رسته‌ها
قرآن هرگز تحریف نشده
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 164 رای
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 164 رای
جامعیت علمی
برجسته ترین ویژگی علامه حسن زاده آملی، جامعیت علمی و عملی است که مورد قبول همه صاحب نظران و اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی قرار گرفته است. همین امر سبب شده که وی به عنوان عالمی شاخص در میان اندیشمندان حاضر شناخته شود. در میان عالمان حوزوی، فقیه، اصولی، فیلسوف، اهل حدیث، عارف و متکلم فراوان می زیسته، ولی به ندرت می توان عالمی چون استاد حسن زاده یافت که در همه این علوم و حتی در مسائل طب، ادبیات، هیئت و نجوم صاحب نظر باشد. وی در فقه، سال ها به تدریس کتاب های گوناگون فقهی مشغول بوده است؛ در علم رجال صاحب نظر می باشد؛ در درایه و حدیث چندین اثر تخصصی دارد؛ در ادبیات فارسی و عربی کم نظیر است؛ در منطق، به شرح و تصحیح و تفسیر منطق منظومه پرداخته است؛ و ،در علوم قرآنی، کلام، فلسفه، عرفان، ریاضیات، علوم غریبه، کتاب شناسی، خوشنویسی و تصحیح متون صاحب سبک و نظر به شمار می آید و آثاری دارد.(۲)

آثار علمی
تاکنون بیش از از یک صد و نود اثر علمیِ پر ارزش در فلسفه، عرفان، کلام، فقه، تفسیر، حدیث، رجال، ریاضیات، هیئت، نجوم، طب، ادبیات و علوم غریبه استاد حسن زاده آملی چاپ و منتشر شده و بسیاری نیز به صورت خطی موجود است. از درگاه خداوند متعالی مسئلت داریم با افزودن بر عمر و توفیقات استاد، همچنان روز به روز بر تعداد این آثار افزوده گردد. وقتی از استاد درخواست می شود آثارشان را معرفی کنند، فروتنانه چنین می فرماید: «برای اینکه نفس را مشغول باید داشت که حکما فرموده اند نفس را مشغول بدار، وگرنه او تو را مشغول می کند، تعلیقات و حواشی بر کتب درسی از معقول و منقول، وسایل و جزوات در موضوعات و فنون گوناگون نوشته ام».
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
50
آپلود شده توسط:
eyolin
eyolin
1389/07/18

کتاب‌های مرتبط

قرآن فهمی
قرآن فهمی
3.5 امتیاز
از 4 رای
ترجمه تفسیر طبری - جلد ۲
ترجمه تفسیر طبری - جلد ۲
4.7 امتیاز
از 24 رای
پرتوی از قرآن - جلد 6 - 1
پرتوی از قرآن - جلد 6 - 1
4.5 امتیاز
از 63 رای
آشنایی با قرآن - جلد 4
آشنایی با قرآن - جلد 4
3.7 امتیاز
از 16 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قرآن هرگز تحریف نشده

تعداد دیدگاه‌ها:
1204
اگر شما به نقشه های کنونی نگاهی بیندازید و فاصله مکه و یا حتی سرحدهای قلمرو مسلمانان را در زمان نزول آیه (نه فتوحات و مرزهای سال های بعد) مقایسه بکنید چیزی که خیلی واضح بنظر می رسد دور بودن این فواصل است ... (لطفا به مرزها در زمان نزول آیه دقت کنید)

کجا سخنی از فتوحات و مرزهای بعدی تازیان به میان آمد که مرتب به یادآوری آن پرداخته اید. بهتر نبود خود پیشتر بدان نقشه ها نگاهی می افکندید تا در می یافتید از محل نبرد ایران و روم تا سرحدات اعراب در همان زمان نزول آیه آنچنان که می پندارید فاصله بسیار دوری نبوده است. البته شاید خطای شما به خاطر ندانستن محل مرزهای سرزمین های اعراب و رومیان در زمان نزول آیه باشد.شایسته ی گفتن است که در همان زمانِ محمد تا حوالی مرزهای اردن کنونی(سرزمینی که دریای مرده در آن واقع است)بخشی از سرزمین حجاز و مرز امپراطوری روم شرقی با اعراب بوده است چنانکه منطقه تبوک که مقصد آخرین سفر جنگی محمد بوده نیز بخشی از سرزمین حجاز آن روز (و شهری از عربستان کنونی) و در مجاورت مرزهای روم آن روز (و اردن کنونی) می باشد(همچنانکه آنگاه که برای محمد پیام آوردند که رومیان قصد چنگ انداختن به سرزمین های حجاز در مجاورت مرزهای خود را دارند به همراه سپاهی بدان سوی گسیل شد.)
از آنجا که در دوره حیات محمد و دیگر اعراب صدر اسلام هیچ یک از جنگهای ایران و روم بدین نزدیکی با مرزهای حجاز رخ نداده بود در قرآن از آن بعنوان جنگی در نزدیکترین سرزمین یاد شده است آیا این موضوعی غامض و باورناپذیر است؟
شما می بایست محل نبرد را با مکه(نه حتی مدینه)بسنجید و آیا به نظر شما بیت المقدس نزدیک مکه است!!!!!!!

چه کسی گفته بیت المقدس نزدیک مکه است که کاروانی از نشانه های تعجب به راه انداخته اید؟سخن این است که چرا باید محل نبرد را با مکه سنجید نه با مرز سرزمین روم و حجاز.آیا اگر به شما بگویند نبردی در داخل کشور عراق و در نزدیکی ایران رخ داده مسافت آنرا با محل سکونت خود می سنجید یا با مرزهای میهن.
امیدوارم تونسته باشم توضیحاتی مورد قبول شما ارائه بدهم هرچند اینجانب هیچ گونه علاقه ای نسبت به تغییر دیدگاهههای شما و دوستانتان نسبت به اسلام و قرآن ندارم.

مگر پنداشته اید ما نیز علاقه ای به پذیراندن باورهای خود به شما داریم که برای چندمین بار بدین گونه سخن می رانید.مگر باورهای شما در مورد قرآن یافته ی شماست و برای اولین بار در حال طرح شدن است که دیدگاههای ما با شنودن آن تغییر یابد یا نیابد. دیریست که گروهی از معتقدان آیین های گوناگون از اسلام و یهود و دیگران می کوشند پس از هر یافته علمی دانشمندان بنحوی آنرا به گوشه ای از معتقدات آیین خود و مندرجات کتب مقدسشان بچسبانند و در این ققهرا و کسادی روزافزون بازار ادیان سامی بهره ای ببرند.
دیریست که اینگونه مدعاها و مباحثات دنبالِ آن در فضای مجازی مطرح است و کوشش شما در نقل قول و بازنویسی مطالب وبلاگ ها و سایت های دیگر موضوع تازه و بدیعی نگشوده است که می پندارید ما ناخوانده و نادانسته و از سر لجاجت با شما به نقد و نقض آنها برخاسته ایم.هم دیگر دوستان اندیشمند و هم من پیشتر نیز در جاهایی دیگر و با افرادی دیگر در همین زمینه ها سخن رانده ایم.نه شما محمد بن عبداله هستید و نه ما ابوجهل و بولهب و بوسفیان و نه به خود بچشم گالیله و برونو می نگریم و نه شما را سردمدار کلیسای دانش ستیز و دانشمند سوز واتیکان می پنداریم.تنها می کوشیم در فضایی مجازی و فارغ از هراس تکفیر و تعزیر (البته با اجازت برادران تکاور سایبری)به شنودن و گفتن و کنکاش و نقد باورهای یکدیگر بپردازیم.حال برای بار دیگر از جانب خود می گویم؛اگر خواسته ی شما این است که در ایفای رسالتی که جهت نقل داستان های یکصد و چهارده شب برای خود متصور شده اید ناقدانی ناهمسو در کنار نداشته باشید جای سخره و کنایه نیست،صریح بگویید تا ما نیز چشم و انگشت خود رنجه نکنیم.
جوابشان را دادم و دادند اما آنها چیزی را که میخواهند میشنوند و چیزی را که نمیخواهند نمی شنوند.

گویا تو نمیخواهی درک کنی و گوش دهی!
مدام حرفهای تکراری را تکرار میکنی!جواب حرفهای تو داده شده است!تنها کافی بود نظرات دیگران را نیز میخواندی!
کارش به جای بحث و استدلال فقط تهمت زدن به شخصیت بحث کننده است که فلانی قاطی کرده فلانی به هم ریخته

من به چه کسی تهمت زدم!!؟؟؟مخاطب خود را مشخص میکردی لااقل!
هوشیار!
ما با کسی که اهل بحث و گفتگو باشد بحث میکنیم ولی نه با کسی که مدام حرفها و خیالت خود را تکرار میکند و توهین و .. میکند!اگر ایرادی بر نقدهای ما داری بیان کن وگرنه با تو بحثی ندارم!
بارها گفتی که اصلا به تو ربطی ندارد و نمیخواهی راجع به اعتقادات دیگران و قرآن حرف بزنی!اما باز آمدی و به جای بحث توهین و .. کردی!ما نیز صبورانه به ایرادهای تو پاسخ دادیم!اما اگر قصدت تویهن و تکرار مکررات و درگیری لفظی و .. است با تو بحثی نداریم بهتر است بروی و به عقاید دیگران به سبب افکار فاشیستی ات توهین نکنی!
عرش الهی همان فلک الافلاک است که مسکن الهی ( عرش عظیم ) در آن قرار دارد و خدا وقتی زمین و هفت آسمان را آفرید... سپس بر عرش سوار شد... و فرشتگان هم پیرامون عرش می چرخند و خدا را تسبیح میگویند و هشت فرشته هم عرش خداوند را حمل میکنند. فکر میکنم در همین حد بحث کردن کافی باشد.

!!:))این خیال بافی هایت بدرد جناب شوهرعمه و عمه گرامت میخورد و بس!
دلیل و سند و مدرک بیاور!از خودت درمیاوری و میبری و میدوزی و ..!
عرش مکان مادی نیست!بارها در احادیث این موضوع آمده!عالم عقل و حقیقت از جنس ماده و فیزیک نیست.
اصرار داری تا همه خیال بافی هایت را قبول کنند و برداشت های من در آوردی ات را بپذیرند!
عرش الهی همان فلک الافلاک است که مسکن الهی ( عرش عظیم ) در آن قرار دارد

عرش عظیم الهی طبقه ای است که یک طبقه بالاتر از فلک الافلاک است. و فلک الافلاک را از بیرون و بالای آن در بر میگیرد.
بقیه متن را پایین بخوانید.
هوشیار جان ممنون . با اجازه از کامنت هاتون توی بحث های دیگه خودم استفاده میکنم.:-* ممنون
کلاودیوس بطلمیوس یکی از فیلسوفان و اخترشناسان یونان باستان بود که به احتمال زیاد در اسکندریه واقع در مصر می‌زیست.
وی الگویی را برای کیهان شناخته شده روزگار خود که همان سامانه خورشیدی ماست ارائه کرد که در آن زمین در مرکز گیتی قرار داشت و خورشید و ماه و بقیهٔ سیارات بدورش می‌چرخید.در آن زمان به مدار فلک می‌گفتند و در آن زمان ۴ سیاره بیشتر کشف نشده بودند.او می‌گفت:هفت فلک وجود دارد که آخرین فلک فلک الافلاک نام دارد که همهٔ ستاره‌ها روی آن چسبیده‌اند.او نیز معتقد بود که خدا و فرشتگان بعد از فلک الافلاک زندگی می‌کنند.به این نظریه که بطلمیوس در باره جهان ارائه کرد ، نظریهٔ زمین مرکزی می‌گویند.
http://www.oglethorpe.edu/faculty/~m_rulison/Astronomy/Dictionary/ptolemy.htm
http://vali.physics.carleton.ca/~watson/Physics/NSCI1000/Pseudo-science/Copernicus_vs_Ptolemy.html
عرش الهی همان فلک الافلاک است که مسکن الهی ( عرش عظیم ) در آن قرار دارد و خدا وقتی زمین و هفت آسمان را آفرید... سپس بر عرش سوار شد... و فرشتگان هم پیرامون عرش می چرخند و خدا را تسبیح میگویند و هشت فرشته هم عرش خداوند را حمل میکنند. فکر میکنم در همین حد بحث کردن کافی باشد.
إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ... پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد سپس بر عرش استيلا يافت...
با مراجعه به كتاب هاي لغت روشن مي شود كه (استوى) در دو مورد به كار مي رود:.
الف) استقرار و قرار گرفتن روي يك چيز، مثلاً هنگامي كه سوار، روي اسب قرار گرفت در لغت عرب مي گويند: (استوي علي ظهر الدابة؛روي اسب قرار گرفت).
ب) استيلا واحاطه و تسلط بر امور. اين معنا بيشتر در مواردي است كه پس از لفظ (استوى) نام كشور و يا تخت و سرير - كه از خصايص قدرتمندان است - قرار بگيرد؛ مثلاً مي گويند: (استوي علي سرير الملك). و منظور همان تسلط و احاطه قدرت است.
الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ... كسانى كه عرش [خدا] را حمل مى‏كنند و آنها كه پيرامون آنند به سپاس پروردگارشان تسبيح مى‏گويند و به او ايمان دارند... ( آیه 7 سوره غافر)
وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ ... و فرشتگان در اطراف [عرش]اند و عرش پروردگارت را آن روز هشت [فرشته ] ( ثمانیه) بر سر خود حمل می کنند... (آیه 17 سوره حاقة)
وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ... و فرشتگان را مى‏بينى كه پيرامون عرش به ستايش پروردگار خود تسبيح مى‏گويند و ميانشان به حق داورى مى‏گردد
بله دوستان من ( با دشمنانم حرف نمیزنم ؛ با دوستانم حرف میزنم ) ... بله دوستان... از اینکه در درک این جهان بینی من را همراهی کردید از شما سپاسگزارم. آیات خودشان گویا هستند و ریشه آیات نیز علاوه بر معنی آیات مشخص شدند.
با آرزوی موفقیت برای شما... فقط لطفاً تخت عظیم خداوند را از آن هشت فرشته بگیرید که بر سرشان (( فوقهم )) دارند آنرا حمل میکنند زیرا ممکن است خسته شوند.. من دیگر حرفی ندارم . و گمان میکنم دیگر بیش از این نیاز به آوردن معجزه نباشد... دیدیم که در جواب من با معجزات قبلی چگونه برخورد کردند! این حرفها را هم در بحث مرتبط با طبقات آسمان و فلک الافلاک خدمتتان عرض کردم و کسانیکه آنرا دنبال کردند میدانند من چه میگویم. همین که سه نفر یار کتابناکی من را درک کنند برایم کافی است!
دوستان همانطور که دیدید؛ دوستان مذهبی بهترین معجزه هایشان را مطرح کردند. و جوابشان را دادم و دادند اما آنها چیزی را که میخواهند میشنوند و چیزی را که نمیخواهند نمی شنوند.
و بعد هم نتیجه بحثهایشان با من به اینجا کشیده است که میگویند!! :

نوع کامنت های شما و از شاخه ای به شاخه دیگر پریدن تنها نشان دهنده ضعف شما در پاسخ گویی و سردرگمی شماست( البته در کامنتی گفته بودید بنده باعث شده ام شما دچار جنون بشوید! اما فکر می کردم شوخی می کنید! البته تازه سه تا از اعجازها را گفتم که اوضاع شما این همه به هم ریخته!!!!). شما دوست عزیز جایی می گوئید: اعجاز چهارم را بگو، بعد به سراغ شبهات خود می روید و آنها را ردیف می کنید؟! شهاب و غیره . دوست عزیز با این کار نمی توانید راه گریزی را برای خود پیدا بکنید!

:)):)):))آقای محمدعلی جواب سه معجزه ات را به ترتیب دادم و خودت را به خواب زدی... راجع به هفت طبقه آسمان، تیرهای آتشین و عرش خداوندی هم داشتم با آقای فیلیس در مورد آیه ای از سوره طلاق بحث میکردم که شما من را متهم به ردیف کردن شبهات و متهم به گریز میکنید!!:)) ای ردیف کننده معجزات !!!
خوشحالم که دوستان شما کار را به تفسیر کنیه ابوالقاسم کشاندند و به صحرای کربلا زدند!! و به کوچه علی چپ!! شما هم از این به بعد معجزاتت را برای خودت نگاه دار که کسی آنها را از تو ندزد! زیرا لایق مباحثه نیست کسی که چنین حقه باز باشد و کارش به جای بحث و استدلال فقط تهمت زدن به شخصیت بحث کننده است که فلانی قاطی کرده فلانی به هم ریخته ... معلوم است که چه کسی کم آورده که بهانه هایی چنین مسخره و مضحک را برای فرار از بحث می آورد!! بهانه شاخه شاخه شدن بحث!!:)):))

بحث کردن با شما ارزش ندارد. چون شما ذهنتان را از قبل بسته اید!!!
به : جناب آقای persica1400
فرمودید:" اغلب مفسرین آنرا اشاره به نزدیکترین جای قلمروی رومیان به سرزمین های اعراب ( نه بنا به تصور شما صرفا به شهر مکه) دانسته اند. سرحد سرزمینهای اعراب با قلمروی رومیان شهر مکه نبوده که شما بدنبال اندازه گیری فاصله آن تا محل نبرد بر آمده اید بلکه این سرحد در نزدیکی محل نبرد که برخی آنرا شهر اذرعات عنوان می دارند بوده است. چنانکه وقتی می گوییم نزدیکترین شهر عراق به ایران فلان شهر است مقصود نزدیکترین شهر به سرحد ایران است نه به پایتخت ایران یا هر شهر دیگری."
در کلام شما عبارت اغلب مفسرین دیده می شود ..........و این موضوعی است که بنده آن را بیان و پذیرفته ام و اگر به کامنت های قبلی بنده مراجعه کنید گفته شد که : هیچ و یا تعداد معدودی از مترجمین به معنی : ادنی به معنی : پست ترین اشاره کرده اند و اکثرا به معنی : نزدیک ترین توجه کرده اند و البته گفته شد که عدم توجه مفسرین و مترجمین به هیچ وجه از ارزش این اعجاز کم نخواهد کرد.
در مورد استفاده از اسفل بجای ادنی مثال های از قرآن زده شده که ادنی به معنی پست تر نیز بکار رفته است. و دن به معنی پست و فرومایه معنی است که حتی بدون نیاز به فرهنگ لغت نیز به ذهن می رسد
اما اگر شما به نقشه های کنونی نگاهی بیندازید و فاصله مکه و یا حتی سرحدهای قلمرو مسلمانان را در زمان نزول آیه (نه فتوحات و مرزهای سال های بعد) مقایسه بکنید چیزی که خیلی واضح بنظر می رسد دور بودن این فواصل است ( فاصله بین بیت المقدس و مکه و یا حتی با مرزهای حکومت اسلامی در زمان نزول آیه) (لطفا به مرزها در زمان نزول آیه دقت کنید)
نکته بسیار مهم آن است که این سوره از سوره های مکی قرآن می باشد یعنی هنوز پیامبر به مدینه هجرت نکرده اند. همانطور که می دانید پیامبر(ص) در سال 570 میلادی متولد شدند و در سن 40 سالگی یعنی سال 610 به پیامبری رسیدند و با مقایسه با سال نبرد ایران و روم یعنی سال 614 میلادی به سادگی متوجه خواهید شد که تنها 4 سال از رسالت پیامبر(ص) گذشته است و این آیه نازل شده است لذا شما می بایست محل نبرد را با مکه (نه حتی مدینه) بسنجید و آیا به نظر شما بیت المقدس نزدیک مکه است!!!!!!!
فرمودید: " بنابراین منظور از "نزدیکترین" می تواند نزدیکترین محل به گرامی ترین و مقدس ترین سرزمین نزد مسلمین صدر اسلام باشد"
این مطلب واقعا خیلی دور از ذهن بنظر می رسد. دقت کنید وقتی آیه نازل شده است و می گوید: ( به فرض) در نزدیک ترین سرزمین، رومیان شکست خوردند بدیهی است که این نزدیکی نسبت به کسانی است که خبر شکست روم به آنها داده شده است(یعنی: پیامبر(ص) و مسلمانان در مکه ) نه نسبت به مکان دیگر.
امیدوارم تونسته باشم توضیحاتی مورد قبول شما ارائه بدهم هرچند اینجانب هیچ گونه علاقه ای نسبت به تغییر دیدگاهههای شما و دوستانتان نسبت به اسلام و قرآن ندارم.
موفق باشید و خدانگهدار
بنابراین منظور از "نزدیکترین" می تواند نزدیکترین محل به گرامی ترین و مقدس ترین سرزمین نزد مسلمین صدر اسلام باشد

اینجا یک سری مسائل توضیح داده نشده به همین علت این سوالات پیش میاد:
در آیه دوم و سوم سوره روم چنین آمده:
غلبتِ الرُّومُ ﴿2﴾فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ ﴿3
در سال 619 میلادی، در جنگی كه بین ایران و رم در منطقه‌ای از فلسطین به وقوع پیوست، سوره مباركه«رم» نازل شد. کاملا مشخص است!تفاسیر ه کدام خواسته اند معنی و منظور آیه را با برداشت هایی که کرده اند،درک کنند و نشان دهند.هیچ تفسیری کامل نیست.
جالب است که در موقع نازل شدن این آیه جنگی بین روم و ایران در پست ترین نقطه زمین به وقوع پیوسته بود!
و این خیلی جالب است که دقیقا با آیه مطابقت میکند!حال به زعم شما اتفاقی!
آیه 47 سوره ذاریات:
وَالسَّمَاء بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ ﴿۴۷﴾
ما آسمان را برافراشتیم و ما وسعت دهنده هستیم.
وقتی این کلمه (موسعون) دقیقا بعد از مضمون برافراشتن آسمان ها آمده به معنای اینست که با آسمان ها ارتباط دارد.موسع از آن جهت به معنای توانگر آمده که به معنای وسعت دهنده است و کسی که دستش تنگ نباشد و باز باشد از لحالظ اصطلاحی موسع خوانده میشود وگرنه از لحاظ ریشه کلمات دقیقا به معنای وسعت دهنده و اسم فاعل است.در این آیه موسع به معنای صفت خاص خداوند نیامده بلکه به عملی است که خداوند به طور مستقیم و غیرمستقیم انجام میدهد و به صورت جمع آمده یعنی خداوند توسط عواملی (فیزیکی و فرشتگان و ..) وسعت میبخشد(انا لموسعون).میبینید که این کلمه تنها به معنای صفت نیامده بلکه انجام کار و عملی را میرساند و از لحاظ سبک و سیاق نیز کاملا همینگونه است.همین که در دین اسلام برای خداوند چنین صفتی بیان سشده خود یک معجزه است.چرا که طبق یافته های علمی جهان به همراه اجزای آن (حتی اتم ها) در حال انبساط و گسترش یافتن و از هم دور شدن هستند.اما از آنجا که همگی آنها با هم گسترش میابند (طبق تئوری نسبیت انیشتین) این تغییرات محسوس نیستند.همین یک معجزه است که در هزار و چهارصد یسال پیش چنین صفتی به خداوند داده شده.
ادامه ي بحث من و فيليس در پروفايلهامون
جناب محمدعلی 123 ؛ ظاهرا شما هر کجا به پاسخی مستدل بر می خورید ترجیح می دهید خود را به نشنیدن زده و از بیراهه به ادامه سریال اعجازهای خود بپردازید. اگر اینگونه است که هیچ ، شما یکسویه به نقل داستان خیال انگیز 114 قسمتی خود بپردازید و ما نیز به کاری پرمایه تر مشغول گردیم. و اگر اینگونه نیست پس شایسته بود بجای درج بی مورد سخن پیشین خود که : "...مهمترین دلیل که معنی نزدیکتر را دور از ذهن می کند فاصله زیاد این نبرد می باشد." به بررسی پاسخی که در همین زمینه ارائه شد بپردازید. خوشبینانه بنا را بر این می گذارم که پاسخ من از دید شما پنهان مانده پس ضمن تکرار آن منتظر نقدی مستدل برای آن می مانم:
1- به نظر شما اگر مراد آورنده ی قرآن از این واژه "پایین ترین" یا "پست ترین" بود واژه بسیاری مناسب تری همچون "اسفل" را جایگزین نمی نمود که هم در وزن و آهنگ آیه خللی ایجاد نمی نمود و هم آنچه شما در پی آنید را به آسانی و صراحت برآورده می کرد. یا شاید این هم از آن مواردی است که آورنده ی قرآن از ترس نادانی و کج فهمی اعراب ترجیح داده در لفافه به آن بپردازد و درک آن را به مسلمین دانش پژوه امروزین واگذارد.
2- اما درباره ی اینکه مراد از "نزدیکترین" در این آیه چیست اغلب مفسرین آنرا اشاره به نزدیکترین جای قلمروی رومیان به سرزمین های اعراب ( نه بنا به تصور شما صرفا به شهر مکه) دانسته اند. سرحد سرزمینهای اعراب با قلمروی رومیان شهر مکه نبوده که شما بدنبال اندازه گیری فاصله آن تا محل نبرد بر آمده اید بلکه این سرحد در نزدیکی محل نبرد که برخی آنرا شهر اذرعات عنوان می دارند بوده است. چنانکه وقتی می گوییم نزدیکترین شهر عراق به ایران فلان شهر است مقصود نزدیکترین شهر به سرحد ایران است نه به پایتخت ایران یا هر شهر دیگری.
3- دیگر آنکه به جز این برداشت که مفسران بر آن اجماع دارند برداشت های عقلانی تر دیگری نیز نسبت به برداشت شما می توان داشت که جایی برای خیال پردازی های شما باقی نمی گذارد. آیا چنانکه خود نیز اشاره کرده اید و خواسته یا ناخواسته به آسانی از آن گذشته اید از آنجا که "یکی از نزدیک ترین شهرهای بزرگ تاریخی به بحرالمیت، شهر اورشلیم یا بیت المقدس(Jerusalem) است. به نحوی که حداقل فاصله ی بیت المقدس از بحرالمیت، 40/17 کیلومتر و حداکثر فاصله ی بیت المقدس از بحرالمیت، 47/21 کیلومتر می باشد" نمی توان پنداشت که با توجه به اینکه در همان زمانِ نبرد رومیان و پارسیان شهر بیت المقدس قبله گاه نخست نومسلمانان بوده و آن زمان در نزد آنان جایگاهی بسیار رفیع (حتی بیش از مکه) داشته است بنابراین منظور از "نزدیکترین" می تواند نزدیکترین محل به گرامی ترین و مقدس ترین سرزمین نزد مسلمین صدر اسلام باشد
؟
قرآن هرگز تحریف نشده
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک