رسته‌ها
نیای مشترک ما با شامپانزه ها
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 205 رای
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 205 رای
ریچارد داوکینز می‌گوید با استفاده از شواهد مولکولی و ژنتیکی می دانیم نیای مشترک ما و شامپانزه ها چیزی در حدود پنج تا هفت میلیون سال پیش در آفریقا زندگی می‌کرده است. یعنی حدود نیم میلیون نسل پیش، که از نظر فرگشتی زمان زیادی به شمار نمی‌رود… فرض کنید شما در ساحل اقیانوس هند در جنوب سومالی رو به سمت شمال بایستید و با دست چپ، دست راست مادرتان را بگیرید. به همین شکل مادرتان هم دست مادرش یعنی دست مادربزرگ شما را بگیرد؛ مادربزرگ شما هم دست مادرش را بگیرد و این زنجیره همینطور به سمت غرب امتداد یابد؛ این زنجیره راهش را از کرانهٔ اقیانوس هند به سوی بوته ‌زارهای نواحی مرزی کنیا ادامه می‌دهد. فکر می‌کنید چه قدر باید به راهمان ادامه دهیم تا به جد مشترکمان با شامپانزه ها برسیم؟ این مسیر به طرز شگفت آوری کوتاه است. اگر برای هر شخص یک متر جا در نظر بگیریم، ما در کمتر از پانصد کیلومتری ساحل به جدّ مشترکمان با شامپانزه‌ها می‌رسیم.
هیچ رده بندی طبیعی وجود ندارد که شامپانزه‌ها، گوریل‌ها و اورانگوتان‌ها را شامل شود ولی انسان‌ها را مستثنی سازد. نیای مشترک ما انسانها با شامپانزه‌ها و گوریل‌ها بسیار نزدیکتر [متأخرتر] از نیای مشترک آنها با ایپ‌های آسیایی - اورانگوتان و گیبون - است.
اشکال کار در آنجاست که ما به اشتباه گونه ها را به صورت ناپیوسته و منفصل تقسیم‌بندی می‌کنیم. از دیدگاه فرگشتی در حیات، «میانی»‌ها وجود دارند ولی ما معمولاً برای سهولت در نام‌گذاری علمی گونه‌های زنده می‌گوییم که این گونه‌های میانی منقرض شده‌اند؛ گفتم معمولاً، ولی همیشه اینطور نیست.
پروفسور ریچارد داوکینز، دانشمندی زیست شناس است که آثار بسیاری در زمینه ((فرگشت یا همان تکامل زیستی)) ارائه کرده است.
در این نوشتار قصد داریم معنای بعضی مفاهیم زیست شناسی فرگشتی را بیشتر بشکافیم. برای مثال توضیح دهیم،
شواهد مولکولی یعنی چه؟
نیای مشترک یعنی چه؟
گونه های میانی (انتقالی یا transitional) یعنی چه؟
ایپ ها (ape) چه حیواناتی هستند؟
در این اثر با استفاده از عکس ها، توضیحات و نمودارهای زیست شناسی، ((مفهوم کلی تکامل و به ویژه شواهد تکامل انسان)) را به زبان ساده بررسی کرده‌ایم.
در این کتاب با کاربرد نظریه تکامل در زیست‌شناسی مدرن بیش از پیش آشنا می شوید و پی می برید همانطور که انیشتین پدر فیزیک مدرن است؛ داروین پدر زیست شناسی مدرن است. زیرا اگر زیست‌شناسی مدرن را همچون درخت بدانید تنه این درخت نظریه تکامل است و اگر سابق بر این تکامل بیشتر بر شواهد فسیلی تکیه داشته است امروزه بیشتر بر شواهد ژنتیکی و مولکولی تکیه دارد. در واقع به زبان ساده اساس زیست‌شناسی مدرن، نظریه تکامل و اساس نظریه تکامل، ژنتیک است. شما را به خواندن این کتاب دعوت میکنم.
//
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
22
تعداد دسترسی:
8375
آپلود شده توسط:
Hoshyar
Hoshyar
1389/07/10

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نیای مشترک ما با شامپانزه ها

تعداد دیدگاه‌ها:
1744
دوست عزیز مهرپویا1370، فرموده اید:
اگر شما قائل به "علیت" باشید شاید اینگونه باشد.اما اینجا دو مشکل به وجود می آید:
اولا از کجا می گویید«هر اتفاقی بر اساس سلسه مراتب و عللی رخ داده است» ؟هیچ الزام منطقی وجود ندارد که برای پدیده ای به دنبال علت باشیم.علیت در واقع چیزی بیش از دو پدیده ی پشت سر هم نیست که ذهن ما از آن به عنوان علیت یاد می کند
دوم این که اگر شما قائل به علیت باشید مجبورید قائل به جبر هم باشید چون علیت و اختیار با یکدیگر در تعارض هستند.هر حرکتی در سلول های مغز جانداران باید دارای علتی باشد و نهایتا اگر این را تعقیب کنیم باید به علتی خارج از مغز جانداران برسیم.یعنی اعمال جانداران به خارج بدن آن ها بستگی پیدا می کند.بنابراین اختیار و آگاهی و هدفمندی که از آن دفاع می کنید غیرممکن می شود.

تا حدودی استدلالتان منطقی است اما نتیجه گیری تان را زیاد نمی پسندم، قبول دارم که با پذیرش اصل علیت تمام وقایع بشکل زنجیروار و پیوسته ای به هم گره خواهند خورد و داستان جبر و اختیار زیر سوال خواهد رفت، همه چیز در گیر زنجیره ای از وقایع دیگر خواهد بود و "جبر" تنها نتیجه منطقی آن خواهد شد. اما این تمام ماجرا نیست
از سوی دیگر نپذیرفتن اصل علیت به اغتشاش حسی و عقلانی منجر خواهد شد، شما هرگز مطمئن نخواهید بود که اگر سیبی را رها کنید چه پیش خواهد آمد، آیا بر زمین می افتد یا به آسمان میرود؟ در اینجا علیت از دیدگاه علوم تجربی و حسی شاید تنها دو اتفاق متوالی ولی مستقل باشد اما در حقیقت نمیتوان برخلاف عقل سلیم رای داد. شما شاید در دیدگاه فلسفی تابع جبر و حس گرایی باشید اما در زندگی واقعی و روزمره ناخوداگاه بر خلاف اعتقاد جبری خود حرکت میکنید. زیرا اگر در باطن خود به جبر اعتقاد داشتید به فرد منفعلی تبدیل میشدید که خود را در جریان حرکت زندگی رها میکرد اما تلاش برای موثر بودن نشان از اعتقاد به تاثیر اختیار دارد
من باور دارم که رفتارهای انسانی ترکیبی از شرایط محیطی و کنش ها و واکنشهای متفاوت است اما قدرت تصمیم گیری خود یکی از پارامترهای موثر در این رفتارشناسی است. اعتقاد به جبر در زندگی اجتماعی تنها به فرار از مسئولیت و اغتشاش منجر خواهد شد، مجازات هیچ مجرمی منطقی نیست زیرا مجرم از روی اختیار تصمیمی نگرفته!
اگر شما آگاهی را تنها یک لفظ میدانید درواقع بزرگترین راز خلقت که تفاوت بین موجودات ذیشعور و فاقد شعور است را انکار میکنید. آیا بدنبال این نتیجه هستید؟
در ضمن فرموده اید:
هوشمندی که با تعریف من همان کسب پیچیدگی تدریجی برای انطباق هر چه بهتر با اکوسیستم برای حفظ بقا و تکثیر نسل است

لطفا کسب پیچیدگی تدریجی برای انطباق بیشتر را کمی توضیح دهید، از شما دوست عزیز انتظار دارم بجای جبهه گیری و جزم گرایی کمی مستدل تر بحث کنید. من برای یادگیری آماده ام نه برای بحث و جدل!
هوشیار عزیز،
ما در شروع بحث با هم قول و قراری گذاشتیم، قرار بود یک بحث مستدل و منطقی را برای یافتن حقیقت شروع کنیم، شما شرط گذاشتید که از ادیان و خدایان و ماورا طبیعت چیزی نگوییم و من پذیرفتم اما انگار شما دوست دارید که در هر فرصتی به ماوراطبیعه حمله ای کنید، و بدون یک استدلال محکم و منطقی آنرا به سخره گیرید تنها با این جرم که چرا به حس در نمی آید؟
من بر شرط خودم ماندم، تمام نوشتارهای مرا بخوانید نه کلمه ای از ادیان میبینید و نه ماوراطبیعه، سعی کردم شعار نداده و در هیچ موردی پیشسداوری نکنم تا با کمک هم حقیقت را بیابیم
بحث 96 درصد ماده و انرژی تاریکیی که شما بدون هیچ استدلالی آنرا میپذیرید بدون اینکه تابحال وجودش ثابت شده باشد برای من جالب است. اصلا هرچه را که فکر کنید دانشمندی گفته بدون تفکر و استدلال میپذیرید.
دوست خوب من، بیایید با مغز خود بیاندیشیم نه با مغز دیگران
بحث من 96 درصد نیست، منظور من این بود که علم حتی نمیداند که این 96 درصد چیست؟ نه اثرش را دیده است و نه چیزی از آن میداند، تنها دلیلش محاسبات بر روی کاغذ است و الا اثری فیزیکی از آن ندیده است! اگر شما برای محاسبات روی کاغذ ارزشی بیش از فیزیک و علوم تجربی قایلید باید بگویم شما ناخواسته تابع علوم نظری محض هستید که تجربی نیست!
شما پاسخ سوال مرا ندادید، "فضا" به اذعان علم وجود دارد، قابل انحنا و خم شدن است اما مادی نیست، حتی نمیدانند که چیست؟
اگر شما به "فضا" اعتقاد دارید باید بگویم ناخواسته به نادیده ها و غیب اعتقاد دارید زیرا فضا به رویت در نمیاید و مادی نیست، انرژی هم نیست،
لطفا موضع خود را روشن کنید آیا به غیر مادی اعتقاد دارید یا فقط هرچه مادیست میپذیرید؟ فضا و زمان را چه میدانید ؟ تا بحث هوش و هدفمندی را دنبال کنیم
در مورد اخلاق و اعتقادات شما من هیچ وقت نه قضاوت کردم و نه پیشداوری، اما میدانم اخلاق گرایی برای آتیستها یک تناقض است که قابل توجیه نیست
آنرا اگر لازم دیدید بعد از بحث هوش و هوشمندی ادامه خواهیم داد
اگر میپذیرید که هوشمندی منشا مادی ندارد پس باید دنبال منشا آن در جای دیگر بود و اگر نمیپذیرید باید ثابت کنید که ماده میتواند در ذات خود هوشمند باشد. انتخاب اکنون با شماست که پاسخ چیست؟

ساواروشکای عزیزم یکبار صحبت کردیم که (( هوشمندی )) هرگز ربطی به داشتن (( اهداف ماوراء الطبیعه )) ندارد.
هوشمندی که با تعریف من همان کسب پیچیدگی تدریجی برای انطباق هر چه بهتر با اکوسیستم برای حفظ بقا و تکثیر نسل است ربطی به (( اهداف خالق نشسته بر عرش )) ندارد.
و من میگویم هوشمندی و هدفمندی منشاء مادی دارد و هیچ هدفی در بیرون از عالم مادی برای هدایت عالم ماده وجود ندارد.
اما جهت درد دل با دوست عزیزم باید بگویم هیچیک از این حرفها ربطی به این ندارد که م انسانی پوچگرا و بی اخلاق هستم. این در حالیست که متأسفانه همه بی خدایان را افرادی بی انگیزه و بی اخلاق میدانند!! من به عنوان یک انسان واقعگرا هم خرد دارم. هم اخلاقیات انسانی خودم را دارم. اما مبنای اخلاقیاتم را خرد انسانی قرار داده ام و نه خرافات به اصطلاح آسمانی.
این 96 درصد چیست یا کجاست فقط میدانند که باید به آن بگویند ماده یا انرژی تاریک

ساواروشکای عزیزم. مگر خودت هم نمیگویی که دانشمدان این 96 درصد نامعلوم را میگویند ماده یا انرژی تاریک... ماده و انرژی... آیا علم یک درصد هم گفته که این 96 درصد از جنس ماده و انرژی نبست؟؟!! من گمان نمی کنم دوست عزیزم.
گمان نمی کنم اعتراف به ماده یا انرژی بودن آن 96 درصد مجهول، نشان از علم زدگی باشد. اما گمان میکنم برچسب غیر انرژیک زدن به این 96 درصد ، نوعی ((ماورا زدگی)) باشد...
در آزمایشگاه سرن سوییس هم کسی ادعا نکرده است که این 96 درصد ماده و انرژی تاریک چیزی غیر از ماده و انرژی است... میگویند ماده و انرژی است اما نیازمند بررسی و محاسبات آینده است تا ماهیتش بیشتر روشن شود...
سلام دوباره
[quote='savaroshka']من منظور شما را کاملا میفهمم اما باید بگویم من هدفمندی را تنها مقصد نمیدانم، هدفمندی با مقصد یک تفاوت بسیار بزرگ دارد و آن اینست که مقصد چیزی است که وجود دارد و پدیده برای رسیدن به آن مقصد بسویش حرکت میکند اما برخلاف مقصد، "هدف" وجود خارج از ذهن ندارد بلکه یک مفهوم ذهنی است که باید ساخته شود. و این تفاوت است که هوشمندی را شکل میدهد. مثلا نجار برای ساخت میز باید در ذهنش یک طرحی از میز و یا کاربرد میز تعریف کند، میز تا ساخته نشود وجود خارجی ندارد ، فقط یک تصور ذهنی است. حال نجار بر اساس طرح و تصور ذهنی خود به چوب و مواد مورد نیاز شکل میدهد تا طرح ذهنی خود را بسازد. این طرح ذهنی است که هوشمندی و هدفمندی را تعریف میکند و با مقصد متفاوت میسازد در حالیکه مثلا حرکت جوی آب بسوی مقصد که دریاست طرح ذهنی نیست، دریا وجود دارد و تنها باید مسیر را پیمود تا به آن رسید. هیچ طرح قبلی و ذهنی وجود ندارد،
[/quote]
در پاسخ به این بحث شما فکر می کنم اینجا بحث حس گرایی و عقل گرایی پیش می آید.
نخست این که نجار تصور قبلی از میزهای دیگر دارد و همچنین فرض کنیم که در این میز جدید نوآوری خاصی صورت گرفته است.مثلا تزیینات آن نو باشد به طوری که پیش از آن چنین تزییناتی در هیچ میزی پیشینه نداشت.همان تزیینات جدید از هیچ به وجود نیامده است بلکه مجموعه ای از تصاویر گوناگون مثلا گل ها و حیوانات کوه و... در ذهن نجار بود و ذهن (فعلا "ذهن" را مسامحتا می پذیرم) نجار با کنار هم قرار دادن این تصاویر _که قبلا با کمک حواس پنجگانه آن ها را درک کرده بود_ تصویر نویی می سازد.حالا چه ایرادی دارد که همین را در مورد جوی آب هم به کار ببریم؟می توان تصور گل و حیوانات و کوه و... در مغز نجار را که سلول های آن را به سمت میز جدید هدایت می کند با پستی بلندی ها و پیچ و خم های روی بستر رودخانه قیاس کرد که آن را به سمت دریا هدایت می کند.و با رسیدن رود به دریا آن دریا دیگر دریایی قبلی نیست.شما می گویید «دریا وجود دارد»... من می پرسم:آیا دریا همیشه وجود داشت؟
[quote='savaroshka']هوشمندی و هدفمندی یعنی داشتن طرح و ایده ذهنی قبل از آنکه وجود خارج از ذهن پیدا کند[/quote]
دریا پیش از رسیدن رودخانه به آن وجود خارجی داشت؟
[quote='savaroshka']در ضمن فرموده اید که بنظر شما آگاهی یک مفهوم ذهنی است! دقیقا منظور همین است هر چیز که بر اساس ذهن باشد همان آگاهی است، آگاهی چیزی جز اطلاعات ذهنی نیست، موجود بیجان آگاهی ندارد چون فاقد ذهن و اندیشه است[/quote]
منظور من از این سخن این بود که ما مجموعه ی یک سری پدیده ها را آگاهی نامیده ایم در واقع آگاهی صرفا یک لفظ است همین.
[quote='savaroshka']اما در مورد تفاوت قایل شدن بین جبر و تصادف باید بگویم بر خلاف شما من به تصادف اعتقادی ندارم. چیزی بر حسب تصادف در این جهان رخ نمیدهد. هر اتفاقی بر اساس سلسله مراتب و عللی رخ داده که اگر این علل بر ما روشن نباشد به آن تصادف میگوییم [/quote]
اگر شما قائل به "علیت" باشید شاید اینگونه باشد.اما اینجا دو مشکل به وجود می آید:
اولا از کجا می گویید«هر اتفاقی بر اساس سلسه مراتب و عللی رخ داده است» ؟هیچ الزام منطقی وجود ندارد که برای پدیده ای به دنبا علت باشیم.علیت در واقع چیزی بیش از دو پدیده ی پشت سر هم نیست که ذهن ما از آن به عنوان علیت یاد می کند
دوم این که اگر شما قائل به علیت باشید مجبورید قائل به جبر هم باشید چون علیت و اختیار با یکدیگر در تعارض هستند.هر حرکتی در سلول های مغز جانداران باید دارای علتی باشد و نهایتا اگر این را تعقیب کنیم باید به علتی خارج از مغز جانداران برسیم.یعنی اعمال جانداران به خارج بدن آن ها بستگی پیدا می کند.بنابراین اختیار و آگاهی و هدفمندی که از آن دفاع می کنید غیرممکن می شود.
هوشیار عزیز، سلام، میدانستم کمی گرفتاری اما کم کم داشتم نگرانت میشدم خوشحالم که بازگشتی
فکر ما در مغزمان خارج از قوانین فیزیک و ماده نیست. شما در مورد نظرتان بیشتر توضیح دهید تا بدانیم منظورتان چیست از غیرمادی؟!
حرف شما مثل این می ماند که من بگویم فرایند تفکر از جایی بیرون از عالم هستی و فیزیک در مغز انسان چپانده شده است!!! از جایی غیر مادی؟! آیا جایی غیرمادی وجود دارد؟!...

البته که جایی غیر مادی وجود دارد، نمونه اش همین "فضا" است، فضا مادی نیست، حتی نمیدانند که چیست اما میدانند که هست، نه قابل دیدن است و نه قابل بررسی، راستی شما فضا و زمان را مادی میدانید یا غیر مادی؟ باید پذیرفت همه چیز مادی نیست، نباید گمان برد که همه چیز به حس در می آید این غرور کاذب و علم زدگی است
من به چیزی خارج از هستی اعتقاد ندارم و چیزی در مغز انسان چپانده نشده است، هرچه هست هستی است اما همه هستی فیزیک یا شیمی نیست، اگر هستی را فقط عالمی میدانید که از الکترونها و ملکولها تشکیل شده باید بگویم که به تصدیق علم اشتباه میکنید، خیلی چیزها هست که به دیده نمی آید اما هست. مثلا همین کائنات و جهان مشهود و قابل لمس به تصدیق علم فقط 4 درصد از خلقت و هستی است، همین الان 96 درصد از کالنات ناپیدا و نامعلوم است، به تصدیق دانشمندان علم فیزیک حتی نمیدانند این 96 درصد چیست یا کجاست فقط میدانند که باید به آن بگویند ماده یا انرژی تاریک
اما من منظورم از شعور و هوشمندی، این ماده یا انرژی تاریک و ناپیدا نیست، فقط خواستم اشاره کنم که به دیدگان خود مغرور نشویم
و اما مادی بودن افکار یا هوشمندی:
ماده خواصی دارد که میتوان آنها را دسته بندی یا طبقه بندی کرد، مثلا خواص الکترونها یا پروتنها داشتن جرم و بار الکتریکی است. از رهگذر این جرم و بار الکتریکی نیروی جاذبه و میدان مغناطیسی بوجود می آید و از هم کنش ملکولها و اتمها خواص شیمیایی یا فیزیکی دیگر
حال اگر پدیده ای فاقد خواص شناخته شده مادی بود آنرا کجا باید قرار داد؟ هوشمندی را نمیشود انکار کرد چون وجود دارد، اما خواص مادی بر آن صادق نیست
اول اینکه اگر در مورد سیستمها اطلاعات علمی کافی داشته باشیم میدانیم که یک سیستم نمیتواند خواصی خارج از مجموعه خواص اجزاء تشکیل دهنده اش داشته باشد، مثلا اگر کسی با شعبده بازی از کلاه خالی اش یک خرگوش در آورد من نباید باور کنم که کلاه یا هوای داخل آن به خرگوش تبدیل شده ، بلکه باید بگویم در کنار کلاه خالی خرگوشی پنهان شده است که نمیشود وجودش را انکار کرده یا به کلاه نسبت داد. هوش و هوشمندی نیز همانگونه است ، از خواص شناخته شده مادی نیست چون اجزا مادی فاقد این توانایی هستند پس منشا دیگری دارد
بر کلمه خواص شناخته شده مادی تاکید میکنم چون ما هنوز چیز زیادی از ماده نمیدانیم، دانشمندان علم فیزیک هنوز در تعریف ماده و جرم مانده اند
دوم اینکه از ترکیب اجزا مرکب نمیتوان به جسم بسیط دست یافت، مثلا از کنار هم قرار دادن میلیاردها اتم هیدروژن و هلیم میتوان جسمی بدست آورد بنام خورشید اما این جسم عظیم یک جسم بسیط و واحد نیست بلکه مرکب از اجزا بوده و قابل تقسیم به اجزا ساده تر خود است اما شخصیت موجود هوشمند، یا ناظر که بنام من و تو شناخته میشود جسم مرکب نیست گرچه از ترکیب میلیاردها سلول مغزی بوجود آمده باشد ، این شخصیت قابل تقسیم یا تجزیه به اجزا نیست پس از خواص شناخته شده مادی تبعیت نمیکند
تنها راه باقیمانده اینست که بپذیریم در کنار ماده شناخته شده ای که میبینیم باید چیزی باشد که آمیخته در همین عالم هستی است اما از خواص مادی تبعیت نمیکند، اسم این چیز شعور و هوشمندی است که منشا مادی ندارد
من در مورد اینکه این شعور و هوشمندی چیست پیشداوری نمیکنم، چون تصمیم بر این بود که دنبال محکوم کردن کسی یا عقیده ای نباشیم بلکه همه فانوس بدست در تاریکی بدنبال یافتن حقیقت هستیم. این سوال و جوابها برای مچگیری یا محکوم کردن نیست بلکه برای یافتن مسیر حقیقت است با کمک هم
اگر میپذیرید که هوشمندی منشا مادی ندارد پس باید دنبال منشا آن در جای دیگر بود و اگر نمیپذیرید باید ثابت کنید که ماده میتواند در ذات خود هوشمند باشد. انتخاب اکنون با شماست که پاسخ چیست؟
ساواروشکای عزیز، تفکر ما در مغزمان خارج از قوانین فیزیک و ماده نیست. شما در مورد نظرتان بیشتر توضیح دهید تا بدانیم منظورتان چیست از غیرمادی؟!
حرف شما مثل این می ماند که من بگویم فرایند تفکر از جایی بیرون از عالم هستی و فیزیک در مغز انسان چپانده شده است!!! از جایی غیر مادی؟! آیا جایی غیرمادی وجود دارد؟!...
نقل قول از دوست عزیز dark_shadow:
هوش و اطلاعات و ... تنها مفاهیم هستند! نمی توان آنها را به اجزاء مادی تجزیه کرد!

ممنونم دوست عزیز، لب کلام همان است که گفتید مفاهیم و هوش مادی نیستند. اینجاست که آتیستها به تناقض برخورد میکنند زیرا در ابتدای نوشتارتان گفته اید "من ادعا نمی کنم هوش یک خاصیت غیر مادی است" اما در انتها گفته اید که هوش مفهوم ذهنی است که قابل تجزیه به ماده نیست. آتیستها در این مانده اند که چیزی وجود دارد که با خواص مادی شناخته شده قابل توضیح نیست
فرموده اید:
همینطور که گفتید چیزی بنام هوش یا بینایی وجود ندارد، بلکه اینها مفاهیم ذهنی هستند برای فرآیندهای فیزیکی و شیمیایی و ... .)

من در هیچ جا نگفتم که هوش یا بینایی وجود ندارند، بلکه گفتم در یک سیستم بینایی تمام فرایند های دیدن از لحظه عبور نور از قرنیه، اثر بر سلولهای حساس شبکیه، ارسال سیگنالهای الکتروشیمیایی به سلولهای مغزی همه فرایندهای فیزیکی و شیمیایی هستند که بعد از پردازش در احتیار قسمتی قرار میگیرند که توانایی دیدن شی خارجی را دارد. این ناظر که میبیند فاقد خوصیتهای مادی است، زیرا شخصیت پنهان در پشت سیستم بینایی یک شخصیت بسیط و غیر قابل تجزیه است که از آن بنام "من" یا "تو " تعبیر میکنیم، شخصیتی هوشمند که همه چیز را بخود منتسب میکند، شخصیتی که میگوید چشم من، عصب من، مغز من، سلول من! شخصیتی که خود را مرکب از اجزا نمیداند بلکه اجزا را بخود منتسب میکند
موجود هوشمند وجود دارد چون بقول دکارت : می اندیشم پس هستم
اما دو خصوصیت بارز مادی بر این هوشمندی صادق نیست ، 1) قابل تجزیه به اجزا کوچکتر نیست 2) سیستم مادی نمیتواند خاصیتی خارج از خصوصیات ذاتی اجزای تشکیل دهنده اش داشته باشد و هیچ جزء مادی تا کنون اثری که نشانه هوشمندی در آن باشد به تصدیق علم تاکنون از خود نشان نداده است
نکته ی جالبی بود.آیا شما می توانید اطلاعات داخل یک CD را از آن جدا کنید و در کف دستتان بریزید و آن را تجزیه کنید؟
آیا اطلاعات داخل CD منشاء غیر مادی دارند؟آیا با نصف کردن CD می توان اطلاعات آن را به دو CD تبدیل کرد؟!

دقیقا اطلاعات داخل یک CD را میتوان جدا کرد و آنرا به اجزای کوچکتر یا بیتهای اطلاعاتی تجزیه کرد. محتویات یک CD همه اجزای مادی با خصوصیات مادی هستند. چیزی خارج از ماده در یک CD وجود ندارد. فرضا صد مگا بایت اطلاعات حاصل یک مجموعه صد میلیونی بایت اطلاعاتی است که هر بایت را میتوان به بیتهای تشکیل دهنده آن تجزیه کرد. هر بیت اطلاعاتی چیزی جز یک میدان مغناطیسی یا یک نور لیزری نیست که کمیت یا جهت این میدان مغناطیسی را به "صفر" یا "یک" دیجیتالی تعبیر میکنیم. یک فایل اطلاعاتی را در روی CD میتوان به دو یا چند فایل کوچکتر تقسیم کرد بدون اینکه به اطلاعات آن لطمه ای خورد. این بیتهای اطلاعاتی تا در اختیار یک موجود هوشمند قرار نگیرد فاقد هرگونه مفهوم و ارزشی است، این موجود هوشمند است که به این میدانهای مغناطیسی و بیتها مفهوم و معنا میدهد. بدون حضور یک هوشمند چیزی بنام اطلاعات و مفاهیم وجود خارجی ندارد
همانطور که گفتید اطلاعات تعابیر و مفاهیم ذهنی است نه مادی، آنچه در یک Hard Drive یا CD وجود دارد مفاهیم ذهنی نیست بلکه میدانهای مغناطیسی یا بسته نورهای لیزری است. پس جنسیت آنها با مفاهیم ذهنی و هوش کاملا متفاوت بوده و از خواص مادی تبعیت میکنند. بهتر است مثال دیگری پیدا کنید
من ادعا نمی کنم هوش یک خاصیت غیر مادی است.چون معتقدم این فرآیند چیزی جز فرآیندهای فیزیکی و شیمیایی نیست(همینطور که گفتید چیزی بنام هوش یا بینایی وجود ندارد، بلکه اینها مفاهیم ذهنی هستند برای فرآیندهای فیزیکی و شیمیایی و ... .)
بنابراین نیازی به اثبات چیزی ندارم.همینطور که گفتم اگر شما فکر می کنید هوش از خواص غیر مادی است باید منشاء آن را اثبات کنید.
اینطور که نمی شود شما بوجود چیزی معتقد باشید اما نه می توانید آن را از ماده جدا کنید و نه منشاء آن را مشخص کنید!
با این روش می توان برای تمام حالات، منشاء غیر مادی متصور شد.مثلا می شود گفت وقتی نیرویی بر جسمی وارد می شود و آن را بحرکت در می آورد در واقع این حرکت تنها حاصل آن نیرو نیست، بلکه صدها نیرو با منشاء نا معلوم که مشخص هم نیستند عامل حرکت جسم هستند!(به احتمال زیاد وقتی دارای منشاء مادی نیستند احتمالا دیده یا کشف هم نمی شوند!)
اما پاسخ من این است که وقتی ما نیروی مورد نظر را برای دلیل حرکت داریم، نیازی به n تا نیروی غیرمادی نداریم تا موضوع را به آن ربط دهیم.
دوم اینکه: سیستمهای شناخته شده مادی قابل تجزیه به اجزای تشکیل دهنده خود هستند در حالیکه هوش یک سیستم بسیط بوده و قابل تجزیه به اجزای کوچکتر نیست!
آیا شما میتوانید شخصیت خود را (آنکه میاندیشد) را تجزیه کنید، مثلا با نصف کردن مغز شخصیت خود را دو نفر کنید؟

نکته ی جالبی بود.آیا شما می توانید اطلاعات داخل یک CD را از آن جدا کنید و در کف دستتان بریزید و آن را تجزیه کنید؟
آیا اطلاعات داخل CD منشاء غیر مادی دارند؟آیا با نصف کردن CD می توان اطلاعات آن را به دو CD تبدیل کرد؟!
هوش و اطلاعات و ... تنها مفاهیم هستند! نمی توان آنها را به اجزاء مادی تجزیه کرد!
نیای مشترک ما با شامپانزه ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک