منم کوروش، شهریار روشنایی ها
نویسنده:
سید علی صالحی
درباره:
کوروش کبیر
امتیاز دهید
این کتاب نتیجه ی باز خوانی الواح و کتیبه های کهن بویژه سنگ نبشته های دوره ی هخامنشی است که توسط سید علی صالحی بازسرائی شده. کوروش مصلح ترین و دانا ترین رهبر ایران باستان است...این مجموعه متشکل از 4 منشور کوروش هخامنشی به نامهای 1.منشور پارسوماش 2.منشور پرشیا 3.منشور شوشیانا و 4.منشور پاسارگاد است.
کوروش خواهد آمد و مرا نجات خواهد داد "دانیال نبی"
به هرسرانجام این باز سرایی آزاد ، مولود تعبیر من از حیات و حضور و عظمت انسانی است که ستم ستیز بود ، مصلح بود ، عدالت طلب بود و آزادی خواه او پسر ماندانا و کمبوجیه ، جز شکوه و سرافرازی مردم و میهن و مدنیت جهان خویش ، دغدغه ی دیگری نداشت
بیشتر
کوروش خواهد آمد و مرا نجات خواهد داد "دانیال نبی"
به هرسرانجام این باز سرایی آزاد ، مولود تعبیر من از حیات و حضور و عظمت انسانی است که ستم ستیز بود ، مصلح بود ، عدالت طلب بود و آزادی خواه او پسر ماندانا و کمبوجیه ، جز شکوه و سرافرازی مردم و میهن و مدنیت جهان خویش ، دغدغه ی دیگری نداشت
دیدگاههای کتاب الکترونیکی منم کوروش، شهریار روشنایی ها
در نخستین ساعات جلوس کوروش بر تخت شاهی ؛بزرگان ماد و پارس برای عرض تبریک به تالار بزرگ آمدند و در برابر کوروش سر فرود آوردند و او را پادشاه بزرگ پارس و ماد و همه اقوام ایرانی خواندند.کوروش در جواب آنها گفت :از همه شما سپاسگزارم اما می خواهم از این پس مرا پادشاه ایران زمین بخوانید چون ماد و پارس و همه اقوام ایرانی ؛ از یک نژاد و تبارند ؛ و با هم برادر و برابرند .و هیچ کدام از آنها بر دیگران برتری ندارند .
کوروش ؛پادشاه ایران زمین ؛جنگاوران ما اژدهاک را که قصد فرار داشت به بند کشیده و از من خواسته اند از تو بپرسم که با او چه کار باید کرد ؟
کوروش در جواب گفت :اژدهاک قصد کشتن مرا داشت ؛اما اهورا مزدای بزرگ تقدیرش این بود که من زنده بمانم و به جای او به تخت بنشینم .به هرحال او پدر بزرگ من است .بگو که دست و پای او را باز کنند .اژدهاک می تواند از این پس در قصر شاهی با عزت و احترام و با خدمتکاران خود زندگی کند .من هم در همه حال احترام او را نگاه خواهم داشت .
اژدهاک که مجذوب بزرگواری کوروش شده بود گفت :کوروش !حقیقت همین است که می گویی مادر برابر اهورامزدا غباری بیش نیستیم .غرور و خودخواهی در تمام این سالها نمی گذاشت که حقیقت را ببینم .بسیاری از پادشاهان و قدرتمندان بزرگ دنیا اسیر همین غرور جنون آمیزند .من همیشه فکر می کردم اهورا مزدا من را بر تخت پادشاهی نشانده ؛و مرا آزاد گذاشته که به دلخواه خود هر کاری می خواهم بکنم .و حالا که به این روز افتاده ام می فهمم که حقیقت چیز دیگری بوده است .اما تو فرزند عزیز من !از سرنوشت من عبرت بگیر و مگذار که غرور جنون آمیز قدرت چشم تو را به روی حقیقت ببندد که وقتی آدمی بر روی تخت می نشیند و همه در برابر او تعظیم می کنند و از او تملق می گویند ؛خواه ناخواه مغرور می شود و گمان می کند که حاکم جان و مال مردم است و به هیچ کس اجازه نمی دهد که برخلاف میل او حرفی بزند و قدمی بردارد.
ممنون از کتابی که گذاشتین.:-)
یازده سال پیش بود؛ یکی از باستان شناسان برای مطالعه روی الواح زرین و سیمین هخامنشی به موزه ملی رفته بود که متوجه شد یکی از آنها نیست!!!!! این موضوع سرآغاز پی بردن به یکی از غم انگیزترین اتفاقات باستان شناسی ایران، یعنی معدوم کردن یکی از این لوح ها بود؛ لوحی که به همراه 3 لوح طلا و نقره دیگر از مهم ترین اسناد تاریخی این سرزمین بود و قیمتی برای هیچ کدام از آنها متصور نیست. اما این لوح از کجا آمد و چه اتفاقی برایش افتاد؟
4 لوح طلا و نقره که در دوره هخامنشیان زیر خاک های کاخ آپادانا دفن شده بود، 2500 سال بعد در همان نقطه یافت شد. ماجرا به آخرین روزهای شهریور ماه سال 1312 برمی گردد؛ یعنی زمانی که سرپرست کاوش های باستان شناسی وقت تخت جمشید، پروفسور "ارنست هرتسفلد" برای مرخصی به آلمان رفت و دستیار او پروفسور "فردریک کِر ِفتر" به همراه سرپرست ایرانی کاوش و چند کارگر عرب در تخت جمشید ماندند. کرفتر که از ابتدای کاوش در کاخ آپادانا به دنبال شباهت هایی مابین این اثر هخامنشی با آنچه پیش از آن در بین النهرین دیده بود می گشت، رفتن هرتسفلد را فرصت مناسبی دید تا فکرش را به مرحله عمل درآورد؛ یک چاله چهارگوش به اندازه تقریبی نیم متر در نیم متر و به ارتفاع نزدیک به 15 سانتی متر که در زاویه شمال غربی تالار مرکزی آپادانا بود، توجه کرفتر را جلب کرده بود. او حدس می زد که باید در این چاله سند مهمی از دوره هخامنشیان مدفون باشد، برای همین دستور حفاری داد. پس از چندی در عمق 80 سانتی متری خاک و پس از برداشتن تخته سنگ ناهموار و بزرگی، جعبه سنگی چهارگوش، زیبا و منظمی را دیدند که درون آن 2 لوح (یکی زرین و دیگری سیمین) به خط میخی قرار داشت. همچنین زیر جعبه و درون خاک 4 سکه طلا و 2 سکه نقره مربوطه به دوره هخامنشی هم دیده می شد. 2 روز بعد یعنی 30 شهریور ماه ، به دستور کرفتر گوشه جنوب شرقی تالار مرکزی آپادانا هم مورد کاوش قرار گرفت که مجدداً جعبه سنگی دیگری پیدا شد که درون آن هم 2 لوح زرین و سیمین و 6 سکه هخامنشی قرار داشت.
رضا خان که از مضمون نوشته الواح مطلع می شود، اعلام می کند که این الواح قباله کشور ایران است و با آثار مکشوفه از تخت جمشید نباید مثل حفاری باستان شناسی شوش رفتار شود. در آن زمان طبق قراردادی میان فرانسوی ها با دولت ایران، هرآنچه از حفاری در شوش به دست می آمد به صورت مساوی میان فرانسه و ایران تقسیم می شد (چه عادلانه!!!). پس از آن 2 لوح زرین و سیمین راهی موزه ملی می شود و و 2 لوح دیگر به موزه سلطنتی کاخ گلستان سپرده می شود. با ساخته شدن برج آزادی تهران، به دستور محمدرضا پهلوی، 2 لوح زرین و سیمین موزه کاخ گلستان به موزه آزادی برده می شوند و تا انقلاب اسلامی همان جا می مانند. پس از آن ، هر دو لوح به موزه ایران باستان فرستاده می شوند اما شماره ثبت الواح تازه وارد با دو شی ء دیگر تداخل پیدا می کند و یک نفر از این موضوع آگاه می شود: ن.م، باستان شناس!! رئیس اسبق موزه ملی ایران و امین اموال وقت الواح زرین و و سیمین هخامنشی.
داریوش شاه می گوید: "این کشوری است که من دارم از سکستان تا آن سوی سغد و تا کوشا (حبشه) و از هند تا اسپارت، که اهورامزدا به من بخشیده است. اهورامزدا مرا و خاندانم را پاس دار." این متن، بخشی از ترجمه متنی بود که به 3 زبان پارسی باستانی، ایلامی و بابلی روی لوح نوشته شده بود. درازا و پهنای هر لوح 33 سانتی متر و قطر آن یک و نیم میلی متر بوده است.