نیای مشترک ما با شامپانزه ها
امتیاز دهید
ریچارد داوکینز میگوید با استفاده از شواهد مولکولی و ژنتیکی می دانیم نیای مشترک ما و شامپانزه ها چیزی در حدود پنج تا هفت میلیون سال پیش در آفریقا زندگی میکرده است. یعنی حدود نیم میلیون نسل پیش، که از نظر فرگشتی زمان زیادی به شمار نمیرود… فرض کنید شما در ساحل اقیانوس هند در جنوب سومالی رو به سمت شمال بایستید و با دست چپ، دست راست مادرتان را بگیرید. به همین شکل مادرتان هم دست مادرش یعنی دست مادربزرگ شما را بگیرد؛ مادربزرگ شما هم دست مادرش را بگیرد و این زنجیره همینطور به سمت غرب امتداد یابد؛ این زنجیره راهش را از کرانهٔ اقیانوس هند به سوی بوته زارهای نواحی مرزی کنیا ادامه میدهد. فکر میکنید چه قدر باید به راهمان ادامه دهیم تا به جد مشترکمان با شامپانزه ها برسیم؟ این مسیر به طرز شگفت آوری کوتاه است. اگر برای هر شخص یک متر جا در نظر بگیریم، ما در کمتر از پانصد کیلومتری ساحل به جدّ مشترکمان با شامپانزهها میرسیم.
هیچ رده بندی طبیعی وجود ندارد که شامپانزهها، گوریلها و اورانگوتانها را شامل شود ولی انسانها را مستثنی سازد. نیای مشترک ما انسانها با شامپانزهها و گوریلها بسیار نزدیکتر [متأخرتر] از نیای مشترک آنها با ایپهای آسیایی - اورانگوتان و گیبون - است.
اشکال کار در آنجاست که ما به اشتباه گونه ها را به صورت ناپیوسته و منفصل تقسیمبندی میکنیم. از دیدگاه فرگشتی در حیات، «میانی»ها وجود دارند ولی ما معمولاً برای سهولت در نامگذاری علمی گونههای زنده میگوییم که این گونههای میانی منقرض شدهاند؛ گفتم معمولاً، ولی همیشه اینطور نیست.
پروفسور ریچارد داوکینز، دانشمندی زیست شناس است که آثار بسیاری در زمینه ((فرگشت یا همان تکامل زیستی)) ارائه کرده است.
در این نوشتار قصد داریم معنای بعضی مفاهیم زیست شناسی فرگشتی را بیشتر بشکافیم. برای مثال توضیح دهیم،
شواهد مولکولی یعنی چه؟
نیای مشترک یعنی چه؟
گونه های میانی (انتقالی یا transitional) یعنی چه؟
ایپ ها (ape) چه حیواناتی هستند؟
در این اثر با استفاده از عکس ها، توضیحات و نمودارهای زیست شناسی، ((مفهوم کلی تکامل و به ویژه شواهد تکامل انسان)) را به زبان ساده بررسی کردهایم.
در این کتاب با کاربرد نظریه تکامل در زیستشناسی مدرن بیش از پیش آشنا می شوید و پی می برید همانطور که انیشتین پدر فیزیک مدرن است؛ داروین پدر زیست شناسی مدرن است. زیرا اگر زیستشناسی مدرن را همچون درخت بدانید تنه این درخت نظریه تکامل است و اگر سابق بر این تکامل بیشتر بر شواهد فسیلی تکیه داشته است امروزه بیشتر بر شواهد ژنتیکی و مولکولی تکیه دارد. در واقع به زبان ساده اساس زیستشناسی مدرن، نظریه تکامل و اساس نظریه تکامل، ژنتیک است. شما را به خواندن این کتاب دعوت میکنم.
//
بیشتر
هیچ رده بندی طبیعی وجود ندارد که شامپانزهها، گوریلها و اورانگوتانها را شامل شود ولی انسانها را مستثنی سازد. نیای مشترک ما انسانها با شامپانزهها و گوریلها بسیار نزدیکتر [متأخرتر] از نیای مشترک آنها با ایپهای آسیایی - اورانگوتان و گیبون - است.
اشکال کار در آنجاست که ما به اشتباه گونه ها را به صورت ناپیوسته و منفصل تقسیمبندی میکنیم. از دیدگاه فرگشتی در حیات، «میانی»ها وجود دارند ولی ما معمولاً برای سهولت در نامگذاری علمی گونههای زنده میگوییم که این گونههای میانی منقرض شدهاند؛ گفتم معمولاً، ولی همیشه اینطور نیست.
پروفسور ریچارد داوکینز، دانشمندی زیست شناس است که آثار بسیاری در زمینه ((فرگشت یا همان تکامل زیستی)) ارائه کرده است.
در این نوشتار قصد داریم معنای بعضی مفاهیم زیست شناسی فرگشتی را بیشتر بشکافیم. برای مثال توضیح دهیم،
شواهد مولکولی یعنی چه؟
نیای مشترک یعنی چه؟
گونه های میانی (انتقالی یا transitional) یعنی چه؟
ایپ ها (ape) چه حیواناتی هستند؟
در این اثر با استفاده از عکس ها، توضیحات و نمودارهای زیست شناسی، ((مفهوم کلی تکامل و به ویژه شواهد تکامل انسان)) را به زبان ساده بررسی کردهایم.
در این کتاب با کاربرد نظریه تکامل در زیستشناسی مدرن بیش از پیش آشنا می شوید و پی می برید همانطور که انیشتین پدر فیزیک مدرن است؛ داروین پدر زیست شناسی مدرن است. زیرا اگر زیستشناسی مدرن را همچون درخت بدانید تنه این درخت نظریه تکامل است و اگر سابق بر این تکامل بیشتر بر شواهد فسیلی تکیه داشته است امروزه بیشتر بر شواهد ژنتیکی و مولکولی تکیه دارد. در واقع به زبان ساده اساس زیستشناسی مدرن، نظریه تکامل و اساس نظریه تکامل، ژنتیک است. شما را به خواندن این کتاب دعوت میکنم.
//
آپلود شده توسط:
Hoshyar
1389/07/10
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نیای مشترک ما با شامپانزه ها
خوش به حال شامپانزهها لااقل یک نیای مشترک دارند برای متحد! شدن و ماندن، ما آدمها چه؟ خوب یکی هم بیاید درباره ی نیای مشترک ما آدمها بنویسد!
احتمال تصادفی بودن این سیستم بینایی و خلق یکباره آن ممکن نیست ولی میدانیم بر اساس انتخاب طبیعی و تکامل در راستای زمانی بسیار بسیار بسیار طولانی چشم پیشرفته ای در پستانداران و پرندگان وجود دارد البته هنوز فرم های خیلی خیلی خیلی خیلی ابتدایی (که اسمش چشم نیست و اندامک های حساس به نور برخی تک سلولی هاست) وجود دارد دستگاه پیشرفته بینایی که بافت ها و اندام های مختلفی دارد و مستقل اما هماهنگ عمل می کنند دستگاه بینایی را به وجود می آورند این نیازی به هیچ هوشمندی ندارد و در کروموزوم موجودات کد شده است و به نسل بعد منتقل می شود توجه داشته باشید در مورد میراثی صحبت میکنیم که در نسل های قبل وجود داشته است و به آهستگی پیشرفته شده و منتقل میشده است
اگر باور به هوشمندی این بینایی دارد باید دلایل علمی محکمی بیاورید که اول فرگشت را رد کند (زیرا دلایل خوبی برای تشکیل یک چشم پیشرفته بدون نیاز به هوشمندی در گذر زمان ارایه کرده است) دوم مکانیسم اثر این هوشمندی را با بیان علمی توضیح دهید؟ (نه صرفا بگوید چون پیشرفته است پس هوشمندی آنرا ساخته است چون دلیل قاطع علمی نیست و البته پرسش نیز ایجاد می شود آن هوشمند ساخته کیست!) و سوم در مورد برخی اختلالات مثلا در مورد انسان توضیح دهید کوررنگی، نزدیک بینی شدید، گلوکم، کاتاراک، آستیگماتیسم نامنظم و........... اگر هوشمندی این چشم را ساخته است آیا بر اساس هوشمندی چشم افرادی را ناقص خلق کرده است؟ و چهارم به این پرسش پاسخ دهید که چرا پزشکان به طور نسبی و با شناخت نسبی و درحال گسترش از قوانین طبیعت قادر به درمان برخی بیماری های چشم هستند؟ آیا در کار آن هوشمند دست می برند و برخلاف میلش تغییری سبب می شوند که آن موجود هوشمند عمدا به وجود آورده بود؟ یا با علمی که از آناتومی و فیزیولوژی چشم دارند موفق به درمان می شوند؟
سپاس از پاسخ شما
خیر دوست عزیز همگی آنان دارای منشاء شناخته شده هستند و دارای پیگیری هستند و علم پاسخ روشنی به همگی این ساختارها داده است اگر هم در چند نکته علم هنوز به جواب نرسیده است (چون شواهد مادی کم بوده است) دلیلی وجود ندارد به هوشمندی ربط داده شود علم به اغلب مکانیسم ها حرکتی و آناتومی چشم پاسخ داده است البته چند مکانیسم خاص وجود دارد که علم هنوز جواب قطعی نداده است که فقط علم نیز قادر است در آینده به آن پاسخ دهد نه فلسفه یا باور دینی خاص
علم روشن و شفاف در مورد دگرگونش چشم توضیح داده است شما در ابتدا به من گفتید "با نظر شما تا جاییکه به سیستم بیولوژی مربوط میشود کاملا موافقم" اگر چنین است حتما می دانید در بیولوژی طراحی هوشمند وجود ندارد در دگرگونش (فرگشت یا تکامل) انتخاب طبیعی نقش مهمی دارد و هیچ نیازی به هوشمند بودن ندارد سخن شما مثل این هست که کسی از صحت قوانین انتگرال و حد و مشتق و نسبت های مثلثاتی سخن بگوید اما قبول نکند 2*2=4 است
موجودی که با محیط سازگار شود زنده می ماند نسلش ادامه می یابد و موجودی که سازگار نشود منقرض می شود (تعداد گونه های منقرض شده بسیار بسیار بسیار بسیار بیش از گونه های زنده امروزی بوده است) اغلب موجودات کره زمین نیز پروکاریوت ها و پروتوزوآ ها و بی مهره های ابتدایی اند و شاخه طناب داران (مهره داران زیرمجموعه طناب داران هستند) اقلیتی ناچیز از باشندگان را شامل می شوند.
طبق انتخاب طبیعی وقتی که بر اثر تغییر محیط فشار تکاملی به وجود آمد موجوداتی که به طور کاملا تصادفی جهشی ناچیز داشته باشند که این جهش اگر در جهت بقا بهتر آن موجود موثر واقع شود (در بین موجودات پرشمار یک گونه همیشه جهش های مفید مضر یا بی اثر رخ می دهد و شرایط تعیین می کند این جهش ها موثر هستند یا مضر یا بی اثر) امکان افزایش نسلش نسبت به دیگر موجودات را دارد و می دانیم طبق انتخاب طبیعی تغییر از یک پستاندار کوچک به پستانداری بزرگ یک شبه یا یک ساله رخ نمی دهد ده ها یا شاید صدها میلیون سال زمان میبرد.
...
در واقع شما آنچه را که در بالا تعریف میکنید مفهوم هوشمندی نیست، جاری شدن آب در جوی یا منظومه شمسی هیچکدام در مقابل مسیرهای انتخابی قرار نگرفته اند، تنها مسیر پیش رو همان است که از آن تبعیت میکنند و چون مسیر انتخابی دیگری ندارند میتوان مسیر و حرکت بعدی آنها را بدقت پیش بینی و محاسبه کرد اما در مورد موجود هوشمند (خواه انسان یا هر نوع هوشمند دیگر) انتخاب آگاهانه بین چند مسیر نشانه هوشمندی است، انتخابی که غیر آگاهانه باشد دیگر انتخاب نیست بلکه تبعیت از یک سری قوانین و الگوریتمهای پیش روی است
...
[/quote]
شما می فرمایید هوشمندی باید آگاهانه و هدفمند صورت گیرد و فرق ماشین و موجود هوشمند را در این می دانید.اما نمی گویید منظورتان از هدفمند چیست؟از نظر من هدف چیزی جز مقصد نیست.جوی آب یا کانال جریان آب را به سمت دریا یا باتلاق یا به هر حال به یک مقصدی هدایت می کند.طبق تعریف من می توانیم بگوییم این کارش هدفمند است.ممکن است پاسخ دهید آگاهانه نیست.آنگاه من می پرسم آگاهانه چیست؟به نظر من آگاهی صرفا یک مفهوم ذهنی است.
[quote='savaroshka']
در ضمن هوشمندی یک صفت جداگانه است و الا شما برای تمیز و تشخیص بین حرکت آگاهانه و هدفمند با یک حرکت جبری یا تصادفی چه کلمه ای را پیشنهاد میکنید؟
در واقع برای اینکه بتوانید همه پدیده ها را در یک ظرف قرار دهید ناچار به تغیر معنای "هوشمندی" شده اید، عقیده شما زمانی صحیح بنظر میرسد که به اختیار انسان اعتقاد نداشته باشید و همه چیز را جبری بدانید حتی این بحث دوستانه را![/quote]
من قائل به وجود حرکت «آگاهانه» نیستم که بخواهم میان آن و یک حرکت جبری و تصادفی فرق قائل شوم.اما بین حرکت جبری و تصادفی تمایز قائل هستم.از نظر من جبرگرایی یعنی این که اعتقاد داشته باشیم می توانیم دست کم از لحاظ نظری امری را پیش بینی کنیم.مثلا با مطالعه ی سلول های مغز انسان پیش بینی کنیم که چه رفتاری را از خود بروز خواهد داد.اصل عدم قطعیت جلوی این کار را می گیرد.اصل عدم قطعیت اجازه نمی دهد که بتوانیم موقعیت و سرعت یک ذره را دقیق تر از طول موجی که به آن می تابانیم اندازه گیری کنیم.وقتی نتوانیم موقعیت فعلی ذره ای را به طور دقیق معین کنیم نمی توانیم رفتار آینده ی آن را نیز پیشبینی کنیم.تنها با احتمالات سر و کار خواهیم داشت.من نمی توانم به طور قطع پیش بینی کنم شما در این بحث دوستانه قانع خواهید شد یا نه!
سوال من خیلی ساده بود و قانونا باید جواب ساده ای میداشت.شما یک متن طولانی نوشته اید که در واقع من ارتباطی بین آن و سوالی که پرسیدم ندیدم.
سوالم را بصورت روشن تری میپرسم:
آیا یک اتم می تواند خواص محاسباتی داشته باشد؟(تا بتواند آن را به یک CPU منتقل کند؟) آیا یک اتم به تنهایی تمام خواص یک گیت AND را دارد؟(یا اینکه مجموعه ای از آنها می توانند این خاصیت را تولید کنند؟)
(شما بجای جواب سوال من دارید حرف خودتان را تشریح می کنید که از نظر من چندان هم صحیح نیست)
نمی دانم آیا منظورم را بروشنی بیان کردم یا نه.منظورم این است که اگر اتمها یک چشم بینا خلق کنند، این بینایی ویژگی این چشم است.اگر چه ترکیب اتمها این ویژگی را بوجود آورده اند اما هیچ اتمی بخودی خود بینا نیست( و بصورت انفرادی!)
بلکه ترکیبی از آنها این ویژگی را حاصل می کند.
صحبت قبلی من 2 قسمت دیگر هم داشت که گویا آنها را نخواندید:
آیا اتمهای تشکیل دهنده ی یک سلول ویژگی موجودات زنده را دارا می باشند؟(پاسخش یک بله یا خیر است)
اگر دارا می باشند(طبق حرف شما که می گویید اجزاء مراحل بعدی تماما و بدون استثنا، دارای خواص کوچکترین ترین اجزاء هستند) چرا یک تکه سنگ خواص موجودات زنده را ندارد؟(اگر یک اتم خاصیت زنده بودن را همراه دارد، چرا مجموعه ای از آنها نتوانسته جسم زنده ای را تولید کند!(یک سنگ))
اگر دارا نمی باشند پس حرف شما نمی تواند صحیح باشد و مراحل بعدی ممکن است شامل ویژگی هایی باشند که در حالت پایه وجود ندارد(و طبق نظر من از ترکیب اجزاء کوچکتر و بسته به نوع چینش آنها می توان حالات نهایی متفاوتی حاصل کرد که دارای ویژگی های متفاوتی نسبت به کوچکترین اجزاء خود هستند.یعنی یک بار از ترکیب آنها می توان به یک سلول رسید و بار دیگر به یک تکه سنگ!)
با نظر شما تا جاییکه به سیستم بیولوژی مربوط میشود کاملا موافقم اما این تمام ماجرا نیست، زیرا در کنار این سیستم بیولوژیک خصوصیاتی وجود دارند که منشا شناخته شده ای ندارند و تا کنون علم پاسخی برای آنها نیافته است. مثلا همان چشم یا سیستم بینایی را در نظر بگیرید، احتمال تصادفی بودن این سیستم تقریبا چیزی در حد صفر است و اگر آنرا طرحی هوشمندانه فرض کنیم سوال اینست که منشا این هوشمندی چیست؟ زیرا ماده شناخته تا کنون خصوصیتی که دال بر هوشمندی در آن باشد از خود نشان نداده، و اگر در سیستمهای مرکب مانند مغز انسان نشانه های هوشمندی دیده میشود طبق پیش فرض قبل، نمیتوان این هوشمندی را به خصوصیات مادی نسبت داد پس باید در کنار این سیستم بیولوژیکی چیز دیگری نیز باشد که خصوصیت هوشمندی را به انسان میدهد، هدف اولیه بحث ما یافتن منشا این هوشمندی بود
گیتهای منطقی AND و OR چیزی نیستند جز یک سری مدارات الکترونیکی قابل تجزیه به اجزا کوچکتر، من CPU را تا جاییکه شما دوست داشته باشید تجزیه میکنم، فرض کنید تا اتمهای تشکیل دهنده CPU مدار را تجزیه کرده باشیم، جریان الکتریکی چیزی نیست جز حرکت الکترونها تحث یک نیروی الکترومغناطیسی ، پس خصوصیت ذاتی الکترونها در این مساله داشتن یک بار الکتریکی و نیروی الکترومغناطیسی است که یک موجود هوشمند بنام انسان با طراحی و کنارهم چیدن یک سری عناصر الکترونیکی و ارتباط آنها با هم، مسیری هوشمندانه را جلوی حرکت بارهای الکتریکی قرار میدهد تا با کنترل کمیت و زمانبندی آنها یک اختلاف پتانسیل را در نقاطی از مدار ایجاد کند. این انسان هوشمند دو کمیت را برای این اختلاف ولتاژ که چیزی جز یک میدان الکتریکی ناشی از حضور بارهای الکتریکی نیست تعریف میکند. ولتاژ 3 تا 5 ولت را معادل عدد "یک" ریاضی فرض و اختلاف ولتاژ زیر نیم ولت را فرضا معادل "صفر" ریاضی درنظرمیگیرد. حال این انسان هوشمند مدارهای الکترونیکی بنام گیتهای منطفی را به شکلی طراحی میکند تا با استفاده از آنها یک بازی هوشمندانه را با این میدانهای الکترومغناطیسی انجام دهد. ترکیب این "صفرها" و "یکها" که چیزی جز همان میدانهای الکترومغناطیسی الکترون اولیه نیستند، یک سیستم باینری را تعریف کرده و با آن الگوریتمهای محاسباتی را شکل میدهد.
دوست عزیز، میبینید که در تمام مراحل محاسباتی CPU چیزی جز همان خصوصیت ذاتی اکترونها یعنی "بار الکتریکی" و " میدان الکترومغناطیسی" درگیر نیست، تمام عناصر الکترونیکی، حافظه RAM، CPU و بقیه فقط برای بازی کردن با این دو خصوصیت ذاتی ذرات و جهت دهی به آنهاست، CPU هیچ خصوصیتی خارج از خصوصیات ذاتی ذرات تشکیل دهنده اش ندارد! اگر داشت باید دنبال منشا آن در جایی غیر از الکترونهای حامل بار الکتریکی گشت
خروجی قرار گرفته روی پورت CPU در واقع یک پاسخ ریاضی محاسبات نیست بلکه آنچه در خروجی پورت قرار میگیرد چیزی جز میدانهای الکتریکی و اختلاف پتانسیل نیست، این انسان هوشمند است که اختلاف پتانسیل واقع در خروجی پورت را به اعداد و محاسبات ترجمه و تعبیر میکند
آیا شما خصوصیتی خارج از خصوصیات ذاتی اجزای CPU در این سیستم و پروسه میبینید؟
نقل قول از مهرپویا1370:
در واقع شما آنچه را که در بالا تعریف میکنید مفهوم هوشمندی نیست، جاری شدن آب در جوی یا منظومه شمسی هیچکدام در مقابل مسیرهای انتخابی قرار نگرفته اند، تنها مسیر پیش رو همان است که از آن تبعیت میکنند و چون مسیر انتخابی دیگری ندارند میتوان مسیر و حرکت بعدی آنها را بدقت پیش بینی و محاسبه کرد اما در مورد موجود هوشمند (خواه انسان یا هر نوع هوشمند دیگر) انتخاب آگاهانه بین چند مسیر نشانه هوشمندی است، انتخابی که غیر آگاهانه باشد دیگر انتخاب نیست بلکه تبعیت از یک سری قوانین و الگوریتمهای پیش روی است
در ضمن هوشمندی یک صفت جداگانه است و الا شما برای تمیز و تشخیص بین حرکت آگاهانه و هدفمند با یک حرکت جبری یا تصادفی چه کلمه ای را پیشنهاد میکنید؟
در واقع برای اینکه بتوانید همه پدیده ها را در یک ظرف قرار دهید ناچار به تغیر معنای "هوشمندی" شده اید، عقیده شما زمانی صحیح بنظر میرسد که به اختیار انسان اعتقاد نداشته باشید و همه چیز را جبری بدانید حتی این بحث دوستانه را!
کلا انسان ها و سایر موجودات زنده هیچ چیز جز مجموعه واکنش های بیوشیمی نیستند و حیات و مرگ نیز در این زنجیره ها و واکنش های به هم پیوسته مربوط می شود
حتی یک ربات پیشرفته نیز مجموعه واکنش های فیزکی و شاید شیمی درونش باشد شاید روزی رباتی آنقدر پیشرفته توسط انسان اختراع یا ابداع شود که بتوان گفت یک موجود زنده است (دارای قدرت احساس و تخیل و درک و استدلال) هرچند امروز نیز تا حدی نزدیک شده اند
همه افکار و واکنش های انسانی و سایر موجودات زنده هیچ چیز خارج از مجموعه واکنش های بیوشیمی درون نیست
آزاد شدن هورمون های مختلف و یا اثر کردن انتقال دهنده های عصبی و نوروترنسمیتر ها و.... همگی امری جبری است
من به شخصه به جبر مطلق باور دارم چون انسان ها بر اساس این جبر به پیش می روند و انسان خوب بودن و بد بودن همگی بر پایه ژنتیک فرد (که کد ها را دارد) و واکنشی که به طور جبری فرد به محیط می دهد و به تدریج شخصیت وی ساخته می شود
این نیز یک هوشمندی در ابتدا نبوده است
یک مثال ساده می زنم که شاید همه ما شنیده باشیم قدرت بینایی موجودی مثل عقاب که بسیار پیشرفته است در واقع تکامل یافته همان سلول های حساس به نور اولیه در برخی تک سلولی هاست که با زمانی بسیار بسیار بسیار طولانی و به آهستگی دگرگونش یافته است سلول های اولیه ای که به خاطر برخی اندامک های ساده فقط جهت نور را تشخیص می دادند (نه رنگش و شدتش و ..... )
مثلا اتمها می توانند خواص یک "AND" را داشته باشند؟ یا اینکه قدرت محاسباتی دارند تا با تجمع آنها بتوان خواص محاسباتی آنها را به یک CPU منتقل کرد!
شما می خواهید بگویید اجزاء نمی توانند خواصی غیر از اجزاء تشکیل دهنده ی خود داشته باشند.مثلا 100 فرمان IF اگر هماهنگ هم کار کنند باز هم خواص یک If را دارند.مسئله این است که تا چه مرحله ای تجزیه شوند.
یک موجود زنده ویژگی خاصی برای اینکه "یک موجود زنده" نامیده شود ،دارد.اگر آن را بعنوان مثال تجزیه کنیم، این موجود از سلولها تشکیل شده و این سلول هم ویژگی های موجودات زنده را دارد.تا اینجا حرف شما صحیح است.اما اگر این سلول را طبق صحبتهای شما تجزیه کنیم و به اتمها برسیم، آیا اتمها خواص موجودات زنده را نمایش می دهند تا به سلولها ارث برسد؟
مشخص است که خیر! مگر نه تکه سنگها هم همین خواص را از خود نمایش میدادند!
همینطور که می بینید اتمها با ترکیبات متعدد هم می توانند ویژگی موجودات زنده را تولید کنند و هم موجودات غیر زنده را( و قرار نیست تمام ویژگی ها از پایه ای ترین حالات تا پیچیده ترین حالات وجود داشته باشند.) بنابراین حرف شما درباره ی تمامی مراحل و تمامی اجزاء صحیح نیست.
وقتی مغز شما بعنوان یک ماشین می تواند این عملیات را انجام دهد به احتمال زیاد ماشینهای دیگر هم می توانند آن را انجام دهند.
مغز شما هم یک سری الگوریتم و قانون برای خودش دارد.چرا فکر می کنید هیچ الکوریتمی برای محاسبات در مغز وجود ندارد؟
چون زبان آنها بشکلی است که ما قادر نیستیم خط به خط آنها را استخراج کنیم دلیل نمی شود هیچ الگوریتمی در فرآیند "هوش" وجود نداشته باشد.به هر حال مغز ما یک سری اطلاعات را از محیط استخراج می کند و با توجه به الگوریتمهایی که در مغز وجود دارد( و ممکن است در طول هزاران سال شکل گرفته باشد( و در واقع توسط طبیعت الگوریتم نویسی شده!)) آنها را پردازش می کند و تصمیم می گیرد.
یک ماشین هم عملیات مشابهی را انجام می دهد ( اما در سطح بسیار ابتدایی تر)