رسته‌ها
آذری یا زبان باستان آذربایجان
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 207 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 207 رای
این کتاب به بیگانه پرستانی که میخواهند برای آذربایجان و آذربایجانی ملیت جدا ، زبان جدا و تاریخ جدا بسازند با دلیلهای دانشمندانه و گواههای استوار پاسخ دندان شکن داده و مشت سختی بر دهان دروغگوی آنان میزند. این کتاب نشان میدهد که قومیت آذربایجان ایرانی زبانش (آذری) و تاریخش همواره با دیگر ایرانیان همبسته بوده و میباشد.
زبان آذری زبانی است از خانواده زبان‌های ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده‌است و امروزه گستره آن محدود شده‌است. بیشتر دانشمندان ایران‌شناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخ‌دانان و جغرافی‌نویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خوانده‌اند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرق‌شناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخ‌نویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونه‌هایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبان‌شناسان با اشاره به وجود زبان‌های تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی می‌داند. زبان «آذری»، یکی از شاخه‌های زبان پهلوی است که پس از حمله عرب‌ها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده‌است. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهاده‌است. گو اینکه هنوز در پاره‌ای از روستاها و بخش‌های آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره تاریخ گروه‌های مختلف ترک چاپ شده‌است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترک‌تبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
53
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1388/04/11

کتاب‌های مرتبط

Polyglot: how I learn languages
Polyglot: how I learn languages
4.5 امتیاز
از 2 رای
The Map
The Map
4.7 امتیاز
از 9 رای
Language and Gender
Language and Gender
0 امتیاز
از 0 رای
Mandaischen Grammatik
Mandaischen Grammatik
5 امتیاز
از 1 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آذری یا زبان باستان آذربایجان

تعداد دیدگاه‌ها:
1324
Saddist
اقای دانشمند اندکی با ما بیسوادان ساده سخن بگو.
شما خودتان را تاریخدان میدانید در حالی که انوشیروان دادگر را دراز دست معرفی میکنید.
شما خودتان را زبان شناس میدانی در حالی که واژه من را که ریشه در اوستا دارد ترکی میدانید و در حای که همین من در عربی حرف اضافه است.
شما چه جور ادبیات دان هستید که حافظ غزلسرا را و خیام رباعی سرا را با فردوسی مثنوی سرا مقایسه میکنید.حتی مقایسه ی ان با مولوی هم اشتباه است زیرا مولوی مثنوی عرفانی میسراید ولی فردوسی حماسی.
شما چه جور شاهنامه شناسی هستید که در داخل داستان های اسطوره ای دنبال تاریخ میگرید و نژاد تورانی را مورد بررسی قرار داده اید که 100 سال پیش ایرانی بودنشان معلوم شده بود.
شما چگونه شاهنامه را کاغذ پاره ای بیش نمیدانید در حالی که داستان های زیبا و سرشار از لطافت مانند رودابه و زال و بیژن و منیژه را در هیچ کجای ایلیاد و ادیسه پیدا نمیشود.داستان هایی که پیشوای اثار بزرگی چون ویس و رامین و لیلی ومجنون و خسرو و شرین و در ادبیات جهان داستان کمند گیسو از موریس مترلینگ است.و نمود های انرا می توان در اثاری دیگر دید.
دوست عزیز داستان در شاهنامه بر سر محور اخلاق میچرخد و به خواننده نیکی و بدی را میاموزد و در سرتاسر داستان نبرد نیکی و بدی و اهورا مزدا و اهریمن و زشتی و زیبایی را به تصویر میکشد و سرتاسر ارزش ها اخلاقی را به خوانند القا میکند و می گوید که تنها چیزی که باقی میماند نیکی است
حال جنبه های اخلاقی ایلیاد و ادیسه را بررسی کنید.
رفتار هایی که در پهلوانان این اثر دیده میشود حسد و غرور و شهوت و زشتی و بدی و بدقولی تجاوز و بیرحمی است و به کلی اخلاق را زیر سوال برده است.
پهلوانان این اثر میکشند و تجاوز میکنند و بعد بدون هیچ ناراحتی به راه خود ادامه میدهند و باز هم میکشند و میکشند.
اما رستم را نگاه کنید حتی در کشتن اسفندیار و دیگر دشمنان خود هم با خود کلنجار میرود.
دزدی و بزهکاری و تجاوز وغارت برای پهلوانان ایلیاد و ادیسه افتخار محسوب میشود.
و در جریان یک قهر ساده خون هزاران نفر ریخته میشود.خدایان انها که دیگر هیچ...
در این اثر تنها فرد دوست داشتنی هکتور است و بقیه به نوعی مورد تنفر خواننده واقع میشوند اما در شاهنامه در بعضی موارد پیش می اید که کسی که قصد مبارزه با رستم را دارد هم ارزش ها انسانی والایی دارد و خواننده از کشته شدن وی احساس تاسف می نماید.
در ایلیاد هیچ وقت نمیتوانید ارزش های والای اخلاقی شاهنامه را بیابید.در ایلیاد هیچ وقت پادشاه درست کار و عادلی پیدا نمی کنید و لی در شاهنامه علاوه بر شاهان مغرور و ستمگر مانند کیکاوس شاهان درستکاری مانند فریدون و کیخسرو پیدا میشود.
در ایلیاد هیچوقت پهلوانان جوانی مانند سهراب و سیاوش نیستند که مرگشان باعث ناراحتی خواننده شود...
دوست عزیز شاهنامه اثری نیست که بتوان با با چند کامت و چند تهمت زیر سوالش برد.
پیرامون کسروی و این تحقیق بی نقصش باید بگویم که کسانی که در مورد وی سخن گفتند اگر میتوانستند ان نطریه را با سند و دلایل تاریخی رد میکردند نه اینکه بنشینند در خانه و بگویند زبان اذری وجود ندارد در حالی که به شعر های همام تبرزی نیم نگاهی هم نکرده اند
و انکس که سخن کسروی پیرامون جمعیت را به تحریف کشانده است خود خوب میداند حیقت چیست.
به عمل کار بر اید نه به حرف
hesan118 ارجمند
شما درست دریافته اید ، آن چه در این لینک ویکی پدیا آمده دارای غلط املائی است و "سامانی" سهوا "ساسانی" درج شده.
اساسا پای اقوام بیابانگرد و خونریز ترک تبار را سامانیان به ارکان حکومتی ایران باز کردند و در دوران ساسانی نشانی از هیچ ترک تباری که در ارتش ایران به مقام سپهسالاری یا فرماندهی سپاه! رسیده باشد در میان نیست. مراودات شاهان ساسانی با اقوامی از ترکان خاوری (همجوار با چین) تنها در حد به مزدوری گرفتن ایشان جهت مقابله با اتحاد چین و بیزانس و خاقانات ترک (مجاور مرزهای ایران) بوده است.
ایرادی ندارد که کسی نوشتاری دارای غلط املائی را جای دیگر paste، copy کند اما خوب نیست که بی آنکه در خصوص چگونگی و درستی و نادرستی آن مطالعه و احاطه داشته باشد درباره اش به نظریه بافی بنشیند و تازه دیگران را هم موعظه کند.
نمی دانم لازم است باز یادآور شوم که آن اقوام بیابانگرد و نیمه وحشی از نظر تبار نسبتی با هم میهنان آذری ما ندارند و از دوره ی غزنویان به بعد بارها آذربایجان را عرصه کشتار و تاراج خود ساختند چنان که قطران تبریزی (شاعر آذربایجانی سده پنجم) در وصف آنان گوید:
"زمانی تازش ایشان به شروان اندرون بودی
زمانی حمله ی ایشان به آذربایگان اندر
نبود از تازش ایشان کسی بر چیز خود ایمن
نبود از حمله ایشان کسی بر مال خود سرور"
"چه ارزد غدر با دولت، چه ارزد مکر با دانش
اگر چه کار ترکان هست غداری و مکاری
کمر بستند بهر کین شه ترکان پیکاری
همه یکرو به خونخواری، همه یکدل به جراری"
"اگر چه داد ایران را بلای ترک ویرانی
شود از عدلش آبادان چون یزدانش کند یاری "
"گر نبودی آفت ترکان به گیتی در پدید
بستدی گیتی همه چون خسروان باستان"
و بدر شروانی (شاعر قرن نهم آذربایجان) نیز در وصف آنان گوید:
"گر شماخی شد خراب از ترکمانان غم مخور
مکه هم گشت از جفای لشکر مشرک خراب
گر ز راه آن ددان دوری گزیدی عیب نیست
آدمی باید که خود را دور دارد از کلاب
از سگ دیوانه‌ی کف کرده باید احتراز
بد بود گر دامنی آلوده سازد از لعاب "
و مولوی (که برخی به هر در می زنند بلکه به ترکانش بچسبانند ) درنده خویی ایشان را مثال می آورد:
آن غُزان ترک خون‌ریز آمدند
بهر یغما بر دهی ناگه زدند
دو کس از اعیان آن ده یافتند
در هلاک آن یکی بشتافتند
دست بستندش که قربانش کنند
گفت ای شاهان و ارکان بلند
در چَه مرگم چرا می‌افکنید
از چه آخر تشنه‌ی خون منید
چیست حکمت چه غرض در کشتنم
چون چنین درویشم و عریان‌تنم ...
