رسته‌ها
پریشان
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 42 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 42 رای
میرزا حبیب متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شاعران بزرگ دربار فتحعلی‌شاه و محمدشاه و اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه بود. او به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت.

قاآنی اصالتا از ایل زنگنه کرمانشاه است ولی در شیراز متولد شد و چون از هفت سالگی یتیم گردید تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز فرا گرفت و در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصیل بپردازد و ضمناً میدان تازه‌ای برای کسب معاش پیدا کند.پدر قاانی گلشن کرمانشاهی است و برادر زادهٔ قاانی هم آیت‌الله میرزا محمد تقی شیرازی مشهور به میرزای دوم شیرازی است.پسر قاانی هم شاعری بوده به نام سامانی که در 1285 ق وفات می کند.
قاآنی شاید اولین شاعر ایرانی است که به زبان فرانسه تسلط داشت. همچنین در ریاضیات کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار می‌رفت ولی افسوس که برای مضامین اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسیع استفاده کافی ننمود و شعر را وسیله‌ای برای ارتزاق و تفنن می‌دانست نه هنر.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
223
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
miran2009
miran2009
1389/11/27
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی پریشان

تعداد دیدگاه‌ها:
8
قصاید قآنی بسیار زیبا و دارای مضامین دلچسب به خصوص قصیده ای با مطلع زهی ز منزلت از عرش برده فرش تو رونق در مدح امام رضا علیه السلام که از شاهکارهای ادب فارسی با این قافیه است.
درود.
زنگنه یکی از تیره‌‌های لَک می‌باشد. این مردمان با ادبیات و زبانی غنی که اکثریت را در کرمانشاه، لرستان تشکیل می‌دهند،
و در عراق، همدان، ایلام، شیراز، داغستان روسیه و... زندگی میکنن.
ایران با این تیره‌های رنگارنگ، نگاره‌ای زیبا شده.
همیشه در سلامت و مانایی باشند.
بدرود
سلام
من نمی دانم چطور می شه آواتار گذاشت و. آپلود یعنی چی
ممنون از این امکانات
از اینکه همچین بانک عظیمی دارید، بی نهایت ممنونم.
بسمه تعالی
ممنون کارتون قابل تحسینه تو این بازار واویلای کتاب
یارکی مراست ، رند و بذله گو ، شوخ و دلربا ،خوب و خوش سرشت
طره اش عبیر ، پیکرش حریر ، عارضش بهار ، طلعتش بهشت
نقشبند روح ، گویی از نخست ،صورت و لبش ، تا کشد درست
لعل پاره را ، ز آب خضر شست ،پس نمود حل ،با شکر سرشت
در قمار عشق ، از من آن صنم ،برده عقل و دین ،جسم و جان و سر
هوش و صبر و تاب، مال و سیم و زر ، قول لوطیان هر چه بوده گشت
موی عارضم ، داشت رنگ قیر ، در فراق او ، شد به رنگ شیر
در جوانیم ، عمر گشت پیر ، دهر پنبه کرد ، چرخ هر چه رشت
خواهم از خدا ، در همه جهان ، یک قفس زمین ، یک نفس زمان
تا به کام دل ، می خورم در آن ، بی حریف بد ، بی نگار زشت
مرد چون شناخت ، مغز را ز پوست ، هر چه بنگرد ، نیست غیر دوست
هر کجا رود ، ملک ملک اوست ، خواه در حرم ، خواه در کنشت
کارتون حرف نداره.همیشه فکر میکردم آرزوی خواندن این کتاب رو با خودم به گور میبرم.
پریشان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک