آتش بدون دود - جلد 1 - گالان و سولماز
نویسنده:
نادر ابراهیمی
امتیاز دهید
آتش، بدون دود، رمان بلندی است اثر نادر ابراهیمی که در هفت جلد منتشر شده و نویسنده در آن پس از اشاره به زیباییهای ترکمنصحرا در سه جلد اول در چهار جلد بعد به شیوهای داستانی-تاریخی به بیان مبارزات انقلابی معاصر پرداخته است.
قهرمان رمان در جلد اول گالان اوجا نام دارد که یک قهرمان اسطورهای ترکمن به شمار میرود. در جلد دوم نویسنده با گذاری کوتاه بر اتفاقات صحرا شرایط را برای معرفی یگانه قهرمانان داستان؛ دکتر آلنی آقاویلر و همسر وفادارش دکتر مارال آقاویلر فراهم میکند. آلنی نوه گالان اوجاست و یک شخصیت واقعی به شمار میرود. او یک انقلابی تحصیلکرده است که برای اعتلای نام وطن و رهایی آن از ظلم از هیچ کوششی فرو گذار نمیکند. موضوع اصلی بقیه رمان زندگی و فعالیتهای سیاسی این زوج است.
نادر ابراهیمی برای ساخته و پرداخته کردن آتش بدون دود بیش از سی سال - یعنی نیمی از عمرش- را صرف کرده است. سریالی نیز با همین نام و توسط خود نادر ابراهیمی ساخته شده است
جلد اول: گالان و سولماز
دو قبیله بزرگ صحرای ترکمن، یموت و گوکلان نام دارند. گالان اوجا پسر یازی اوجا کدخدای روستای ایری بوغوز (اگری بوغاز) یگانه پهلوان صحراست و خاک آفتابسوخته این صحرا تاکنون پهلوانی چون او به خود ندیده است.
سولماز اوچی هم یگانه دختر زیباروی صحراست و خاک برهنه این صحرا خوبرویی چون او را به یاد ندارد. گالان از قبیله یموت است و سولماز از قبیله گوکلان. روزی دوستی، برادری و یا هر نان پاک خوردهٔ دیگری از خوبیهای سولماز برای گالان میگوید و آنگاه بزرگترین عشق صحرا شکل میگیرد. پس از آن گالان اوجا سولماز را در هنگام آوردن آب از چشمه میبیند و سولمار در گفتگوی با گالان اوجا به او قول میدهد که اگر بتواند او را چادرشان بردارد همسر او میشود. یموت و گوکلان به سبب جنگهای خونین -که اکنون هم گالان و برادران سولماز سردمداران چنین جنگی هستند- قسم خوردهاند که نه یموت از گوکلان دختر بستاند نه گوکلان از یموت. گالان اما عاشق است و رسم نمایشی صحرا - ربودن دختر از خانه پدرش- را به شیوهای واقعی و مرگ طلبانه برپا میکند. شبهنگام که سولماز به همراه پدر و برادران شیردلش در چادر شام میخورند گالان با اسبش وارد چادر میشود، سولماز را در بر میگیرد و به حالتی قهرمانانه به یموت بازمیگردد. پدر سولماز (بیوک اوچی کدخدای گمیشان) در اوج خشم آینده را نیک و روشن میبیند: شاید سولماز باعث وحدت صحرا شود...
دو برادر گالان در حادثهای که گذشت به دست گوکلانها کشته میشوند و گالان تا زنده است نفرت از گوکلانها را فراموش نمیکند. و یادمان نرود که سولماز عاشق حقیقی گالان است و او نیز در نفرتی عمیق با همسرش شریک میشود.
داستان با درگیری بین یموتها بر سر انتخاب «آق اویلر» (کدخدا) دنبال میشود و گالان برخلاف انتظارات به این مقام نمیرسد. در تصمیمی تاریخی یاشولی حسن (ملّای قبیله)و چندی دیگر از بزرگان قبیله با گالان اوجا همراه میشود و آنها شبانه به همراه جمع بزرگی از مردم قبیله مکان فعلی را ترک کرده و در کنار درخت مقدس صحرا اُبهٔ اینچهبرون را شکل میدهند. (اُبه محلی است که ترکمنها چادرهای خود را برپا نموده و در کنار هم زندگی میکنند)
زندگی گالان با به دنیا آمدن دو پسرش آقاویلر و آقشامگلن ادامه مییابد. ناگهان در روزی از روزهای نامیمون صحرا، گالان که شتابان از نبرد خونین دیگری برگشته است و در کنار چاه اینچهبرون آب میخورد به دست یِتمیش برادر بزرگ سولماز کشته میشود.
سولماز پس از ریخته شدن خون گالان، به همراه پسرش آقاویلر راهی صحرای گوکلان میشود، یتمیش را میکشد و خود از پای در میآید.
بیشتر
قهرمان رمان در جلد اول گالان اوجا نام دارد که یک قهرمان اسطورهای ترکمن به شمار میرود. در جلد دوم نویسنده با گذاری کوتاه بر اتفاقات صحرا شرایط را برای معرفی یگانه قهرمانان داستان؛ دکتر آلنی آقاویلر و همسر وفادارش دکتر مارال آقاویلر فراهم میکند. آلنی نوه گالان اوجاست و یک شخصیت واقعی به شمار میرود. او یک انقلابی تحصیلکرده است که برای اعتلای نام وطن و رهایی آن از ظلم از هیچ کوششی فرو گذار نمیکند. موضوع اصلی بقیه رمان زندگی و فعالیتهای سیاسی این زوج است.
نادر ابراهیمی برای ساخته و پرداخته کردن آتش بدون دود بیش از سی سال - یعنی نیمی از عمرش- را صرف کرده است. سریالی نیز با همین نام و توسط خود نادر ابراهیمی ساخته شده است
جلد اول: گالان و سولماز
دو قبیله بزرگ صحرای ترکمن، یموت و گوکلان نام دارند. گالان اوجا پسر یازی اوجا کدخدای روستای ایری بوغوز (اگری بوغاز) یگانه پهلوان صحراست و خاک آفتابسوخته این صحرا تاکنون پهلوانی چون او به خود ندیده است.
سولماز اوچی هم یگانه دختر زیباروی صحراست و خاک برهنه این صحرا خوبرویی چون او را به یاد ندارد. گالان از قبیله یموت است و سولماز از قبیله گوکلان. روزی دوستی، برادری و یا هر نان پاک خوردهٔ دیگری از خوبیهای سولماز برای گالان میگوید و آنگاه بزرگترین عشق صحرا شکل میگیرد. پس از آن گالان اوجا سولماز را در هنگام آوردن آب از چشمه میبیند و سولمار در گفتگوی با گالان اوجا به او قول میدهد که اگر بتواند او را چادرشان بردارد همسر او میشود. یموت و گوکلان به سبب جنگهای خونین -که اکنون هم گالان و برادران سولماز سردمداران چنین جنگی هستند- قسم خوردهاند که نه یموت از گوکلان دختر بستاند نه گوکلان از یموت. گالان اما عاشق است و رسم نمایشی صحرا - ربودن دختر از خانه پدرش- را به شیوهای واقعی و مرگ طلبانه برپا میکند. شبهنگام که سولماز به همراه پدر و برادران شیردلش در چادر شام میخورند گالان با اسبش وارد چادر میشود، سولماز را در بر میگیرد و به حالتی قهرمانانه به یموت بازمیگردد. پدر سولماز (بیوک اوچی کدخدای گمیشان) در اوج خشم آینده را نیک و روشن میبیند: شاید سولماز باعث وحدت صحرا شود...
دو برادر گالان در حادثهای که گذشت به دست گوکلانها کشته میشوند و گالان تا زنده است نفرت از گوکلانها را فراموش نمیکند. و یادمان نرود که سولماز عاشق حقیقی گالان است و او نیز در نفرتی عمیق با همسرش شریک میشود.
داستان با درگیری بین یموتها بر سر انتخاب «آق اویلر» (کدخدا) دنبال میشود و گالان برخلاف انتظارات به این مقام نمیرسد. در تصمیمی تاریخی یاشولی حسن (ملّای قبیله)و چندی دیگر از بزرگان قبیله با گالان اوجا همراه میشود و آنها شبانه به همراه جمع بزرگی از مردم قبیله مکان فعلی را ترک کرده و در کنار درخت مقدس صحرا اُبهٔ اینچهبرون را شکل میدهند. (اُبه محلی است که ترکمنها چادرهای خود را برپا نموده و در کنار هم زندگی میکنند)
زندگی گالان با به دنیا آمدن دو پسرش آقاویلر و آقشامگلن ادامه مییابد. ناگهان در روزی از روزهای نامیمون صحرا، گالان که شتابان از نبرد خونین دیگری برگشته است و در کنار چاه اینچهبرون آب میخورد به دست یِتمیش برادر بزرگ سولماز کشته میشود.
سولماز پس از ریخته شدن خون گالان، به همراه پسرش آقاویلر راهی صحرای گوکلان میشود، یتمیش را میکشد و خود از پای در میآید.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آتش بدون دود - جلد 1 - گالان و سولماز
بسیاری از بند ها و عبارات شادروان نادر ابراهیمی به گونه ای پر از احساس و عاطفه است که بسیار به شعر منثور نزدیک می شود.
پیشنهادم این است که این رمان جذاب و آموزنده را بخوانید و به دیگران معرفی نمایید.
که رنج میآورد
مادرم گریه می کند از سولماز بگذر
که مرگ می آورد
خواهرهایم به من نگاه می کنند . . . باخشم
که ذلیل دختری شده ام
آه سولماز . . .
اینها چه می دانند که عاشق سولماز بودن چه درد شیرینی است...
به کوه می گویم سولماز را می خواهم
جواب می دهد من هم...
به دریا می گویم سولماز را می خواهم
جواب می دهد من هم...
در خواب می گویم سولماز را می خواهم
جواب می شنوم من هم...
اگر یک روز به خدا بگویم سولماز را می خواهم . . .
زبانم لال . . . چه جواب خواهد داد؟
می تونم به جرات بگم هیچ کتابی در رابطه با معرفی بخش مهمی از تاریخ این جغرافیا به این اندازه قوی و بامحتوا عمل نکرده و عمل نخواهد کرد.روحش شاد و یادش گرامی که الحق "نادر ، نادر بود..."
رمان آتش بدون دود واقعا إز شاه کارهای رمان إیرانی است که خوندم