پنجره
نویسنده:
فهیمه رحیمی
امتیاز دهید
437 صفحه
بخشی از متن کتاب:
شانزده سال خاطره را پای پنجره دفن می کنم و به راهی می روم که نمی دانم کجاست؟ با دست سنگینی بر شانه ام آخرین نگاهم را از پنجره می گیرم و به صورت خواهرم مرسده خیره می مانم. او لبخند بر لب دارد و می گوید: "میدانم دل کندن از این خانه مشکل است. من و تو و فریدون توی این خانه به دنیا آمدیم و در اینجا بزرگ شدیم. خانه جدیدمان هم بد نیست. پنجره آن هم رو به کوچه باز می شود. یک کوچه باریک و ساکت. تو از آن پنجره هم می توانی طلوع و غروب خورشید را نگاه کنی. بیا بریم. فریدون منتظر ماست. اتومبیل خودمان باید جلوی کامیون حرکت کند تا راه را نشان بدهد."...
بیشتر
بخشی از متن کتاب:
شانزده سال خاطره را پای پنجره دفن می کنم و به راهی می روم که نمی دانم کجاست؟ با دست سنگینی بر شانه ام آخرین نگاهم را از پنجره می گیرم و به صورت خواهرم مرسده خیره می مانم. او لبخند بر لب دارد و می گوید: "میدانم دل کندن از این خانه مشکل است. من و تو و فریدون توی این خانه به دنیا آمدیم و در اینجا بزرگ شدیم. خانه جدیدمان هم بد نیست. پنجره آن هم رو به کوچه باز می شود. یک کوچه باریک و ساکت. تو از آن پنجره هم می توانی طلوع و غروب خورشید را نگاه کنی. بیا بریم. فریدون منتظر ماست. اتومبیل خودمان باید جلوی کامیون حرکت کند تا راه را نشان بدهد."...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پنجره
www.shaliz126.blogfa.com
خوشحال شدم که شما به من گفتید درسته کار من اشتباه بوده
اما بیشتر نویسنده های ایرانی واقعا اینکارو بلد نیستن و نوشته هاشون خیلی بی محتوا و پیش پا افتاده است
من اگه با لحن تندی انتقاد کردم از حضور تمام کسایی که این کتاب و خانم رحیمی و دوست دارن معذرت میخوام
ولی هنوزم نظرم اینه که برید از نویسنده های خارجی کتاب بخونید اونا واقعا نویسنده ان;-)
موفق باشید:baaa:
میتونم خواهش کنم رما نهای قشنگ از نویسندگان ایرانی به من معرفی کنید.:-)