پریشان
نویسنده:
قاآنی
امتیاز دهید
میرزا حبیب متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شاعران بزرگ دربار فتحعلیشاه و محمدشاه و اوایل سلطنت ناصرالدینشاه بود. او به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت.
قاآنی اصالتا از ایل زنگنه کرمانشاه است ولی در شیراز متولد شد و چون از هفت سالگی یتیم گردید تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز فرا گرفت و در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصیل بپردازد و ضمناً میدان تازهای برای کسب معاش پیدا کند.پدر قاانی گلشن کرمانشاهی است و برادر زادهٔ قاانی هم آیتالله میرزا محمد تقی شیرازی مشهور به میرزای دوم شیرازی است.پسر قاانی هم شاعری بوده به نام سامانی که در 1285 ق وفات می کند.
قاآنی شاید اولین شاعر ایرانی است که به زبان فرانسه تسلط داشت. همچنین در ریاضیات کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار میرفت ولی افسوس که برای مضامین اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسیع استفاده کافی ننمود و شعر را وسیلهای برای ارتزاق و تفنن میدانست نه هنر.
بیشتر
قاآنی اصالتا از ایل زنگنه کرمانشاه است ولی در شیراز متولد شد و چون از هفت سالگی یتیم گردید تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز فرا گرفت و در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصیل بپردازد و ضمناً میدان تازهای برای کسب معاش پیدا کند.پدر قاانی گلشن کرمانشاهی است و برادر زادهٔ قاانی هم آیتالله میرزا محمد تقی شیرازی مشهور به میرزای دوم شیرازی است.پسر قاانی هم شاعری بوده به نام سامانی که در 1285 ق وفات می کند.
قاآنی شاید اولین شاعر ایرانی است که به زبان فرانسه تسلط داشت. همچنین در ریاضیات کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار میرفت ولی افسوس که برای مضامین اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسیع استفاده کافی ننمود و شعر را وسیلهای برای ارتزاق و تفنن میدانست نه هنر.
آپلود شده توسط:
miran2009
1389/11/27
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پریشان
زنگنه یکی از تیرههای لَک میباشد. این مردمان با ادبیات و زبانی غنی که اکثریت را در کرمانشاه، لرستان تشکیل میدهند،
و در عراق، همدان، ایلام، شیراز، داغستان روسیه و... زندگی میکنن.
ایران با این تیرههای رنگارنگ، نگارهای زیبا شده.
همیشه در سلامت و مانایی باشند.
بدرود
ممنون
من نمی دانم چطور می شه آواتار گذاشت و. آپلود یعنی چی
ممنون از این امکانات
ممنون کارتون قابل تحسینه تو این بازار واویلای کتاب
طره اش عبیر ، پیکرش حریر ، عارضش بهار ، طلعتش بهشت
نقشبند روح ، گویی از نخست ،صورت و لبش ، تا کشد درست
لعل پاره را ، ز آب خضر شست ،پس نمود حل ،با شکر سرشت
در قمار عشق ، از من آن صنم ،برده عقل و دین ،جسم و جان و سر
هوش و صبر و تاب، مال و سیم و زر ، قول لوطیان هر چه بوده گشت
موی عارضم ، داشت رنگ قیر ، در فراق او ، شد به رنگ شیر
در جوانیم ، عمر گشت پیر ، دهر پنبه کرد ، چرخ هر چه رشت
خواهم از خدا ، در همه جهان ، یک قفس زمین ، یک نفس زمان
تا به کام دل ، می خورم در آن ، بی حریف بد ، بی نگار زشت
مرد چون شناخت ، مغز را ز پوست ، هر چه بنگرد ، نیست غیر دوست
هر کجا رود ، ملک ملک اوست ، خواه در حرم ، خواه در کنشت