رسته‌ها
آذری یا زبان باستان آذربایجان
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 207 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 207 رای
این کتاب به بیگانه پرستانی که میخواهند برای آذربایجان و آذربایجانی ملیت جدا ، زبان جدا و تاریخ جدا بسازند با دلیلهای دانشمندانه و گواههای استوار پاسخ دندان شکن داده و مشت سختی بر دهان دروغگوی آنان میزند. این کتاب نشان میدهد که قومیت آذربایجان ایرانی زبانش (آذری) و تاریخش همواره با دیگر ایرانیان همبسته بوده و میباشد.
زبان آذری زبانی است از خانواده زبان‌های ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده‌است و امروزه گستره آن محدود شده‌است. بیشتر دانشمندان ایران‌شناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخ‌دانان و جغرافی‌نویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خوانده‌اند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرق‌شناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخ‌نویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونه‌هایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبان‌شناسان با اشاره به وجود زبان‌های تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی می‌داند. زبان «آذری»، یکی از شاخه‌های زبان پهلوی است که پس از حمله عرب‌ها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده‌است. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهاده‌است. گو اینکه هنوز در پاره‌ای از روستاها و بخش‌های آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره تاریخ گروه‌های مختلف ترک چاپ شده‌است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترک‌تبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
53
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1388/04/11

کتاب‌های مرتبط

پیرامون زبان و زبانشناسی
پیرامون زبان و زبانشناسی
4.5 امتیاز
از 10 رای
دستور فرخ
دستور فرخ
4.5 امتیاز
از 35 رای
Case
Case
0 امتیاز
از 0 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آذری یا زبان باستان آذربایجان

تعداد دیدگاه‌ها:
1324
آریایی, واژه ای موهوم, نژادی ساختگی, سیاستی استعماری!!
یکی از بزرگترین علل مرگ و بدبختی در جهان عصرما, پدیده ای بنام نژاد پرستی یا راسیالیزم بوده که با آنکه مردم به عواقب شوم آن آگاهند هنوز از میان نرفته و یکی از مسایل حیاتی زمان ما را تشکیل می دهد. در این نوشته این پدیده را از اواخر قرن نوزده بررسی کرده و همچنین به ناسیونالیسم افراطی پارسی آریایی که هدیه غربیان به رضاخان بود می پردازیم...
ناسیونالیسم و نژاد گرایی:
با آغاز موج فتوحات استعماری اروپاییان در قرن 19 میلادی مسئله نژاد گرایی وسیله ای برای توجیه تسلط و استثمار بود. در واقعه قصد اصلی نژاد گرایان تلقین و اثبات این مسئله بود و است که "نژادهای بشری دارای استعدادها و توانایی های ذهنی و اجتماعی گوناگون و نابرابری هستند. برخی از نژادها از نظر زیستی ضعیف تر از سایر نژادها می باشند و توانایی تشکیل و حفظ جوامع متمدن و متجدد را در سطح عالی ندارند, و تنها نژادهای برترند که توانایی و لیاقت حکومت کردن را در جهت خیر و صلاح عمومی و پیشبرد تمدن را دارند. نژادهای ضعیف تر از انجام این کار عاجزند."
غربی ها با لباس علمی پوشاندن به این نظریه واهی این امکان را برای استعمارگران فراهم کردند تا اقدامات وحشیانه خود در قتل و غارت مردم مستعمرات را توجیه نمایند.
هدف از این کار استعمار فرهنگی, اولا" : متزلزل کردن هویت ملت های مستعمرات بود تا بتوانند براساس سلب هویت, غارت و چپاول و سایر برنامه های استعماری خود را آسانتر انجام دهند. استعمارگران با استفاده از دیالوگ سوردل, که می گوید � بچه زمانی که از سوی مادرش رانده و تحقیر می شود, برای فرار از وضعیت موجود به خود مادر پناه می برد�. به تحریف و تحقیر و نابود کردن فرهنگ, زبان, آداب و رسوم و تاریخ, در یک کلام موجودیت مردمان مستعمرات را ضمن تلاش برای بی ریشه و بی هویت کردن(خالی شدن از فرهنگ خود) آنها که منجر به از خود بیگانگی و یا الینه شدن می گردید می پرداختند.آنها فرهنگ و ارزش های منحط خود را بر مردم مستعمرات تحمیل می کردند و می کنند تا تسلط به آنان آسان گردد. نظریه " نژاد موهوم آریایی" نیز اقدامی در این راستا می باشد.
آنچه‌ بر خلاف‌ آيين‌ گيتي‌ باشد، هرگز راست‌ نخواهد بود و درحقيقت‌ نخواهد داشت‌ معجزات‌ پيامبران‌ بيرون‌ از آيين‌ گيتي‌ است‌ وناشدني‌ است‌ و هرگزنتواند كه‌ خورشيد برگردد و ماه‌ بشكافد هرگز نتواندشد كه‌ نوزادي‌ بدون‌ پدر زاده‌ شود و هرگز نتواند شد كه‌ گروهي‌ در غاري‌بيش‌ از صدها سال‌ به‌ خواب‌ روند و زنده‌ بمانند و هرگز نتواند شد كه‌ مردي‌هزار سال‌ زنده‌ بماند. اينها ناشدني‌ است‌

چه حرفای جالبی! چه باشعور بوده این آدم!!
راستی من شنیدم وقتی گروه نواب صفوی چاقوچاقوش کردن، دادگاه پهلوی قاتل رو بخشیده و تبرئه کرده چون معتقد بودن حرفای کسروی با اعصاب و روان گروه فداییان اسلام بازی کرده و اونا تقصیری نداشتن که ناخواسته این آدمو چاقوچاقو کردن!! البته علتش که میدونین چیه؟! نمی دونین؟! الآن بهتون میگن... راستش میگن اون زمان افکار کمونیستی توی مملکت زیاد شده بوده... و دستگاه حاکمه برای مبارزه با همین کمونیست ها، به تشکیلات تندرو فدائیان اسلام نیاز داشته... که فداییان اسلام بمونن جلوی همین کمونیستا در بیان... اینه که وقتی این یارو کسروی رو که رفیق عین الله بود و به ده ما هم سر میزد؛ گروه فداییان اسلام جلو چشم همه چاقوچاقو میکن... قاتل بخشیده میشه!! الهی بگردم من این دادگاه زمان پهلوی رو!
بار دوم، عبيد از حمله تبع الرائدبن تبع الاقرن بن شمريرعش – که او را تبع اکبر و يا رائد خوانند و از امرای يمن بوده – به آذربايجان سخن گفته است : "معاويه گفت : يا عبيد سخنت را دنبال کن. گفت : تبع الرائد ... جنگ را به تأخير افکند. پس ترکان و خزران پيمان شکنی کردند. چون اين خبر به گوش وی رسيد، به سوی آن ها کس فرستاد و آن ها سرکشی کردند و ديگر پيشکش و تحفه ای برای او نفرستادند و فرستادگان و پيام گزاران او را کشتند. او از راه کوهستان طي، از همان سمت که رايش به سوی آن ها رفته بود، راه افتاد، تا از انبار سر در آورد، پس به پای خود به سوی آن ها رفت. در حدود آذربايجان و موصل به آن ها، که گرد آمده بودند، برخورد. آنان همگامی که درفش های او را ديدند، دل بر جنگ نهادند. جنگ تا چند روز ادامه يافت و سرانجام رائد ترکان را شکست داد و لشکريان را کشت و کودکان را اسير گرفت. و آن گاه به ويران کردن شهرهای آنان پرداخت. و پس از نابود کردن و خوار ساختن آن ها به کشور خود بازگشت. معاويه گفت : ترک و آذربايجان کدام است ؟ عبيد گفت : يا اميرالمؤمنين، اين دو، سرزمين آنان است. پس، از [آبادی های نزديکشان و از آن جاها که دشمن به آن ها روی می آورد، دور شدند. و اين شيوه جنگ آن هاست. معاويه گفت : ای عبيد، از کجا اين را دانستي، حال که آن ها در آن جا جنگ می کردند؟ عبيد گفت: اين موضوع برای من حائز اهميت بود. لذا از يکی از عجمان که به سوی ما آمده بود، از اين حال پرسيدم؛ هم چنين در آن حدود به غزو رفتم و جنگ کردم...." اخبار و روايات مزبور، همين که از زبان يک يمنی جهانديده صدر اسلام نقل گرديده اند و در آن ها نام آذربايجان قرين ترکان شمرده شده، قابل توجه و دارای اهميت خاص هستند و دلالت دارند به حضور طوايف ترک زبان در آذربايجان پيش از اسلام. محمد عوفی نیز در "ذکر خلافت عمربن عبدالعزيز" – که از سال 99 تا 101 هجری. ادامه داشته – از قيام 20 هزار نفر ترک در آذربايجان خبر داده است: " در عهد او خبر آمد که بيست هزار سوار به آذربادگان برون آمدست و روی به خرابی بلاد نهاده . اميرالمؤمنين عمر عبدالعزيز، عمرو حاتم ربيعی را فرمود که چهار هزار مرد بر و با آن ترکان حرب کن. عمرو گفت : يا اميرالمؤمنين چهارهزار با بيست هزار چگونه حرب کنند ؟ گفت : يا عمرو، قصاب از بسياری گوسفند باک ندارد، و چون پادشاه عادل باشد، لشکر او هر جا رود، مظفر و منصور آيد. چون عمرو حاتم برفت و با ترکان حرب کرد، ايشان را منهزم کرد و بسياری از آن جماعت اسير شدند و به ميامن عدل او اين فتنه فرو نشست." از نحوه نگارش نویسندگان این تواریخ معلوم می شود که اینان در نقطه مقابل تُرکها بوده اند. واین خود اعتبار این اسناد را چند برابر می کند. حال باید پرسید؛ چگونه قبل از اسلام پدر ابرهه (رایش) در آذربایجان با تُرکها جنگیده است؟! آیا تُرکها از آسیای میانه آمدند که از سرزمین تاتها!! دفاع کرده و بعد از جنگ به آسیای میانه برگردند
می دانیم که صفویه و سلجوقیان حداقل 300 سال بعد از اسلام وارد آذربایجان شدند. آیا قبل از آنها در آذربایجان خبری از ائتنوس تُرک نبود؟! آیا آذربایجان سرزمین تاتهای ایرانی بود؟! برای پاسخ به این سوالات سراغی میگیریم از معتبرترین کتابهای تاریخ؛ «تاریخ طبری» و «تاریخ بلعمی». اين خبر را طبری و بلعمي و حمزه اصفهانی و ابن اثير و ... با تغييرات اندک نقل و همه به جنگ رايش در آذربايجان اشاره کرده اند. از ميان آنها تنها به نقل خبر مزبور از تاريخ بلعمی بسنده می شود : " و به يمن اندر ملکی بود او را رايش خواندندی ، از فرزندان يعرب بن قحطان، نامش حارث بن ابی شداد بود. و او را رايش از بهر آن خواندندی که بسيار غنيمتها بياورد و جنگها کرد و دشمنان را بشکست. و ملکی بود بزرگوار و از ملوک يمن کس نبود از او بزرگتر . و پادشاهی او تا زمين هندوستان برسيد و با ايشان جنگ و کشتن کرد و خواست ها و بردگان از زمين هندوستان بياورد. و باز از يمن به کوه طی بيرون آمد و به عراق آمد. به ناحيت انبار و موصل و بدان حدها برگشت و به آذربادگان شد . و اين زمين ها همه به دست ترکان اندر بود، همه از ايشان بستد و ايشان را مقهور کرد، زمين از ايشان پاک کرد. و به زمين آذربادگان اندر دو سنگ است بزرگ معروف. نام خويش و آمدن و رفتن و مقدار سپاه خويش و ظفرها که وی را بود، بدان سنگ بنوشت به کنده. و تا امروز مردمان آن همی خوانند و بزرگی او همی دانند . و اين ملک با اين همه پادشاهی و بزرگی فرمان بردار ملک منوچهر [کياني] بود. و از پس او پسرش به ملک اندر بنشست و نام او ابرهه بود... " از آن جايی که ابرهه در حدود سال های 34 – 533 م. به پادشاهی يمن رسيده، می توان حدس زد که حمله حارث رايش به آذرباجان در حدود ربع اول سده 6 م. صورت گرفته است.
گر چه زباني كه در هرزند و گلينقيه صحبت ميشد با زباني كه تاتهاي خلخال صحبت ميكردند از هر جهت متفاوت بود و حتي قابل فهم براي هم نبود ، اما كسروي نام مشترك "آذري" از نوع زبانهاي پهلوي را بر آنها نهاد كه فقط بر روي صفحات كتابها ثبت شد واهالي اين روستاها هيچوقت نام زبان خود را آذري نناميدند!
كسروي با استناد به نظريه زبانشناسان مبني بر اينكه روستائيان خالصترين و دستنخوردهترين زبانها را دارند و زبان آنها زبان اصلي و بومي منطقه است و زباني است دست نخورده؛ وجود اين چند روستا در آذربايجان را دليلي بر غير تركي و باصطلاح آذري بودن زبان بومي مردم آذربايجان دانست ، غافل از اينكه اگر مردم چند روستا در آذربايجان به زبان غير تركي صحبت ميكنند،در مقابل اهالي هزاران روستا و به بيان ديگر بهجز اين چند روستا بقيه مردم ساكن در تمام روستاهاي آذربايجان از دور افتادهترين نقاط آن واز ميان كوههاي سر به فلك كشيده سهند و ساوالان گرفته تا دشتهاي پهناور مغان ، زنجان ، همدان ، ساوه و اراك تا اطراف تهران،كرج، قم،تفرش دماوند و فريدن اصفهان به تركي تكلّم ميكنند؛ لذا بومي بودن زبان تركي در آذربايجان و ديگر مناطق ياد شده ايران مدللتر و مستندتر است .
از طرف ديگر, اگر دلايل كسروي را بر كل ايران تعميم بدهيم در اين صورت مي توان ادعا كرد كه نزديك به 90% (نود درصد) مردم ايران ترك هستند و زبان اصلي وبومي فارسهاي ساكن در استانهاي مختلف كشور نيز در اصل تركي بوده است ! چرا كه كمتر استاني را در ايران مي توان پيدا كرد كه در آن چند روستاي ترك نباشد.
در باره تركان ايران دكتر م . پناهيان تحقيقاتي انجام داده و بر اساس ده جلد " فرهنگ جغرافياي ايران " از انتشارات ستاد ارتش , سال 1328-31 مجموعه اي در چهار جلد به نام " فرهنگ جغرافياي ملي تركان ايران زمين " همراه يك جلد حاوي نقشه , فراهم آورده ودر سال 1351 در خارج از كشور به چاپ رسانيده است (سيري در تاريخ زبان ولهجه هاي تركي , دكتر جواد هئيت- چاپ سوم , سال1380,ص307) كه ما در اينجا به نقل از اين كتاب به تعداد روستاهايي كه خارج از چهار استان آذربايجان شرقي , آذربايجان غربي , اردبيل و زنجان ( كه تقريباً همه روستاهاي اين چهار استان ترك هستند ونيازي به آوردن آنها در اين ليست نمي باشد ) هستند اشاره اي مي كنيم :
نام شهرستان روستاهاي ترك وابسته نام شهرستان روستاهاي ترك وابسته
................. ....... ............. .................. ......................
تهران 209 روستا شهرضا 19 روستا
قزوين 441 // شهركرد 30 //
اراك 334 // فريدن 82 //
ساوه 224 // بيجار 135 //
دماوند 28 // تويسركان 9 //
قم 17 // شاه آباد(اسلام آباد) 2 //
محلات 12 // كرمانشاه 8 //
طوالش(هشتپر) 68 // همدان 452 //
رشت 39 // اهواز 5 //
بندر انزلي 10 // خرم آباد 65 //
فومن 4 // آباده 65 //
لاهيجان 4 // بوشهر 57 //
آمل 2 // شيراز 29 //
ساري 7 // فسا 47 //
شاهرود 15 // فيروزآباد (فارس) 12 //
گرگان 107 // كازرون 53 //
نوشهر(1) 1 // سيرجان (2) 4 //
سنندج 83 // درگز 99 //
اصفهان 7 // سبزوار 109 //
لار 10 // بجنورد 193 //
مشهد 25 // قوچان 330 //
نيشابور 46 //
(1) در اطراف كلاردشت چالوس روستاهاي ترك ازجمله"بازارمحله" موجود هست كه اينجا نيامده است
(2) دركتاب "جغرافياي انساني " (زمان رضاخان)روستاهاي پيچاقچي و افشاركرمان به مراتب بيشتر از آمار ارائه شده در اين ليست مي باشد.
از روشنفكراني كه در دوران ستمشاهي پهلوي پشت به هويت خود كرده و هضم شدن در زبان وفرهنگ حاكم را افتخاري بزرگ براي خود دانست احمد كسروي بود. وي با حمايت رضاخان به مخالفت آشكار عليه دين اسلام و انكار امام دوازدهم پرداخت و پا به ميدان مستحيل شدن در زبان وفرهنگ تحميلي رضاخاني گذاشت و تئوري "زبان آذري" را باصطلاح به صورت علمي تقديم وي كرد !
تئوري خود ساخته كسروي آنچنان بر مذاق نژادپرستان خوش آمد كه سر از پا نميشناختند . در تئوري كسروي ساكنان روستاهايي كه تعداد آنها كمتر از انگشتان دست بود و اين روستاها در منطقه قرهداغ، اطراف مرند وزنوز قرار داشتند و زبان آنها غير تركي بود دليلي شد بر اينكه ساكنين اصلي و بومي آذربايجان ترك نباشند !
كسروي وقتي با اهالي اين چند روستا، يعني روستاهاي هرزند و گلين قيه در اطراف مرند و زنوز و حسنو در قرهداغ روبرو شد سپس با تاتنشينهاي اطراف خلخال به گفتگو نشست و از زبان آنها پرسيد ، آنها نام زبان خود را هرزندي ، تالشي و تاتي ناميدند ؛ ولي كسروي با اصرار تمام آنها را "آذري" ناميد !
سيد احمد كسروي كه با تئوري " زبان آذري در آذربايجان " به شخصيت بسيار دلخواه پان فاسيستها كه جز زبان فارسي به هيچ زباني در ايران حق حيات قائل نيستند تبديل شده است ، در ميان روشنفكران و تحصيل كردگان آذربايجان به شخصيت منفي آذربايجان مشهور است ، فقط به تاريخ 18 ساله آذربايجان كسروي مي توان نمره مثبت داد والسلام .
كسروي‌ در جواب‌ كساني‌ كه‌ باو ايراد ميگرفتند هرگز حاضر به‌ مباحثه‌نمي‌شدواحياناً با تندي‌ و خشم‌ باآنان‌ برخورد ميكرد و احياناً اگر مي‌توانست‌آنان‌ را مورد ضرب‌ و شتم‌ قرار ميداد براي‌ نمونه‌؛ چون‌ مدير روزنامه‌ آفتاب‌گفتاري‌ بر عليه‌ نظريات‌ كسروي‌ نوشت‌ او با چند تن‌ از يارانش‌ بدفتر روزنامه‌آفتاب‌ رفت‌ و با عصاي‌ خود كه‌ در جوف‌ آن‌ سرنيزه‌ تفنگ‌ سه‌ تير تعبيه‌ شده‌بود چند بار بسر و صورت‌ مدير روزنامه‌ نواخت‌ و بعد همراهان‌ به‌ ضرب‌ وشتم‌ او پرداختند.
كسروي‌ معتقد بود كه‌ مانند ديگر انبياء به‌ وي‌ نيز وحي‌ مي‌شود والقائاتي‌ در خود مي‌يافت‌. خدا بنده‌ يكي‌ از پيروان‌ كسروي‌ در اين‌ باره‌مي‌گويد:
".... پيامبران‌ الهي‌ چون‌ زردشت‌ و موسي‌ و عيسي‌ و محمّد چنين‌مرداني‌ بوده‌اند و كسروي‌ نيز از برگزيده‌گان‌ خداوند است‌ و سراسر ازآميغ‌ها و حقايق‌ سخن‌ رانده‌ است‌. " كسروي‌ منكر اعجاز انبياء بود و خيلي‌از آيات‌ معجزه‌ قرآن‌ را قبول‌ نداشت‌:
"ما سراسر گفتار قرآن‌ را باور نداريم‌ قرآن‌ براي‌ برگزيده‌گان‌ خدا،نتوانستي‌ها و معجزاتي‌ بيان‌ مي‌كند ليك‌ راهنما اين‌ نتوانستنيها را باورنمي‌داند راهنما به‌ ما مي‌گويد نتوانستنيهاو معجزاتي‌ بر خلاف‌ آيين‌ گيتي‌هستند و آنچه‌ بر خلاف‌ آيين‌ گيتي‌ باشد، هرگز راست‌ نخواهد بود و درحقيقت‌ نخواهد داشت‌ معجزات‌ پيامبران‌ بيرون‌ از آيين‌ گيتي‌ است‌ وناشدني‌ است‌ و هرگزنتواند كه‌ خورشيد برگردد و ماه‌ بشكافد هرگز نتواندشد كه‌ نوزادي‌ بدون‌ پدر زاده‌ شود و هرگز نتواند شد كه‌ گروهي‌ در غاري‌بيش‌ از صدها سال‌ به‌ خواب‌ روند و زنده‌ بمانند و هرگز نتواند شد كه‌ مردي‌هزار سال‌ زنده‌ بماند. اينها ناشدني‌ است‌ و راهنما اينها را آخشيج‌(مخالف‌) خردها و دانشها مي‌داند و ما نيز بر اين‌ باوريم‌. "
احمد كسروي در مورد گرفتن‌ وحي‌ توسط‌ پيامبر گويد: "درباره‌ پيامبر كه‌ فرشته‌ از آسمان‌ بيايد و پيام‌ آورد چنين‌ چيزي‌ به‌يكباره‌ دروغ‌ است‌. "
آذری یا زبان باستان آذربایجان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک