند که به اسلام توهین می کند و قرآن می سوزاند و مهدورالدم است و از این رو کمر به کشتن او بستند.
نقش دولت در ماجرای کسروی: دفاع از قاتلان او!!!
این جنایت عظیم که نتیجه تحریکات یک عده مفتخوار و متظاهر به روحانیت است ، نباید کوچک شمرده شود و در این میان مسئولیت دستگاههای شهربانی و دادگستری نیز نباید پوشیده بماند. ، وقتی که برای اولین بار قصد جان کسروی را کردند و نواب صفوی ماجراجویانه به او حمله کرده و او را مجروح ساخت ، دستگاه دادگستری و شهربانی ما بر اثر تحریکات این موضوع را با خونسردی تلقی کرد و بعد هم به جای اینکه آن جنایتکاران را مورد تعقیب و دادرسی قرار دهد ، پرونده مسخره و ننگین کتابهای کسروی را به جریان انداخت.
نواب صفوی و همراهانش پس از به ترور کسروی، در دادگاه نظامی تبرئه شدند! زیرا که هم رهبران مذهبی از آنها پشتیبانی می‌کردند و هم مقامات حکومتی امیدوار بودند تا در برابر حزب توده از آنها بهره برداری کنند (ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان)
دلایل و چگونگی قتل کسروی
کسروی در کتابی به نام " دادگاه " از " کمپانی خیانت " نام می برد و پیوند نامقدس گروههای گوناگون دشمنان خود را که دشمنان ایران بودند برملا میکند. دشمنان کسروی تنها سازمانهای مذهبی ، مانند گروه فدائیان اسلام و ملایان و مراجع تقلید نبودند ، بلکه گروهی از سیاست پیشگان و پژوهشگران ادبی نیز که از " نیش قلم او آسوده نبودند " با ملایان همراه و همگام بودند.
در تاریخ هشت اردیبهشت ماه ۱۳۲۴ احمد کسروی مورد سوء قصد نا فرجام نواب صفوی و احمد خورشیدی قرار می گیرد. نواب صفوی از پشت به کسروی تیراندازی کرده و بعد با چاقو به او حمل آورده و او را به شدت زخمی می کند.
در اطلاعات همان روز ۸ / ۲ /۱۳۲۴ شرح واقعه چنین آمده است. " ساعت ۹ صبح امروز هنگامی که آقای کسروی وکیل دادگستری و مدیر روزنامهء پرچم از منزل به قصد اداره حرکت می کند سر چهار راه حشمت الدوله شخصی از پشت سر به او حمله نموده و دو تیر با طپانچه به طرف او رها می کند...به طوری که می گویند رها کنندهء گلوله جوانی به نام نواب صفوی بوده..."
در خاطرات حاج مهدی عراقی از نخستین اعضاء فدائیان اسلام و از سران سازمان تروریستی « هیئت های موتلفه اسلامی » و دوست نزدیک آقای خمینی آمده است که : « سید مجتبی میر لوحی وقتی از زندان بیرون می آید به فکر این می افتد که یک محفلی ، یک سازمانی ، یک گروهی ، یک جمعیتی را به وجود بیاورد برای مبارزه ، این فکر به نظرش می آید که از وجود افرادی باید استفاده بکنم که تا الان این افراد مخل آسایش محلات بوده اند ، مثل اوباش ها که توی محلات هستند ، گردن کلفت ها ، لات ها به حساب آنها که عربده کشی های محلات بوده اند... این ها بودند دوستانی که به دور مرحوم نواب جمع شده بودند ، اکثر آنها مرحله اول از اینجور افراد بودند...»
روز ۲۰ اسفند ماه ۱۳۲۴ زمانی که بلیغ ، بازپرس دادسرای تهران به شکایت علیه کسروی رسیدگی می کند ، گروهی از فدائیان اسلام به سرکردگی برادران سید حسین و سید علی امامی به دادسرا ریخته و احمد کسروی و منشی او سید محمد تقی حداد پور را در کاخ دادگستری ترور می کنند.
نشریه « ایران ما »در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۲۴ می نویسد : " دیروز بازپرس کسروی را برای استماع آخرین دفاع احضار کرده بود. کسروی دردایرهء بازپرسی حاضر می شود. قریب یک ساعت به ظهر موقعی که آقای بازپرس مشغول تحقیقات بودند چند نفر وارد اتاق می شوند. دو نفر از آنها افسر ارتش بودند و این عده که بنا به اظهار آقای بلیغ بازپرس شعبه ء هفت چها نفر و بنا به اظهار اشخاص دیگر بیشتر بودند به قصد قتل کسروی با کارد و هفت تیر به او حمله می کنند. بازپرس و چند نفر دیگر که در آنجا ( دایرهء بازپرسی ) حاضر بودند ( آقای امین امینی وکیل دادگستری و بانو نورالهدی منگنه و یک نفر دیگر به نام نهاوندی ) فرار می کنند و آقای قرچرلومنشی استنطاق بیهوش می شود.
حمله کنندگان پس از آنکه دقایقی چند به عمل جنایت آمیز خود ادامه می دهند ، از اتاق خارج شده و فرار می نمایند. افسران ارتش در دادگستری گم شدند ولی سه نفر غیر نظامی که کارد خونین خود را به هوا بلند کرده و داد می زدند « یا علی یا محمد...»از کاخ و از مقابل افسران ارتش و شهربانی و سربازان محافظ زندانیان و چند نفر پاسبانان کاخ که در کریدورها بودند عبور کرده و بیرون رفتند.
کسروی در تمام مراحل خدمت خود در عدلیه، به واسطه صراحت رأی و بی پروایی و نرفتن زیر بار توصیه و نفوذ، سختیها و آزارها دید تا آنجا که در زمستان سال 1311، که از عدلیه پا کشیده و وکالت می کرد، بر اثر کینه‌جوییها و بویژه به علت نامه‌ای که مستقیماً به شاه نوشته و در آن عدلیه را دستگاه بیهوده و دکانی برای سودجویی داور و دوستان او خوانده و قانونها را بیخردانه نامیده بود، از دادگاه انتظامی به سه رتبه تنزل محکوم شد، ولی حکم اجرا نگردید و با حقوق رتبه هشت بازنشسته شد. کسروی، در یک سخنرانی که در یکم آذر 1323 ایراد کرده و به صورت کتاب مستقلی به نام "چرا از عدلیه بیرون آمدم؟" چاپ شده است، می‌گوید: «جای بسیار خشنودی است که در این کشوری که رشوه‌خواری و نادرستی از در و دیوارش می‌بارد، من، که در عدلیه در کانون رشوه‌خواری می‌بوده‌ام، خدا مرا از لغزش دور داشته است. در این کشوری که چاپلوسی و پستی گریبانگیر خرد و بزرگ می‌باشد، من، با همه آمیزش که با چاپلوسان و پست‌نهادان، آلوده خوی آنان نگردیده‌ام.»
چرا وصیت نامه کسروی را که در این کتاب نوشته منتشر نمی کنید

ریشه های نظریه واهی و افسانه ای نژاد آریایی:
نژاد آریایی, نژادی صرفا" افسانه ای است که بیشتر برای توجیه یک تسلط یا استثمار به کار رفته است. تمام این کوشش دلخراش در ابتدا یک تلاش هویت سازانه از سوی دانشگاه های اروپا بود.آنها تلاش می کردند تا دیرینه خود را به مرکزی غنی تر و متمدن تر وصل کنند, از آنجاکه مشرق زمین به واقع هم " گهواره تمدن" و هم مهد اخلاق و سازش و فرهنگ بوده است, تئوری پردازان نژادی درغرب به منظور تدارک پیشینه درخشان برای خویش ناگزیر چشم به شرق به ویژه سرزمین وسیع و غنی (هندوستان) دوختند.
نخستین بار زبان شناسی به نام " سر ویلیام جونز انگلیسی" به سال 1786, زبان های سانسکریت, لاتین و یونانی را از یک ریشه دانست, اما آن ریشه را مفقود شده نامید, و عنوان آریایی را به این زبانها داد.
بنابراین تحقیقات بعدی زبانشناسان از قبیل فردریک شلگل, تامس یانگ, راسموس راسک, یوهان دولونگ, ماکس مولر و...با توجه به اینکه تئوری های نژاد پرستانه رایج زمانشان بود کوشیدند تا نشان دهند که میان زبانهای آسیایی و بیشتر زبانهایی که در اروپا به آن تکلم می شود تشابه لغوی موجود است و برای نامگذاری این گروه زبانی, به آنها عنوان خانواده زبانهای" آریایی یا هند و اروپایی یا هند و ژرمنی " دادند.
تاسیتیوس در کتاب خود بنام De Germania که در اواخر قرن اول نوشته, صفات مشترکی برای قبایل ژرمن قایل شده که دو هزار سال بعد نژاد پرستان به آنها اشاره کرده اند. مولر زبانشناس ژرمن معتقد بود که نژاد آریا با مردمی که به یکی از شاخه های زبان آریا(هند و اروپایی) سخن می گفتند قرابت دارد. ولی این عقیده در تحقیقات بعدی مولر بی اعتبار شد و خود مولر در این بی اعتباری سهم عمده یی داشت.در سال ماکس مولر1888 در پی تحقیقات جدید زبان شناسی و نژاد شناسی پرتو تازه ای به این تلاش تاباند و اعلام کرد که آریایی چیزی نیست جز اصطلاحی زبان شناسی و اساسا" نمی توان سخن گویان اصلی به زبان آریایی را شناخت و یا خاستگاه اصلی آریاییان را شناخت.از آن زمان تا دو دهه پیش که سرانجام بی حاصلی و نازائی این تلاش بر متعصب ترین پیروان آن نیز آشکار شد زبانشناسان و مردم شناسانی که مامور صورت بندی این قضیه بوده اند, دمی از پژوهش درباره زبان و نژاد هند و اروپایی و اثبات یا رد نظریه خاستگاه یکسان هندیان و اروپائیان نیاسودند, و خواستند در این مباحث شرکت جویند. شعله های نژادپرستی در قالب ظاهرا" علمی در اروپا و دانشگاهها رواج یافت. تئوری های نژاد پرستان از اواسط قرن نوزده که تعدادشان رو به ازدیاد میرفت, تدوین شده است.
یکی دیگر از پیروان سر سخت این مکتب " کنت دو گوبینو" فرانسوی بود که کتابش تحت عنوان " مقالاتی در بیان اختلافات نژادها" در سال 1853 انتشار یافت. گوبینو بشریت را در سه نژاد قرار میداد. 1) سفید یا آریا 2) زرد 3) سیاه به اعتبار وی این نژادها نه تنها فطرتا" با هم اختلاف دارند بلکه ذاتا" نامتساوی هستند. نژاد آریاها از زردها بالاتر است و سیاه از هردو اینها پایین تر است و چون تمدن را از اختلاط نژادهای مختلف می دانست بدبینانه به این نتیجه رسید که فرهنگ بشری پس از مدت های دراز رو به سقوط و اضمحلال می رود, کوشش برای حفظ یک نژاد خالص کاری بیهوده است و باید سعی کرد تعدادی از آریاها را خالص و خون آنها را پاک نگه داشت. در سالهای بعد از انتشار این مقالات توجه عده زیادی به این جلب شد و در واقع اساس عقاید نژاد پرستان را تشکیل داد.در سال 1859 چارلز داروین, زیست شناس انگلیسی کتاب خود را تحت عنوان " بنیاد انواع و انتخاب طبیعی و ابقای نژادهای برتر در تنازع بقا" منتشر کرد که به همین اندازه اهمیت داشت برای نژاد پرستان که بنیاد انواع را همچون کتابی مقدس گرامی می داشتند و از نظریه باقی ماندن بهترین ها برای اثبات برتری نژاد سفید و تحقیر نژادهای رنگین استفاده می کردند برای آنکه حقانیت و اعتبار فرضیات نژاد پرستی را ثابت کنند از مدارک علمی استفاده می کردند و تئوری های مختلفی را برای نشان دادن تفاوت های بی پایه نژادها عنوان می داشتند.محققانی چون " واگر دلاپوژ" و " آمون" فرانسوی تلاش کردند تا از علم آمار برای اندازه گیری جمجمه های انسانها مدد بگیرند, و شکل جمجمه را معیار قرار دادند. انسان را به سه دسته دراز ( دولیکو سفال), میانه سر( مزو سفال), کوتاه سر ( براکیو سفال) تقسیم کردند. و هر گروه را واجد صفاتی خاص می دانستند, دولیکو سفال ها را آریا و براکیو سفال ها را پست ترین نژادها می دانستند. تعدادی از انسان شناس های برجسته, سالهای متمادی زحمات فراوان متحمل شده و جمجمه های گورستان های مختلف را اندازه گیری کردند. معدودی از آنها متوجه بودند که کار بیهوده یی می کنند ولی این قضیه روشن نبود تا هنگامیکه " فرانتس یواس آمریکائی" نشان داد که اندازه جمجمه فرزندان مهاجرین آمریکایی با اندازه جمجمه پدران آنها تفاوت دارد و ضمنا" نشان داده شد که در تمام نژادها سه نوع جمجمه فوق الذکر مشاهده میشود, بعبارت بهتر چنین طبقه بندی بی ارزش بود به این ترتیب تمام معیارهای بدنی که برای دسته بندی نژادها اتخاذ می شد نظیر رنگ, پوست, خصوصیات جمجمه, شکل موها و قد گمراه کننده بودند. " ادواردو گوبینو" در کتاب خود بنام " تحقیق درباره نابرابری های نژادی بشر" این موضوع را عمیقا" تشریع کرده و مسئله برتری نژاد آریایی را به طرز زمان سوفسطایی پیش کشیده است. دلایل " ادواردو گوبینو" راجع به برتری نژاد آریایی حول مساله خدمات نسبی آنان به فرهنگ و تمدن بشر دور می زند. او با توسل به افسانه نژاد آریایی و برتری این نژاد خیالی, نابرابری اجتماعی میان طبقه اشراف با سایر طبقات جامعه را در درون هر یک از ملتها, بویژه فرانسه توجیه می نماید و در کتاب خود می نویسد:"میان اشراف و مردم عادی اختلاف نژادی وجود دارد. اشراف اروپایی همه از نژاد آریایی یعنی نژادی که برحسب طبیعت برتر, مسلط و تمدن ساز است منشعب می شوند بنابراین حق حکمرانی و استفاده از امتیازات (نامشروع) را دارند, ازاین ایده ها می توان سر نخ علت ابداع افسانه آریا را کشف کرد. " هوستون استوارت چمبرلن(1855-1927) یکی دیگر از پایه گزاران تفکر آریایی در کتاب خود تحت عنوان " پایه های قرن بیستم" در سال 1899 با استفاده از افسانه آریایی, به مدح آلمانی ها پرداخت و بر خلاف " گوبینو" که آریایی ها را معادل طبق اشراف می دانست!, او آنها را با ملت آلمان یکی گرفت و کوشید نشان دهد که همه نوابغ بشری از آلمان بوده اند.
حال به مباحث فراوانی که بر سر اصل نژاد آریا وجود دارد توجه کنید:
انسان شناس ها خود نظر مشخصی درباره این موضوع ندارند. بعد از سالها فرضیه هایی نیز راجع به سرزمین ابتدایی آریاییان ارایه شد که هرکس به دفاع از یکی برخاست که سرزمین آریایی را ناحیه های بالتیک, آلمان, روسیه, هند, ایران, دریای سیاه, میان دانوب و خزر, همینطور بین خزر و اورال, وحتی آفریقایی شمالی و...می دانستند. و تازه عده یی نیز هیچگونه نظر خاصی نداشتند. علاوه بر آن هیچ معلوم نبود کدام دانشمند موثق تر است و اصطلاحاتی که هر کدام بکار می برد خاص خودش بود. این تناقضات کافی است که پوچی نظریه را بنمایاند. بطور خلاصه باید گفت که چون صفات نژاد آریا را نمی شد بر معیارهای منطقی تفسیر نمود, این تقسیم بندی هرگز صورت جدی نگرفت و حتی دانشمندانی که می کوشیدند در این مباحث شرکت جویند و به خیال خود راه حلی بیابند, جز بوجود آوردن مشتی نظرات بیهوده و یاوه, طرفی نبستند. در حقیقت هم مهم نبود که درست می گفتند یا خیر, افسانه معمولا" مهم تر از واقعیت است و تئوریسین های نژادپرستی در واقع افسانه پردازانی بودند که برای مستمعین خود قصه می گفتند. علم کاذب آنان بخوبی تمایلات نهفته شخصیت انسانی را آشکار می سازد. به این ترتیب بود که نژاد پرستی یکی از اجزا ناسیونالیزم و امپریالیزمی بود که در نیمه دوم قرن 19 میلادی که اوج سیاستهای استعماری بود به صورت نهضت های پان در آمد و نظریه " نژاد آریایی" و برتری این نژاد در صدر سیاستهای بعضی از حکام جاه طلب قرار گرفت و در نهایت دستاویزی برای یک جنگ تمام عیار بر علیه " اقوام به اصطلاح غیر آریایی" شد. بهایی که سرانجام مردم جهان بر این توهم نژاد پرستانه عقب افتاده پرداختند, فاجعه بشری جنگ جهانی دوم که بر اساس تئوری ( باور به تمدن برتر هند و اروپایی نژاد برتر آریایی) شکل گرفت, بعد از آن جنگ بود که پیشروترین محققین اروپا و جهان به این تئوری نژاد پرستانه پشت کردند.
در قرن بیستم بعد از تجزیه عثمانی, کشورهای زیادی با انگیزه ناسیونالیستی در اروپای شرقی, خاورمیانه و شمال آفریقا از عثمانی جدا شد و کشورهای جداگانه تشکیل دادند. استعمارپیر انگلیس که بیش از سیصد سال قبل برای براندازی عثمانی کوشش می کرد, از نیروی ناسیونالیستی یعنی از دشمنی تورک, عرب, کرد با یکدیگر برای منفعت جنگی, اقتصادی و در یک کلام استعماری خود استفاده می کرد و برای تسلط به مناطق پان ایرانیسم, پان عربیسم را به شدت تقویت کرد و مرزهای مصنوعی بر این مناطق تحمیل کرد. در سال 1935 کابینه رایش سوم جلسه ای تشکیل داد و اعلامیه مخصوص صادر کرد که بموجب آن ایرانیان را از نژاد آریایی خالص معرفی نمود و اصولا" نازیها برای تکمیل دوستی و مودت بین دو کشور از افسانه(آریا) استفاده فراوان کردند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک