قرآن هرگز تحریف نشده
نویسنده:
حسن حسن زاده آملی
امتیاز دهید
جامعیت علمی
برجسته ترین ویژگی علامه حسن زاده آملی، جامعیت علمی و عملی است که مورد قبول همه صاحب نظران و اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی قرار گرفته است. همین امر سبب شده که وی به عنوان عالمی شاخص در میان اندیشمندان حاضر شناخته شود. در میان عالمان حوزوی، فقیه، اصولی، فیلسوف، اهل حدیث، عارف و متکلم فراوان می زیسته، ولی به ندرت می توان عالمی چون استاد حسن زاده یافت که در همه این علوم و حتی در مسائل طب، ادبیات، هیئت و نجوم صاحب نظر باشد. وی در فقه، سال ها به تدریس کتاب های گوناگون فقهی مشغول بوده است؛ در علم رجال صاحب نظر می باشد؛ در درایه و حدیث چندین اثر تخصصی دارد؛ در ادبیات فارسی و عربی کم نظیر است؛ در منطق، به شرح و تصحیح و تفسیر منطق منظومه پرداخته است؛ و ،در علوم قرآنی، کلام، فلسفه، عرفان، ریاضیات، علوم غریبه، کتاب شناسی، خوشنویسی و تصحیح متون صاحب سبک و نظر به شمار می آید و آثاری دارد.(۲)
آثار علمی
تاکنون بیش از از یک صد و نود اثر علمیِ پر ارزش در فلسفه، عرفان، کلام، فقه، تفسیر، حدیث، رجال، ریاضیات، هیئت، نجوم، طب، ادبیات و علوم غریبه استاد حسن زاده آملی چاپ و منتشر شده و بسیاری نیز به صورت خطی موجود است. از درگاه خداوند متعالی مسئلت داریم با افزودن بر عمر و توفیقات استاد، همچنان روز به روز بر تعداد این آثار افزوده گردد. وقتی از استاد درخواست می شود آثارشان را معرفی کنند، فروتنانه چنین می فرماید: «برای اینکه نفس را مشغول باید داشت که حکما فرموده اند نفس را مشغول بدار، وگرنه او تو را مشغول می کند، تعلیقات و حواشی بر کتب درسی از معقول و منقول، وسایل و جزوات در موضوعات و فنون گوناگون نوشته ام».
برجسته ترین ویژگی علامه حسن زاده آملی، جامعیت علمی و عملی است که مورد قبول همه صاحب نظران و اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی قرار گرفته است. همین امر سبب شده که وی به عنوان عالمی شاخص در میان اندیشمندان حاضر شناخته شود. در میان عالمان حوزوی، فقیه، اصولی، فیلسوف، اهل حدیث، عارف و متکلم فراوان می زیسته، ولی به ندرت می توان عالمی چون استاد حسن زاده یافت که در همه این علوم و حتی در مسائل طب، ادبیات، هیئت و نجوم صاحب نظر باشد. وی در فقه، سال ها به تدریس کتاب های گوناگون فقهی مشغول بوده است؛ در علم رجال صاحب نظر می باشد؛ در درایه و حدیث چندین اثر تخصصی دارد؛ در ادبیات فارسی و عربی کم نظیر است؛ در منطق، به شرح و تصحیح و تفسیر منطق منظومه پرداخته است؛ و ،در علوم قرآنی، کلام، فلسفه، عرفان، ریاضیات، علوم غریبه، کتاب شناسی، خوشنویسی و تصحیح متون صاحب سبک و نظر به شمار می آید و آثاری دارد.(۲)
آثار علمی
تاکنون بیش از از یک صد و نود اثر علمیِ پر ارزش در فلسفه، عرفان، کلام، فقه، تفسیر، حدیث، رجال، ریاضیات، هیئت، نجوم، طب، ادبیات و علوم غریبه استاد حسن زاده آملی چاپ و منتشر شده و بسیاری نیز به صورت خطی موجود است. از درگاه خداوند متعالی مسئلت داریم با افزودن بر عمر و توفیقات استاد، همچنان روز به روز بر تعداد این آثار افزوده گردد. وقتی از استاد درخواست می شود آثارشان را معرفی کنند، فروتنانه چنین می فرماید: «برای اینکه نفس را مشغول باید داشت که حکما فرموده اند نفس را مشغول بدار، وگرنه او تو را مشغول می کند، تعلیقات و حواشی بر کتب درسی از معقول و منقول، وسایل و جزوات در موضوعات و فنون گوناگون نوشته ام».
آپلود شده توسط:
eyolin
1389/07/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قرآن هرگز تحریف نشده
به: mhmd1386
همین که مشخص شد که دشمنان اسلام و قرآن کسانی هستند که وجود آفریدگار را منکرند خود راهی بسوی جلو می باشد چرا که می بایست با آنها از در اثبات وجود آفریدگار وارد شد. و البته این کار برای کسانی که خود را به خواب نزده باشند کار ساده ای خواهد بود چرا که اثبات وجود آفریدگار و طراح بینهایت هوشمند برای جهان، همچون اثبات وجود نور و روشنایی در روزی آفتابی می باشد. و البته باید اعتراف کرد که اثبات وجود آفریدگار برای کسانی که خود را به خواب زده اند غیر ممکن خواهد بود، و راهی جز رها کردن آنها در توهمی که به سر می برند نخواهد بود.
اکنون از شما می خواهم اندکی در مورد امکان ایجاد اجزائ موجود در خون با گذر زمان میلیاردی و شانس و تصادف و ...سخن بگوئید تا ما بدانیم که چگونه ماده فاقد هوش می داند که در خون می بایست جزئی به نام هوگلوبین باشد تا اکسیژن را به سلولهای بدن برساند و جزئی به نام پلاکت باشد برای انعقاد خون تا با یک زخم کوچک تمام خون از بدن ما خارج نشود و بقاء امکان پذیر باشد.
لازم به یادآوری است که : پلاکتها، اجزای کوچک مسطحی هستند که در خون وجود دارند و از بقیه سلولهای خونی بسیار کوچک ترند. وظیفه اصلی پلاکت ها کمک به جلوگیری از خونریزی شدید به هنگامی است که در قسمتی از بدن جراحتی رخ داده است.
براستی اگر خون فقط همین یک خاصیت انعقاد و لخته شدن را نداشت با یک زخم کوچک تمام خون از بدنمان خارج می شود و با یک زخم کوچک می مردیم سوالی که از ماتریالیست ها و بی خدایان می پرسیم این است که چگونه ماده و طبیعت بی جان و بی هوش خود میدانسته است که باید ماده خون دارای این جزء (پلاکت)باشد تا خون خاصیت انعقاد و لخته شدن را داشته باشد تا بقاء و حیات امکان پذیر باشد؟!!!
هموگلوبین انسان که یک پروتئین کروی با وزن مولکولی 68000 است باید چهار زنجیر اسید آمینه بطور مناسبی تجمع یافته باشد تا هموگلوبین فعالی تشکیل شود. اگر در هموگلوبین یک اسید آمینه نادرست در موضع معین قرار گیرد، نمی تواند اکسیژن را در گردش خون منتقل کند. فقط تغییر یک اسید آمینه خاص از 146 اسید آمینه موجود در یک تک زنجیر هموگلوبین سبب بیماری کم خونی می شود.
سلولهای قرمز حاوی ماده ای بنام هموگلوبین هستند که امکان برداشتن و رساندن اکسیژن به نقاط مختلف بدن را فراهم می کنند.
احتمال درست قرار گرفتن20 حرف در 146 مکان در صورت اینکه تکرار حروف مجاز باشد به معنی آن است که 146 بار عدد بیست را در هم ضرب کنیم!!!!!!!!!لحظه ای به این احتمال بیندیشید!!! این خود بتنهایی نشان دهنده علم و قدرت طراح بینهایت هوشمند(آفریدگار) در ایجاد جزئی به نام هموگلوبین است که وظیفه اکسیژن رسانی به سلول های بدن را بر عهده دارد.ماتریالیست ها و بی خدایان باید توضیح دهند که ماده (بی جان و بی هوش) چگونه می داند و می فهمد که سلول های بدن نیازمند اکسیژن هستند و لذا در خون می آید جزئی را به نام هموگلوبین با هدف اکسیژن رسانی قرار می دهد؟!
همانطور که مشاهده می کنید اعتقاد به وجود آفریدگار و طراح بینهاینت هوشمند از روی ترس از رعد و برق و ... نیست و البته به شما یاد آوری می کنم بی خدایان اعتقاد دارند ماده ای متمرکز منفجر شده و در طی زمان میلیاردی و شانس و انتخاب طبیعی و .. خروجی این انفجار شده است انسان هوشمند!!! ..... البته فعلا از شما و aateistgot می خواهیم (بجای این استدلال های که انجام می دهد) به این سوال پاسخ بدهد تا بعد برویم سراغ بحث های خداشناسی دیگر....
با توجه به اینکه بهتر است که هر بحث در زیر کتاب متناسب با آن انجام شود لذا از شما می خواهم بحث پیرامون مسائل خداشناسی را در زیر کتاب: علم راهی بسوی آفریدگار ادامه دهید.
بحث های خداشناسی در زیر کتاب: علم راهی بسوی آفریدگار جهان
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=16925
آئين های جديد است. اين آئين ها می توانند تقريباً يک شبه ظاهر شوند و به صورت جزئی از فرهنگ درآيند،
ونقش چيره و نگران کننده ای ايفا کنند.
يکی از مشهورترين نمونه های واقعی ايجاد آئين های جديد، "بارپرستی" است که در جزاير ملانزی اقيانوس آرام و گينه ی نو پديد آمد. ازکل تاريخ برخی از اين فرقه های بارپرست
آغاز تا انقراض، هنوز در خاطره ی بعضی زنده مانده است. برخلاف آئين عيسی، که ريشه هايش به طور موثق
قابل رديابی نيست،
در مورد فرقه های بارپرست کل ماجرا پيش چشمان ماست هر چند خواهيم ديد که حتی
اين مورد هم برخی جزئيات مفقود شده اند
جالب اينجاست که تقريباً به يقين می توان حدس زد که آئين مسيحيت
هم به شيوه ای مشابه شروع شده و به سرعت گسترش يافته است.
منبع اصلی من در مورد بارپرستی، کتاب ديويد اتِنبورو با عنوان کنکاش در بهشتاست
همه ی اين فرقه های بارپرست، از نخستين شان که در قرن نوزدهم شکل گرفت تا روايت
مشهورتری که درست پس از جنگ دوم جهانی ايجاد شد، با الگوی يکسانی پديد آمده اندچنين می نمايد که در همه
شان ساکنان اين جزاير مسحور ابزار و آلات شگفت انگيز مهاجران سفيدپوست مانند کارمندان اداری، سربازان ومیسیونرها شدند.
.چه بسا آنان قربانی قانون دوم آرتور سی کلارک شده باشند
ًهرفنآوری به قدر کافی پيشرفته از معجزه تميزدادنی نيست."
جزيره نشينان متوجه شدند که هيچ يک از اين اسباب و آلات عجيب و غريب را خود سفيدپوستان مهاجر نمی
سازندوقتی دستگاهی نياز به تعمير پيدا می کرد، آن را از طريق بندر می فرستادند و دستگاه جديد را "بار)کارگو( توسط کشتی يا بعدها هواپيما، به جزيره می رسيد.
بوميان هيچ گاه نديده بودند که سفيدپوستی
چيزی را تعمير کند، هرگز هم نديده بودند که سفيد پوستی کار مفيدی انجام دهد پس اندیشیدند که بار باید منشائی فراطبیعی داشته باشد به علاوه بعضی از حرکات سفید پوستان هم انگار موید ان بودکه دارند فرایض مذهبی انجام می دهند قسمتی از کتاب پندار خدا
هفتاد سال پیش کسروی میگفت امروز چاره چیست؟
امروز چاره جنبش خردمندانه و غیرتمندانه شماست،حوادث به سر وقتتان رسیده و امروز هنگام آن است که دست بهم دهید و حوادث را از خود باز گردانید خداشما را برای بدبختی و شختی کشیدن نیافریده شما از خود رشد نشان دهید و خواهید توانست به این بدبختیها و سختیها چاره کنید.امروز چاره در دست شماست.
پندار خدا اثر پرفسور ریچارد داوکینز زیست شناس معروف به ترجمه ا.فرزام
همه ادیان ساخته ذهن بشرند و ریشه همه شرها ی بشر.انسان های اولیه در برابر نیرو های مختلف طبیعی اعم از رعد و برق،سیل، طوفان، زلزله و آتش دچار نوعی ترس میشدند و در پی علت هائی مافوق طبیعی می گشتند به مرور زمان افرادی سود جو پی به ترس ابنائ بشر از نیروهای متا فیزیکی پی بردند. و در این راه دست به ابتکار جادو گری زدند
با مرور زمان جادو گران قبایل بدوی پیشرفته تر شدند و به تدوین آئینی مخصوص به خود با نام دین(دین در معنای تازی یعنی قضاوت کردن قضاوتی که خدا یا پیامبر میکند) همت گماشتند(در کتاب سینوهه پزشک مخصوص فرعون که سی و پنج قرن قبل از ما در مصر میزیسته این مطلب به خوبی نمایان است این کتاب توسط محقق فرانسوی میکا والتاری به زبان فرانسه از روی پاپیروس ترجمه شده) .
دین به مردم قبولانده که مردی نادیدنی هست- که در آسمانها زندگی میکند - و هر کاری را که شما در هر دقیقه از عمرتان انجام دهید نظاره میکند و این مرد نادیدنی فهرستی از ده عمل ممنوعه دارد. و اگر هر یک از این اعمال را انجام بدهید،شمارا به جای خاصی پر از آتش و دود و شکنجه و عذاب میفرستد که تا ابد الدهر آنجا بسوزید و جز غاله شوید و ناله و فغان کنید...اما او به شما مهر می ورزد! جورج کارلین
یک کلام با شما جناب اطلاعات اسلامی(آفرین بر شما که کتاب میخوانی آیا فکر هم میکنی؟)
کتا ب دان معروف واکر کتابی نوشت با عنوان از بی ایمانی به ایمان:از واعظ مبارز تا بی خدا ابن وراق کتابی شیوا نوشت با عنوان چرا مسلمان نیستم شما حتما این دو را مطالعه کن روایت دگردیسی تدریجی او از یک کشیش یا روحانی بنیادگرا و متعصب به یک واعظ سیار و مطمئن بی خدا www.secularismforiran.com [center]
در هر دهکده ای مشعلی است:معلمی که می افروزد،و کاهنی که فرو می کشد.ویکتور هوگو
و یک کلام با عزیزان مخاطب جوان
آيا برای اينکه ببينيم باغ زيباست بايد باور کنيم که پريانی هم ته باغ هستند؟ داگلاس آدامز
سلام خدمت دوست atheist
اول فکر کنم شما با استدلالی که ارائه دادید به فرض که درست باشه عقلا نمیتونید بگید خدایی نیست
یعنی اثبات نکردید خدایی نیست پس عقلا اجازه ندارید atheist باشید حداکثر میتونید ایدئولوژی Agnosticism یا اخرش agnostic atheism رو انتخاب کنید
اما بعد
اقا خیالت راحت بچه ها هستن که به نظرم 24 ساعته این سایت رو چک میکنن اونا نقدت میکنن که حال کنی
اما اون چیزی که من میدونم اینه که اگه استدلال شما فلسفی و مبتنی بر عقل است
اگه من این قسمت استدلالو که دلیل همیشه ناشی از نیاز است به چالش بکشم کلک استدلالت کندس
شما چه جور اثبات میکنی این جملتو؟من میگم نه اینجوری نیست که هر (و هر)دلیلی ناشی از نیاز باشه
اصلا من میگم دقیقا خدا دلیل خلقتش منزه از نیاز به خلق بوده
اگه که شما از راه استقرا ناقص به این نتیجه رسیدی تاکید میکنم که استقرا ناقص تو فلسفه مخصوصا تو این مسئله مطلقا دلیل یقین اور نیست
و قسمت اخر استدلالتون روش تمثیل رو به کار بردید که دیگه ابدا تو فلسفه و مخصوصا این مسئله جایی نداره
دوست خوب من با این استدلالی که کردید باور کنید اگه اشتباه کنید عفلا محکومید
بیشتر مطالعه کنید حتما متوجه وجود خدای واحد و منزه از هر عیب میشید
این دوستمون برادر edi هم متوجه باشن که این گفتارشون مفهوم بدی مثل توهین به قران رو به ذهن حداقل من رسوند
با توجه به اینکه اکثر ما شیعه هستیم این حرف واقعا زشته و بهتره سعی کنیم حداقل همو تحمل کنیم
اقای محمد علی هم که خواست همو رو از جمله خودشو به چالش بکشه بهش توصیه میکنم به من کاری نداشته باشه
من از مباحثه و مناظره مخصوصا درباره مسائل دینی خیلی خوشم میاد.
ولی فکر نمیکنین بهتر باشه تا مسائل رو تک تک مطرح کنیم؟! البته این نظر بنده است.
چون اینطوری یه نفر باید چند تا چند تا پاسخ بده و کار هر دو طرف رو سخت تر میکنه...
خوب بود که شبهات رو تک تک بررسی میکردیم.
اما دیدگاه من، (که قبول دارم ممکنه اشتباه باشه):
درباره جنگ حق با شماست... برای تشکیل و اقتدار حکومت لازمه و هیچ ایرادی بهش گرفته نمیشه... ایراد من اینه که وقتی لشکر یه کشوری رو شکست میدیم، دیگه نباید با مردم اونجا کاری داشته باشیم، ولی ظاهرا سیره پیامبر و دستورات اسلام تاکید زیادی روی سبی کردن و غنیمت و تجاوز و ... داره. اگه بخوایم بپذیریم که این مال دوران جاهلیت بود و در غیر اینصورت مردم تمایل به جنگ پیدا نمیکردن، درسته... ولی بعدا این اعتقاد که اسلام مربوط به همه ی زمان هاست مشکل پیدا میکنه...
ممنون از دوستان.
آفریدگار جهان به آخرین فرستاده اش، وظیفه تشکیل حکومت دینی داده است و این رسالت به وضوح در احکام مربوط به جامعه و اجتماع که در قرآن وجود دارد دیده می شود. در حقیقت یکی از مهمترین دلایل کامل بودن دین اسلام. احکام اجتماعی مربوط به تشکیل حکومت دینیست که دین را از حوزه صرفا فردی خارج کرده است. احکام اسلامی تنها منحصر به دستورات فردی همچون : نماز، روزه، نیکی به پدر و مادر، نخوردن مال دیگران، دوری از دروغ و غیبت و ..... نمی باشد که اگر این چنین بود، مطمئنا هیچ گونه جنگ و خونریزی اتفاق نمی افتاد. اما تشکیل حکومت، یعنی درگیر شدن با صاحبان قدرت و ثروت و بدیهی است که حاکمان و صاحبان زر و زور به راحتی قدرت و منابع کسب درامدشان را رها نکرده و راهی جز جنگیدن با کسانی که حاضر نیستند منافع خود را کنار بگذارند و حق را بپذیرند وجود نخواهد داشت.
بدیهی است که پیامبران پیشین که جهاد ندارند براي اين است كه قوانین مربوط به تشكيلات اجتماعي ندارند، تا قانون جهاد داشته باشند. بلکه این ادیان بیشتر يك سلسله نصايح و دستورات اخلاقي دارند:... اما اسلام ديني است كه علاوه بر احکام و دستورات اخلاقی فردی. وظيفه و تعهد خود را اين ميداند كه يك جامعه، دولت و حكومت تشكيل دهد لذا، دارای احکام مربوط به جامعه و اجتماع نیز می باشد و بدیهی است که برای استقرار حکومت دینی می بایست با صاحبان قدرت در افتاد و راهی بجز جهاد وجود نخواهد داشت.
از طرف دیگر اولین حکم جهاد سالها پس از بعثت پیامبر نازل می شود. یعنی سالها(حدودا 15 سال پس از بعثت) بعد از اینکه مسلمانان زیر شکنجه و تبعید و محاصره قرار می گیرند. آياتي كه در قرآن راجع به تشريع جهاد آمده است آيات 38-41 سوره حج است، اين آيات براي اولين بار در سال دوم هجرت نازل شدند.
به آنان که جنگ بر آنها تحمیل می شود رخصت جهاد و نبرد داده شد، زیرا به آنها ستم شده ، و البته خداوند بر یاری آنها کاملا تواناست. (حج/39)
و این دستور آسمانی پس از پیروزی محمد(ص) بر نیرومندترین پایگاههای دشمن یعنی مکه نازل گردید:
دشمنی با مردمی که شما را از زیارت مسجدالحرام بازداشتند نباید موجب تعدی و تجاوز گردد. (مائده/2)
در سال هشتم هجری که رسول گرامی اسلام با اقتدار و پیروزی کامل به شهر مکه وارد شد، و آن را از دست کفار و مشرکان خارج نمود، طرفداران جبهه باطل به ویژه کسانی که در مدت بیست سال گذشته، بدترین ستمها و جسارتها و دشمنیها را به پیامبر اکرم (ص) و یارانش انجام داده بودند، در هاله ای از رعب و وحشت و ترس گرفتار شدند. آنان بهترین یاران، جوانان و عزیزان رسول خدا (ص) را به خاک و خون کشیده، بارها توطئه قتل پیامبر را در سر پرورانده و چندین بار به قصد ترور پیامبر وارد عملیات ناموفق شده بودند. آنان کسانی بودند که شبانه به منزل حضرت هجوم برده و می خواستند او را قطعه قطعه کنند، اما همکنون بعد از فتح مکه در گردابی سخت گرفتار شده، به انتظار انتقام و عکس العمل متقابل پیامبر (ص) لحظه شماری می کردند.
پیامبر فرمودند: امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه: امروز روز رحمت و محبت است. و این نکته را هم یاد آور شد که: شما همشهریان خوبی برای من نبودید، شما مرا از خانه ام بیرون کردید و به آن شهری که پناهنده شدم حمله نمودید، اما من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم. آنگاه جمله معروفش را فرمود:به دنبال ادامه زندگیتان بروید که همه شما آزاد شده گانید. همه آنان، نفس راحتی کشیده وـ به غیر از افراد معدودی ـ محبت و عشق رسول خدا (ص) در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند
فرض کنیم اینگونه بوده است و ÷یامبر در وفات فرزندش ابراهیم ناراحت شده است آیا این دلیلی بر رد نبوت ایشان است؟!!!!
اما نکته ای که خیلی مهم است این است که همزمان با وفات فرزند ایشان کسوف و خورسبد گرفتگی اتفاق می افتد و مردم این واقعه را مرتبط با وفات پسر ایشان می دانند اما پیامبر خورشید گرفتگی را یک پدیده طبیعی می داند. آیا به نظر شما یک پیامبر دروغین چنین برخوردی با یک چنین اتفاقی می کند و یا حداکثر سوئ استفاده را از آن می کند؟!!
مطمئنا اگر محمد دعوی نبوت را وسیله ای برای مقاصد شخصی قرار داده بود می بایست از کسوفی که هم زمان با مرگ فرزندش ابراهیم اتفاق می افتد ، به سود خودش حداکثر استفاده را بکند. اما اینگونه عمل نکرده و می گوید: ای مردم آفتاب و ماه دو نشانه از نشانه های خداوندند، به فرمان او حرکت می کنند و مطیع اوامر او هستند، نه برای مرگ کسی تاریک می شوند و نه برای زندگی کسی، هنگامیکه کسوف و خسوف روی دهد نماز بخوانید! و خواندن نماز آیات در زمان کسوف و خسوف به همین دستور پیامبر بر می گردد.http://www.ghorankalamegod.blogfa.com/cat-16.aspx
ا پیامبر، جان عزیزانش را در راه اعتقادش به خطر می اندازد زیرا براهش ایمان دارد. مباهله خود دلیلی واضح بر فدا کردن عزیزانش در راه اعتقادش می باشد:
پيامبر(ص) با مسیحیان نجران بر سر انجام مباهله به توافق می رسند. (هرکس با تو درباره او پس از آن که تو را علم آمده محاجه و ستیزه کند (عیسی را خدا بداند) بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را و ما زنانمان را و شما زنانتان را و ما خودمان و شما خودتان را (کسانی را که مانند جان ما و شماست) فراخوانیم، آنگاه به یکدیگر نفرین کنیم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم)(آل عمران/61). محمد(ص) در این مباهله همراه با عزیزانش (علي (ع) ، فاطمه(س) و حسن(ع) و حسين(ع) ) شرکت می کند. مسیحیان نجران از اينکه او فرزندان معصوم و بي گناه ، و يگانه دختر و يادگار خود را به صحنه مباهله آورده؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دريافتند که پيامبر، به دعوت و ادعاي خود اعتقاد راسخ دارد والّا يک فرد مردد ، عزيزان خود را در معرض بلاي آسماني و عذاب الهي قرار نمي دهد. اسقف نجران گفت: من چهره هائي را مي بينم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهي بخواهند که بزرگترين کوهها را از جاي بکند ، فوراً کنده مي شود. بنابراين ، هرگز صحيح نيست ما با اين افراد ِ با فضيلت ، مباهله نمائيم . آیا یک مدعی دروغین نبوت اینگونه به راهش ایمان دارد؟!
رسول اكرم(ص) سه سال بعد از وفات حضرت خديجه، با سوده دختر زمعه كه زنى بيوه بود ازدواج کرد. همسر سوده ازكسانى بود كه به حبشه مهاجرت كرده و در آنجا به آيين مسيحيت در آمد و از دنيا رفت و اين زن تنها و بىسرپرست ماند و اگر به نزد خاندان و بستگان خويش باز مىگشت او را مورد آزار و اذيت قرار مىگرفت، از اين رو پيامبر(ص) سرپرستى او را به عهده گرفت و با وى ازدواج نمود تا در ازاى صدق ايمانش، وى را مورد تكريم و احترام قرار دهد.
پیامبر(ص) در سن پنجاه و پنج سالگی با عایشه دختر ابوبکر ازدواج کرد. در میان همسرانش تنها یکی از آنها (عایشه) باکره بوده است، و ازدواج با او جنبه سیاسی داشته است.
ازدواج پيامبر(ص) با دختر ابوسفیان ام حبیبه که زنی بیوه بود به خاطر تقویت اسلام، و حمایت قبیله آنها از آن حضرت، و ایجاد اختلاف در بین صفوف دشمنان و تضعیف آنها بوده است. همسر او از جمله كسانى بود كه به اتفاق وى به حبشه مهاجرت كرده بود و به آيين مسيحيت گرويد و سعى می كرد همسرش را نيز به آيين جديد خود در آورد، ولى ام حبیبه دختر ابوسفیان بر آيين اسلام باقى ماند و همسرش به دين نصرانيّت از دنيا رفت. وقتى اين موضوع به سمع رسول خدا(ص) رسيد، فرستادهاى را نزد نجاشى اعزام داشت و نجاشى او را براى ازدواج با پيامبر به نزد او فرستاد. از اين ازدواج به خوبى روشن است كه هدف پيامبر(ص)خشنود كردن اين زن مؤمنه و اكرام و احترام او نسبت به پايدارى و استقامت و پايبندى به دين اسلام بوده است، همچنین اين ازدواج از شدت دشمنى ابوسفیان با پيامبر و دین اسلام مىكاست.
بعضی از ازدواج ها، برای کاستن عداوت، و طرح دوستی با اقوام، یا گسترش اسلام و جذب دشمنان بود، چنانکه در ازدواج با جویریه از طایفه بنی مصطلق رخ داد. عايشه مىگويد: رسول خدا(ص)به وسيله ازدواج با جويريه، تعداد صد خانواده از بنىمصطلق را آزاد ساخت و من زنى با بركتتر از جويريه نسبت به قوم خود نديدم.
با توجه به این که در آن عصر، ازدواج ها بسیار ساده و خودمانی، و دور از هرگونه تشریفات و دست اندازها انجام می شد، و تعدد زن برای افراد یک امر عادی بود، به طوری که گاهی همسر اول به خواستگاری همسر دوم می رفت. بعضی از ازدواج های آن حضرت جنبه ترحّم و حفظ کرامت و شخصیت زنان بوده است و بعضی دیگر به عنوان سرپرستی زن هایی که شوهرشان به شهادت رسیده، و بچه هایی داشتند، جهت سرپرستی آنها و یتیمانشان بوده است. بعضی افتخار ازدواج با آن حضرت را داشتند، و وضع آنها به گونه ای بود، که جواب منفی آن حضرت در آنها عقده حقارت ایجاد می کرد، و از زندگی فلج می نمود، خداوند این محدودیت را از او برداشته بود، و با اجازه به او، موجب رفع مشکلات زنان بی نوا می شد. یکی از این ازدواج ها به خاطر شکستن سنت های جاهلی بوده است. و تعدادی از آنها صرفاً در مراسم عقد یا خوستگاری متوقف شده، و همین موجب آثار مثبت برای آن زنان شده است.
قرآن کلام آفریدگار است
http://www.ghorankalamegod.blogfa.com/cat-18.aspx
اعجازهای قرانی و بحث های خداشناسی را در زیر کتاب:
علم راهی بسوی آفریدگار جهان بخوانید
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=16925
دوست عزیز در زیر کتاب : قانون قوه با" در رابطه همسران پیامبر بحث شده است و شما می توانید به آنجا مراجعه نمائید. اما با توجه به اینکه این موضوع را شما اینجا مطرح فرودید بنده بر خود لازم می دارم پیرامون آن اندکی توضیح بدهم:
کسانی که مدعی هستند خداوند برای پیامبرش امتیازاتی قائل شده است به سولات زیر می باید پاسخ بدهد:
چرا پیامبر در کتابی که به دروغ به خداوند نسبت داده است بر خودش خواندن نماز شب را واجب کرده است تا مجبور شود هر شب در حضور همسران و یارانش از خواب ناز بیدار شده و سواعت ها و بلکه نیمی از شب را به عبادت خداوند بپردازد
همچنین آفریدگار در قرآن با درخواست همسران پیامبر برای بهبود وضع زندگیشان مخالفت می کند. چرا؟ آیا آفریدگار آخرین فرستاده اش را دوست ندارد؟ آیا محمد زندگی خوب و مرفه را دوست ندارد؟ چرا محمد(ص) می بایست در کتابی که به دروغ به خدا نسبت داده است اینگونه جوابی کوبنده به همسرانش بدهد؟! آیا آیه زیر نشان نمی دهد که پیامبر(ص) زندگی بسیار ساده ای داشته و انتظار همسران پیامبر از یک رهبر جامعه اسلامی زندگی خیلی بهتر می باشد؟
ای پیامبر، به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زیب و زینت آن را می خواهید پس بیایید شما را بهرمند کنم و به طرزی نیکو رها سازم.(28) و اگر خدا و رسول و خانه آخرت را می خواهید، به یقین خداوند برای نیکو کاران شما پاداشی بزرگ را مهیا کرده است.(29)
در مورد همسران پیامبر:
چرا محمد می بایست در آیاتی برای پیروانش محدودیت هایی بگذارد(از نظر تعداد زوجه ....) تا مجبور شود در آیات دیگر این محدودیت را برای خود مثتثنی کند؟ آیا این محدودیت برای سایر مومنین می توانسته برای محمد(ص) منافعی داشته باشد؟ آیا یک پیامبر دروغین به دنبال دادن امتیاز به پیروانش بر می آید و در نتیجه آنها را از خود راضی و خشنود می گرداند و یا آنها را با محدود کردن در سختی می اندازد؟ منع کردن آنها از خوردن شراب، محدود کردن آنها در تعداد زوجه و ... جز اینکه این آیات از طرف خداوند بوده است.
پیامبر اکرم (ص) در میان قوم خود و مردم جزیرة العرب، زیباترین، با وقارترین، پاک ترین و خوش قامت ترین انسان ها بود، چنان که پدرش عبدالله و مادرش آمنه، از نظر جمال و کمال زبانزد همه مردم بودند. آن حضرت پانزده سال قبل از هجرت در حالی که بیست و پنج سال از عمرش گذشته بود، با بانویی بیوه به نام خدیجه (س) که بنا به مشهور قبلاً دو شوهر کرده، و از دنیا رفته بودند، و چهل سال از عمرش می گذشت ازدواج کرد، و با توجه به این که حضرت خدیجه (س) در سال دهم بعثت در شصت و پنج سالگی از دنیا رفت، پیامبر (ص) بیست و پنج سال با او زندگی کرد، و با اينكه تعدد زوجات در جزيرةالعرب مرسوم بود، اما رسول خدا(ص) حاضر نشد با وجود حضرت خديجه همسر ديگرى برگزيند.
توضیح این که آن حضرت در عنفوان جوانی (از پانزده سالگی تا بیست و پنج سالگی) ازدواج نکرد، و از 25 سالگی با یک زن بیوه و چهل ساله(حضرت خدیجه (س)) زندگی را ادامه داد، بنابراین تا پنجاه سالگی تنها یک زن داشت. با توجه به این که از نظر کمال و جمال و قبیله در سطحی بود، که می توانست بازیباترین و ثروتمندترین دوشیزگان ازدواج نماید. حتی مشرکان به ویژه از قبیله قریش عالی ترین پیشنهادها و ازدواج با زیباترین دختران قبیله را توسط ابوطالب عموی پیامبر (ص) به ایشان نمودند، مشروط به این که پیامبر(ص) دست از مبارزه با بت پرستی و... بردارد، اما پیامبر(ص) در عنفوان جوانی در برابر این پیشنهادها فرمود: «ای عمو! اگر مشرکان خورشید را در کف راستم و ماه را در کف چپم بگذارند که دست از کارم بردارم دست بر نخواهم برداشت، تا این که خداوند آن را پیروز سازد، یا در این راه کشته شوم.»
ادامه دارد