اون آقایون فارسی که از نوع حرف زدن و نوشتن دوستان ترک ما و بنده ایراد می گیرند ،باید این رو بفهمند که این زبان اساطیری فارسی به قول برخی از آقایان ،زبان دوم یک ترک یا یک کرد یا یک بلوچ است حال آنکه زبان فارسی خود برگرفته از زبان دری است و هرگز بر یک بلوچ و حتی یک کرد در استفاد از این زبان نباید اشکالی گرفت ،اما زمانی که یک ترک مجبور شود زبانی کمتر از زبان خود و پایینتر از زبان خود را بیاموزد و آن را هر روز با زبان مادری خود تلفیق کند و آنچه را که می خواهد با زبان مادری به زبان آورد ،با یک زبان کمتر از ،زبان خود بگوید در این صورت وا ویلا می شود و چند نفر پیدا می شوند از ادب و معرفت حرف می زنند ،حال آنکه اگر به خود نگاهی کنند خالی از ادب معرفت هستند و زمانی که سخن حق را می شنوند ،نمی تابند و سخن به ناسزا و فرهنگ و تمدن می گشایند.
آقایان قبل از اینکه از ما و سخنان ما ایراد بگیرید بر خود بنگرید و ایرادات خود را اصلاح کنید و رویاهای که موجب می شود فکر کنید آسمان باز شده و قوم شما افتاده از سر خود بیرون کنید ،چرا که این رویاها زمان رضا قلدر و ارازل و اوباشش ارزشی داشت.
در پایان " ،فردوسی هم مال خودتون ،زردشت و گاتهاش هم مال خودتون ،اون تمدن 2500 ساله هم مال خودتون،کوروش هم مال خودتون"
قوم ما به حد کافی قهرمان و پادشاه با کفایت و لایق داره که احتیاجی به پادشاهان ساخته و پرداخته شده توسط جیره خور های رضا خانی نداشته باشه.
کسروی ، رو باید از دو سو نگاه کرد
به عنوانِ کسی که اطلاعاتِ خام را بدست آورد
به عنوانِ کسی که ، اطلاعاتِ خام را پردازش کرده و حاصلِ تحلیلهای شخصی را به زبان آورد
* *
من به عنوانِ کسی که اطلاعاتِ شخصیِ کسروی رو کاملاً درست میدونم ، با این عقیده که کسروی ، کاری بسیار گرانمایه برای همگی ما ایرانی ها انجام داده ، موافقم
اما ...
به عنوانِ یک تحلیلگر ، با این روشِ تحلیلِ آقای کسروی ، مخالف هستم
چون در بابِ تحلیل ، ایشون نتونست یکسویه نگریِ خودش رو در بابِ پان ایرانیسم ، کنار بگذاره
(شاید بشه کسروی رو با فردوسی ، قیاس کنیم!!! ...
فردوسی ، اینقدر در وطن دوستی و وطن پرستی ، ذوب و غرقه شده بود ، که حتی شروع کرد و کلماتی رو از عربی و ترکی ، گرفته و واردِ فارسی کرد!!!!
متأسفانه ، با این اشتباهاتِ ناگوار ، امروزه حتی نمیتوانیم ، یک کامنتِ ساده را در یک سایتِ کوچک!! با آرامش بنویسیم!!
و حتی نمیشود برای تحقیق ، به اسمِ پر طنطراقِ زبانِ پارسی!!! نزدیک شد.
از نظرِ من ، این چیزی که در ایران به عنوانِ زبانِ فارسی میشناسیم ، تنها یک پوستهء عوام فریبانه ، برای متحد نگاه داشتنِ تیره ها و قومیت ها و اقلیت ها ، زیرِ پرچمِ ساختگیِ سفید و سرخ و سبزِ ایران ست!!)
انوشیروانِ درازدست

یادمه این لقب اردشیر بود...البته شاید من اشتباه کنم
و شما تازه این لقب را به انوشیروان داده اید...
:D:D:D:D
اما ، هیچکس متوجه نیست

خوب
البته
نظرِ من ، بر اساسِ تحلیل های خودم ،

پس هیچکس متوجه نشد تا تحلیل شما از راه رسید و راز سر به مهر 1400 ساله سقوط ساسانی را آشکار کرد..
ببین دوستِ عزیز
هومر ، شکسپیر ، دانته آلیگری ، ...
سه نفر آدم هستند که از نظرِ انگلیسی ها (الان تمامِ دنیا به زبانِ انگلیسی صحبت میکنند!) قله های رفیعِ ادبیات هستند
هومر ، خدای ادبیات هست
شکسپیر ، خدای عشق و زندگی ، در ادبیاتِ انگلستان و جهان ست (چه آنکه ، هرچه در نمایشنامه هایش به قلم رانده ، در بابِ ظرایف و لطایفِ روان و روحِ انسانهای آزمند و عاشق و خیانتکار و .... ست)
دانته آلیگری!!!
اوه اوه
البته من دانته آلیگری رو شخصاً ، حتی در زمرهء آدمی زاد ها هم تلقّی نمیکنم!! زیرا که با تمامِ وجودی که از نثر و نظمِ قدرتمندی بهره داشته و قلمِ توانمندی داشته.
باز هم در راستای خواسته ها و تمایلاتِ احمقانهء دکانِ دین فروشان ، مینوشته و هرآنچه از خزعبلاتی که در سه کتابِ دنیوی اخرویِ خود خویشتنِ خود نوشته!! ، از سرِ بلاتکلیفی و مزدوریِ کلیسایِ کاثولیسیسم بوده :-(
به نظرم ، شکسپیر و هومر ، خودشان برای تمامِ اعصار و آدمها ، کافی هستند!
چرا شاهنامه نه!!!؟
چرا فردوسی نه؟
به چند دلیل!
اول اینکه ، فردوسی ، در تمامِ شاهنامه ، فقط و فقط به دنبالِ ذکرِ تاریخ و داستانهای حماسی بوده ، اما در قیاس با آثارِ کبیرِ حماسیِ هومر ، فقط و فقط یکسری کاغذِ کم محتوا ، به نظر میرسد
با اینکه میدانم فردوسی ، سی سال از عمرِ گرانبها و گرانمایه را در سرودنِ این اثر و چیدنِ قافیه ها و تراز کردن به سر برده
اما واقعاً
واقعاً
واقعاً
متأسفم که فردوسی را در این لیست ، جایی نیست
و اینکه نمیدانم
فی الواقع نمیدانم
نمیدانم که چگونه!!!! سرایشِ همچین اثری ، از یک نفر (اودیسه و ایلیاد از هومر) ساخته باشد!!!!؟
به عقیدهء من ، هومر ، یک شخصِ مشخص نیست
و کسی ست که همانندِ تالس .. شاگردانِ بسیاری داشته (مثلِ رِمبرانت در عرصهء نقاشی)
و هر شاگردی
قطعه شعری میسروده و با نامِ استاد ، امضا میکرده
(این البته از عاداتِ هلنستانی ها ست!!)
نکتهء دوم اینکه : « فردوسی ، نتوانسته یک اثرِ جامع ، در چارچوبِ انسان شناسی از خودش به جا بگذارد »
شما اگر به افسانه ها و قصه های شاهنامه نگاه کنید ، متوجهِ تکرارهای خسته کننده در روابط و کاراکتریستیک ها و شخصیت پردازی ها میشوید
همه ، انگار یک شکل و یک سیمای انسانی دارند
این خودش یک نقصِ ناراحت کننده ست
اما
اگر به آثارِ شکسپیر نگاه کنید ، میتوانید کوچکترین و ظریف ترین تمایلاتِ انسانی را نیز ، در اوجِ سخن پردازی ، مشاهده کنید
خیانت
رستگاری
جادو
توبه
عشق
عشق های دوسویه و مثلث های عشقی
همجنس گرایی
و ...
یا حتی در اودیسه و ایلیاد ، میتوانید از اوجِ سخن پردازی ، لذت ببرید
داستان های بسیار زیبا
و فوق العاده بکر
انگار هومر ، اولین کسی بوده که اینچنین داستان سرایی هایی به ذهنش رسیده!!!
سخنِ آخر :
چرا فردوسی ، بزرگترین اثرِ ادبیاتِ جهان! را نسروده!!؟
زیرا در همین ادبیاتِ بومیِ خودمان هم ، فردوسی ، بعد از حافظ و مولوی و خیام ، قرار میگیرد!!!
این یعنی اینکه
متأسفانه ، تمایلِ فردوسی برای رعایتِ برخی توجیهات و ملاحظات ، باعث شده که اثرِ شاهنامه ، از پیچیدگی و گرانمایگیِ یک اثرِ جهانی و یک زبانِ مشترکِ بشری ، به قعرِ کتابخانه های خاک خوردهء مملکتِ فراموشخانه!! (ایران) تنزّلِ مقام پیدا کند
دوستِ من
من هم ایرانی هستم
و دلم میخواد که فردوسی رو به تمامِ جهان صادر کنم
اما
باید حقیقت رو قبول کنیم
این یه حقیقته که فردوسی ، یک شاعرِ درجه دو (در رنکینگِ جهانی!!) قرار بگیره
چون فردوسی ، به نظرم ، سی سال رنج کشید ، اما تمامِ تلاشِ خودش رو به کار نبرد!! (!)
ببینید
توروک ها ، قبله هایی بودند که بهشون اصطلاحاً Gokturk گفته میشده ، و اینها در شمالِ مرزهای کشورِ چین ، در کنارِ شبه جزیرهء منچوری ....... میزیسته اند
بعدها ، در اواسطِ دورانِ اشکانی ، به مرزهای شرقیِ دولتِ اسکایثی (که در حقیقت همون تورانی های اصیل هستند - براساسِ اقوالِ فردوسی) رسیده و با آریانژادها ، هم مرز شدند
لینکِ تصویر
توروک ها ، بعدها ، دولتِ تخارستانی ، را شکست داده و بر اساسِ گفته های نیمه درست و نیمه نادرستِ فردوسی (که به غلط ، توروک ها رو تورانی میدونه! و از تیرهء ایرانی ها) اونها با تورانی ها آمیخته شدند و بعدها از اطلاعاتِ فرهنگی و علمیِ آریایی ها نیز استفاده کردند
بعدها در زمانِ ساسانی ، دولتِ تورک های افراسیابی ، در شرقِ ایران تشکیل شد ، که اونها بیشترِ تمرکزِ خودشون رو در هندوستان و چین به خرج میداده اند (همین لینکِ قبلی توضیح داده شد) ، و با ایران ، پیوندِ دوستی و ملاحظاتِ اقتصادی ، برقرار کرده اند.
(بر اساسِ همین منابعی که تا به حال ذکر کرده ام .. میتونید سرچ کنید - خودم هم بعداً منابعِ آنلاین رو پیدا میکنم و براتون اضاف میکنم)
...
در سده های نبردهای شرقیِ ایران با دولتِ بیزانتیوم و دولتِ اسلامیِ عمربنِ خطاب ، از تورک ها به عنوانِ سردار و سرباز ، در کنارِ ایرانی ها استفاده شد.
* * *
یک سوال برای همهء شما دارم!
- دولتی که از ساسانی ها ، در اذهان ، ساخته شده ، عموماً به عنوانِ یک حکومتِ وسیع و قدرتمند شناخته میشه
اما ، هیچکس متوجه نیست که « چطور ممکنه یک دولتِ بزرگ و یک امپراطوریِ وسیع ، یکباره با حملهء چند قبیلهء عرب ........!! از پای در بیاید؟ »
البته
نظرِ من ، بر اساسِ تحلیل های خودم ، اینه که ، دولتِ یزدگرد سوم ، دولتِ مستقلِ مرکزی نبوده و یزدگرد از حمایتِ تمامِ سرانِ خاندانِ ساسانی بهره مند نبوده و حتی میشود گفت که « یزدگرد ، حتی بر مرزهای شرقیِ ایران ، نظارتِ آنچنانی نداشته ، تا چه رسد به اینکه یک امپراطوریِ عظیم را سرپرستی کند! »
ایرانی ها از بعد از دولتِ انوشیروانِ درازدست ، (سالِ تولدِ پیامبر اسلام) ، در سراشیبیِ سقوط به سمتِ یک دولتِ سیاسیِ سرشار از خیانت و توطئه و فضای کاملاً خفقان آور ، قرار گرفتند ، و میشود گفت ، تا سالیانِ بعد ، هر سردار و سپهسالاری که دستش میرسیده ، بر گوشه کناری از ایران ، حکومتی راه میانداخته و ایران از نبودِ یک دولتِ مرکزیِ کامل و قدرتمند ، رنج میبرده
اما
در همین حالی که دولتهای ایران و بیزانتیوم ، از حکومتِ مرکزی بی بهره بودند و در حالِ دگردیسی از یک امپراطوری به سمتِ حکومت های فئودالیِ قرونِ وسطایی بوده اند ، دولت های تورکی و عربی ، با اندکی تأخیر ، در حالِ شکل دادنِ اولین امپراطوری های تاریخِ خودشون بودند
پس ، بر اساسِ یک واقعیتِ ملموس : « ضعیف به دستِ قوی ، از صحنه خارج میشه! »
و اختلاطِ ژنتیکیِ مردمِ تورکِ توران (که قبلاً با اسکایثهای آریایی مختلط شده بودند) در شرقِ ایران (خوارزم و خورآسان) .. و اختلاطِ ژنتیکیِ اعراب در اراکِ عرب (عراق) صورت پذیرفته.
[edit=aqanader]1391/12/18[/edit]

The Western Turk khanate was founded by Istämi (Chinese: Shidianmi 室點密), a brother of the first Turkish ruler Tumen 土門. During his conquest of the west, Istämi integrated other Turkish tribes (like Chuyue 處月, Chumi 處密, Türgiş) and forced other Turkis tribes (like the Tölöş, Qarluq - Chinese: Geluolu 葛邏祿, Baximi 拔悉密) to participate within the Turkish federation. He created an alliance with the Sassanid empire in Persia (Chinese: Bosi 波斯) to control the silkroad. Later he defeated the Persian troops and expanded his territory until the Oxus River (Amudarja, modern Kazakhstan). After the disintegration of the Turkish empire in 582 the western part was ruled by three potentates: Abo Qaghan 阿波可汗, Datou Qaghan 達頭可汗, and Tanhan Qaghan 貪汗可汗. Datou Qaghan interferred into the power struggle of the Eastern Turks but had to flee to the Tuyuhun empire. After some internal quarrels, Shegui Qaghan 射匱可汗 reunited the Western Turks in 612, and from 639 the Western Turks were organised in ten tribes (Turkish: on oq) and two wings (Chinese: xiang 厢) with a golden dart as symbol.

خاناتِ تورکِ غربی ، توسطِ شخصی به نامِ ایستمی که برادرِ اولینِ خانِ توروک بوده ، تأسیس میشه ، که این مرد ، خاناتِ تورگیش (همین اسمی که ترک از اون ساخته شده) رو با هم متحد میکنه و با دولتِ ساسانی ، برای حفاظت از جادهء ابریشم ، دستِ دوستی میده
بعدها اون ، لشگریانِ ساسانی رو تا مرزِ رودخانهء آمودریا ، عقب میراند!
لازم به ذکر هست که دولتِ ساسانی در سالِ 651 میلادی ، به کلی منقرض شد ، و این مواردِ تاریخی ، قبل از تاریخِ مذکور میباشد!

هیچ نژاد پرستی این قدر نیکی را ستایش نکرده است و هیچ نژاد پرستی نمی گوید فریدون به وسیله ی خون ونژادش فریدون نبود .بلکه به خاطر داد و دهش...و هرکسی می تواند به ان مرتبه برسد.

به راستی هیچ نژادی این قدر حرررررررررررررررررررررررررررررف نزده است.
آذری یا زبان باستان آذربایجان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک