قیام بابک: نمایشنامه تاریخی
نویسنده:
هوشنگ باختری
امتیاز دهید
بروزگاران دراز ،جان ومال و ناموس هیچکس در امان نبود.دسترنج توده های وسیع مردم،بصورت باج و خراج
وجزیه ،بزور و ستم،به دارالخلافه سرازیر میشد.
برزیگران و دهقانان ،از دادن جزیه و خراج،جانشان به لبشان رسیده بود....
بابک،در چینین عصری خروج کرد.قیام او ،در حقیقت قیام دهقانی ایران بود.
بیشتر
وجزیه ،بزور و ستم،به دارالخلافه سرازیر میشد.
برزیگران و دهقانان ،از دادن جزیه و خراج،جانشان به لبشان رسیده بود....
بابک،در چینین عصری خروج کرد.قیام او ،در حقیقت قیام دهقانی ایران بود.
آپلود شده توسط:
Pir pesar
1389/10/24
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قیام بابک: نمایشنامه تاریخی
فرمود تا هر چهار دست و پایش ببریدند چون یک دست ببریدند دست دیگر در خون زد و در روی مالید و همه روی را از خون سرخ کرد
معتصم گفت (( ای سگ باز این چه علم است ))
گفت در این حکمتی است گفتند (( اخر بگوی چه حکمت است ))
گفت (( شما هر دو ددست و پای من بخواهید بریدن و گونه مردم از خون سرخ باشد و چون خون از تن برود روی زرد شود هر که را دست ها و پایها ببرند خون در تن وی بنماند .من روی خویش بخون سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شود نگویند که از بیم و ترس رویش زرد شد ))
پس فرمود تا پوست از گاوی با شاخهاش باز کردند و همچنان تازه بیاوردند و بابک را در میان ان پوست گرفتند چنانکه هر دو شاخ بر دو بنا گوش امد
و بدوختند و پوست خشکشد .پس همچنان زنده بردارش نشاندند تا بسختی بمرد
سیاست نامه فصل چهل هفتم
دوستان لینکی کمکی خواهشن
بقیه کتاب های موجود در کتابناک درباره بابک ( البته بیشترشان بسته است ) :
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=5620
مقاله بابک
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=25437
بابک، حماسه ی ملی
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=37159
بابک خرمدین در تاریخ طبری
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=41379
بابک و نقد تاریخ نگاری
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=25468
ابر مرد ، ابر حماسه بابک خرمدین
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=14970
نهضت مساوات طلبانه ی بابک
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=19624
قیام مازیار و بابک خرمدین
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=5277
بابک مرد آزاده
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=2765
بابک خرمدین دلاور آذربایجان
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=2766
بابک ولتر
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=42470
جنبش سرخ جامگان
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=8635#287801
بابک جلال برگشاد
اگر می شد درباره شخصیت ها هم صحفه مخصوص درست کرد خیلی حال می داد
اول اینکه هر چقدر به مرز نزدیک میشی این خائنین به وطن کمتر میشن به طور مثال توی جلفا که دقیقا لب مرزه تعدادشون انگشت شماره و اونجا علاقه عجیبی به رود ارس دارن که حقیقتا زیباس و مسئله ایرانی بودنشون براشون باعث غروره.خیلیم با مسالمت با اون ور مرز در حال داد و ستد هستند و اون وریا بیشتر مایحتاج خوراکیشون رو از کشور ما تهیه میکنن چون منطقه آزاد تجاری محسوب میشه و این مایحتاج تو ایران ارزونتره.ولی بر خلاف این به سمت تبریز که میای و تو تبریز به نسبت اطراف مرز این جماعت طرفدار بیشتری پیدا میکنن.
مسئله دوم اینه که دوست و دشمن به این امر معترفند که وضعیت اقتصادی و فرهنگی آذربایجان ایران از همسایه شمالیش به مراتب بهتره،و فقط همسایه شمالی کمی آزادیهای مدنیش بیشتره که شامل حجاب اختیاری و ..میشه،البته با توجه به بافت سنتی آذربایجان ایران این مسئله نمیتونه براشون مهم باشه.حالا سئوال اینه که چرا اهالی کشور آذربایجان خواستار پیوستن به ایران نیستن و چرا دولت ما با توجه به قرابت فرهنگی اونا با ما روی این مسئله کار نمیکنه و آیا رابطه با کشور ترکیه اینقدر برای ما مهمه که از تمام منافعمون توی آسیای میانه چشم پوشی کنیم؟و آیا سیاست تهاجمی در قبال مسئله پانترکیسم بهتر از سیاست تدافعی نیست؟و آیا عمدی در نپرداختن دولت به این امر هست و سیاستهای داخلی در سکوت دولت در مقابله موثر با این پدیده خطرناک دخیله؟!!
دنیای عجیبیه ، یونانی ها واس فارسها تاریخ میسازند و فارسها برای ترکها
baska sozom yok.sozlar batar mantekinan di
آقا یا خانم سانسیز. تاریخ هرکس را اجدادش ساخته اند. ولی چون تاریخ یک علم آزاد است نمی توان یونانی ها را از جستجو در آن منع کرد
http://azargoshnasp.net/famous/babak_khorramdin/babakpasokhbehanirani.htm
سپاس فراوان. واقعا از خواندن دیدگاه های روشنگرانه و پرمحتوایتان لذت بردم. همیشه معتقدم میزان موفقیت یک دیدگاه را باید از تعداد فحاشی ها و هوچیگری های دشمنان سنجید. همین که می بینید پس از این روشنگری ها باز هم زوزه عده ای ایران ستیز درآمده، بدانید جز حقیقت چیزی نگفته اید. درود بر شما
جواد هیأت:
«اوغوزها كه اجداد تركان آسیای صغیر و آذربایجان و عراق و تركمنها را تشكیل می دهند از اقوام ترك هستند و قبل از آن كه اسلام بیاورند در شمال تركستان زندگی می كردند.
اوغوزهای جدید اجداد ترك زبانان تركیه و آذربایجان و تراكمنه را تشكیل می دهند و از قرن ۱۳ به بعد٬ یعنی بعد از مهاجرت به غرب و آمیزش با سایر تركان (قبچاق٬ ایغور) و مغولها و اهالی محلی٬ لهجههای تركی آناطولی و آذربایجانی و تركمنی را به وجود آوردند (صفحهی ۱۰۱-۱۰۲). از قرن دهم میلادی اوغوزهای ناحیهی سیحون اسلام آوردند و از قرن یازدهم به طرف ایران و آسیای صغیر سرایز شدند و از طرف مسلمانان به نام تركمن نامیده شدند به طوری كه بعد از دو قرن نام ترك و تركمن جای اوغوز را گرفت. در ساله ۱۰۳۵ میلادی٬ قسمتی از اوغوزها به خراسان آمدند و بعد از جنگ و جدال بالاخره خراسان را از غزنویان گرفتند و دولت سلاجقه را تشكیل دادند (ص 81)
پس بنا به اعتراف این نویسندهی پانترك، تا سدهی یازدهم میلادی هیچ تركی پا به ایران نگذاشته بود و لذا امكان ندارد كه آذربایجان از ابتدای آفرینش تركزبان باشد (!)، بل كه تركها چندین سده پس از اسلام توانستند به آذربایجان رخنه كنند.
«در گسترش این مدنیت(اسلام) و فرهنگ عظیم الهی اقوام و قبایل تركزبان بی شك خدمات بی شائبه و صادقانه و افتخار آمیزی دارند. تركان اسلام را مناسبترین دین و آیین نزدیك به وجدان خود یافتند و قرنها دفاع از اسلام و گسترش ان را بر عهده گرفتند. سرتاسر تاریخ افتخار امیز تركان مسلمان مسلما عاری از شورش و یا مقاومت در برابر اسلام است. در میان این قوم عصیانهایی شبیه عصیانهای روشن میان ، ماه فرید ، المقنع ، خرمیّه ، زواریه و غیره دیده نمی شود» (محمدزاده صدیق)
این نویسنده پانترك نیز خرمیه را، كه پیشوای آن بابك بوده، ترك ندانسته است.
كشته شدن بابک به دست خلیفهی ترکزاد و ترکپرور معتصم:
پس از آن در صفر سال 223 هجری ، معتصم ، به دژخیم فرمان داد تا دو دست و پای بابک را قطع نماید و سپس او را گردن زند ( نهضت شعوبیه ، ص 302 و تاریخ ده هزارساله ایران ، جلد دوم ، ص 241) مطابق با تواریخ بابک در حین اجرای سیاست و قطع شدن اعضای بدن بردباری بسیار پیشه نمود و با خون خود چهره سرخ ساخت و به معتصم گفت : من روی خویشتن ازخون سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شود ، نگویند که رویش از ترس زرد شد ( تاریخ ده هزارساله ایران ، جلد دوم ، ص241 و نهضت شعوبیه ، ص 302) و بدینسان بابک در دم مرگ شکنجه های طاقت فرسا را با نهایت شهامت متحمل گردید و هیچ گونه سخنی که نشانه عجز باشد بر زبان نیاورد و با کردارو گفتار نیک خویش ، نام خود و ایران را در تاریخ جاودان و سربلند ساخت . چند تاریخ نویس كهن، واپسین سخن بابك خرمدین را بر سر دار «آسانی» و «آسانیا» و «زهی آسانی» و مانند آن گزارش دادهاند (جوامع الحكایات و لوامع الروایات)، كه این نكته گویای پایبندی وی تا واپسین دم به آرمانهایاش و نیز گواه پارسی سخن گفتن وی است.
جالب آن كه بیگانهپرستان پانتركیست حتا ایرانی بودن نام بابك را نیز برنتافته و آن را تبدیل به «بایبك» كردهاند. در حال یكه چنین نامی در هیچ متنی دیده نشده است و دوم این كه «بای» و «بك» هر دو از یك ریشه هستند و تاكنون دیده نشده است كه یك نام مركب از دو واژهی هممعنی پیاپی باشد. از سوی دیگر، واژگان «بای» و «بایرام» و «بك» همگی ریشهی سغدی-ایرانی (یعنی از گروه زبانهای ایرانی شرقی) دارند كه به زبانهای آلتایی وارد گشته است. نام بابك به آشكارا ایرانی است و نام بنیانگذار سلسلهی ساسانی نیز بوده است. این نام در گلستان سعدی و ویس و رامین و در شاهنامه (۵۰) بار آمده است ولی حتا یك بار نیز چنین نامی در متون تركی دیده و یافته نشده است.
نام «بابك» همان معنی پدر را میدهد: (باب "پدر" + ـك "پسوند تحبیب")
پسر گفتش ای بابك نامجوی
یكی مشكلت میبپرسم بگوی
(بوستان سعدی)
هر دو را در جهان عشق طلب
پارسی باب دان و تازی اَب.
(فرهنگ جهانگیری(
سدیگر بپرسیدش افراسیاب
از ایران و از شهر و از مام و باب
(فردوسی)
چو بشنید بابک زبان برگشاد
ز یزدان نیکی دهش کرد یاد
(فردوسی)
وز باب و ز مام خویش بربودش
تا زو بربود باب و مامش
(ناصر خسرو(
نبد دادگرتر ز نوشینروان
که بادا همیشه روانش جوان
نه زو پرهنرتر به فرزانگی
به تخت و بداد و به مردانگی
ورا موبدی بود بابک بنام
هشیوار و دانادل و شادکام
(فردوسی(
بلعمی نیز در كتاب خود از اردشیر ساسانی این گونه یاد می كند :«اردشیر بن پاپك» و طبری هم: «اردشیر بن بابك».
«بابك» هنوز در لهجهی خراسانی همان معنی پدر را میدهد و «باوك» نیز در گویشهای ایرانی دیگر(مانند فیلی) همین معنی را میدهد.
نام پدر و مادر و استاد بابك:
در منابع موجود نام پدر بابك، مرداس (یك نامه شاهنامهای) و اهل مدائن (پایتخت پیشین ساسانیان) دانسته شده، نام مادرش «ماهرو»، و استادش «جاویدان پور شهرك»، كه همگی ایرانیاند.
در زمان بابك زبان آذربایجان «فهلوی آذری» بوده است یعنی گویشی بازمانده از زبان پهلوی ساسانی كه در آذربایجان بدان سخن گفته میشده است. این گویش را در متون مختلف، «پارسی» (چون زبان پهلوی را پارسیك میخواندند و دانشمندان هم امروز آن را پارسی میانه دانند)، «آذری»، «فهلوی/پهلوی» و «رازی» (یعنی منسوب به ری، كه این اطلاق پیوستگی گویشهای منطقهی فهله را با هم نشان میدهد) خواندهاند.
ابن ندیم در الفهرست مینویسد:
فأما الفهلویة فمنسوب إلى فهله اسم یقع على خمسة بلدان وهی أصفهان والری وهمدان وماه نهاوند وأذربیجان وأما الدریة فلغة مدن المدائن وبها كان یتكلم من بباب الملك وهی منسوبة إلى حاضرة الباب والغالب علیها من لغة أهل خراسان والمشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسیة فتكلم بها الموابدة والعلماء وأشباههم وهی لغة أهل فارس وأما الخوزیة فبها كان یتكلم الملوك والأشراف فی الخلوة ومواضع اللعب واللذة ومع الحاشیة وأما السریانیة فكان یتكلم بها أهل السواد والمكاتبة فی نوع من اللغة بالسریانی فارسی
(= اما فهلوی منسوب است به فهله كه نام نهاده شده است بر پنج شهر: اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان. و دری لغت شهرهای مداین است و درباریان پادشاه بدان زبان سخن میگفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسی كلامی است كه موبدان و علما و مانند ایشان بدان سخن گویند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزی زبانی است كه ملوك و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با ندیمان و حاشیت خود گفتوگو كنند. اما سریانی آن است كه مردم سواد بدان سخن رانند).
مسعودی در التنبیه و الاشراف مینویسد:
فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان إلى ما یلی بلاد أرمینیة وأران والبیلقان إلى دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلك من بلاد خراسان وسجستان وكرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلك من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وكل هذه البلاد كانت مملكة واحدة ملكها ملك واحد ولسانها واحد، إلا أنهم كانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلك أن اللغة إنما تكون واحدة بأن تكون حروفها التی تكتب واحدة وتألیف حروفها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلك فی سائر الأشیاء الأخر كالفهلویة والدریة والآذریة وغیرها من لغات الفرس.
(= پارسیان قومی بودند كه قلمروشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند كه باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایتهای خراسان و سیستان و كرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان كه در وقت حاضر به این ولایتها پیوسته است، همهی این ولایتها یك مملكت بود، پادشاهاش یكی بود و زباناش یكی بود، فقط در بعضی كلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی كه زبان را بدان مینویسند یكی باشد، زبان یكی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبانهای پارسی).
هر این دو سند ارزشمند به ایرانی بودن زبان مردم آذربایجان تصریح میكنند و به صراحت آنان را جزو ایرانیان (پارسیان) میدانند