رسته‌ها
عارفی در پاریس
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 416 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 416 رای
داستان "عارفی در پاریس" نوشته‌ی کامران بهنیا، چندین راوی دارد، اما راوی اصلی داستان مردی‌ست به نام مجید که هرشب با زنی بیگانه به بستر می‌رود و شب‌های خود را با لذت هم‌آغوشی با زنان گوناگون به‌پایان می‌رساند. از بستر بیگانه که برمی‌خیزد، ترجیح می‌دهد که صبحانه را با زن "دیروزی" آغاز نکند، بلکه در جستجوی لذت خیابان‌های پاریس را زیر پا بگذارد تا با چهره‌ای تازه‌ در بستری دیگر بخسبد. که دلیل آنرا در داستان چنین می‌خوانیم: "مدت‌هاست که مجید به تنهایی مطلق زمان عشق‌ورزی معتاد است. اگر از بستری به بستر دیگر می‌گریزد، به این خاطر است که اسیر افسون آن لحظه‌ای شده که از جسم خود خارج می‌شود و با تعجب خود را می‌بیند که در گوش همبسترش کلمات نامفهوم عاشقانه زمزمه می‌کند. مطمئن است که تمام راز هستی در تنهایی نومیدانه‌ی این لحظه نهفته است.
این کتاب که در مجموع 110 صفحه است ، بین سال های 1995 تا 2004 در پاریس آغاز و در توکیو پایان می یابد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
97
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
paiezan
paiezan
1388/01/25

کتاب‌های مرتبط

کیک عروسی
کیک عروسی
4.8 امتیاز
از 4 رای
در ستایش نامادری
در ستایش نامادری
4.3 امتیاز
از 327 رای
پنج روز در پاریس
پنج روز در پاریس
4.2 امتیاز
از 36 رای
قلبم را به تو هدیه می کنم
قلبم را به تو هدیه می کنم
4.6 امتیاز
از 9 رای
جوانی از دست رفته
جوانی از دست رفته
4.2 امتیاز
از 12 رای
زیر گنبد مینا
زیر گنبد مینا
4.4 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عارفی در پاریس

تعداد دیدگاه‌ها:
25
چرندیاتشان را در کتابی مینویسند و چاپ میکنند ... اگر نویسندگی اینست هر یک از ما دهها بلکه صدها جلد کتاب نوشته بودیم.
اگر هر کسی هر شطحیاتی که در ذهن داشت را به دیگران عرضه نمی کرد چه سکوت لذت بخشی برقرار بود.
وقتی او را در آغوش می فشرد، گمان می برد که عصارهء هستی در آن لحظه خلاصه شده است… لذت و بهت در هم می آمیزند تا او دریابد آزادی آنجا تجربه می شود که وجود حس نشود.
ابلیس که تمام مدت خیلی کم حرف زده بود یک دفعه در
آمد و پرسید : "آخر چرا تو ی کله اش سوزن گذاشتی؟ " خدا
گفت: "برای عشق ! آخر این مخلوق من قرار است دوست
داشته باشد. دوست داشتن هم بدون زجر کشیدن ممکن نیست .
باید بتواند زجر بکشد. باید بتواند حس کند که کله اش پر از
سوزن است.
لینک دانلود خرابه باز میکنم ارور میده
لطفا درستش کنید
عارفی در پاریس
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک