رسته‌ها
سقوط
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 1109 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 1109 رای
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
168
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hamid
hamid
1387/07/12

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سقوط

تعداد دیدگاه‌ها:
81
اصلاح
اگر کتاب های دیگر کامو را هم خوانده باشید خواهید فهمید کامو به جزء مسئله ی پوچی همانند کافکا معتقد است یک انسان تا وقتی که فایده دارد دوست و یا حتی خانواده
دارد
مرسی از راهنماییتون البته با این استدلال موافق نیستم به نظر من دوست واقعی هم وجود داره اگر نفعی هم بخوایم براش در نظر بگیریم میتونه مادی نباشه مثلا برای راحتی وجدان یا برای علاقه و عشق...فکر کنم دیگه خیلی بدبینه!!

خواهش می کنم
این از ان نظریه هایی است که بهتر است به عنوان یک حقیقت وارد زندگیمان نکنیم

نقل قول::
اگر کتاب های دیگر کامو را هم خوانده باشید خواهید فهمید کامو به جزء مسئله ی پوچی همانند کامو معتقد است یک انسان تا وقتی که فایده دارد دوست و یا حتی خانواده دارد
مرسی از راهنماییتون البته با این استدلال موافق نیستم به نظر من دوست واقعی هم وجود داره اگر نفعی هم بخوایم براش در نظر بگیریم میتونه مادی نباشه مثلا برای راحتی وجدان یا برای علاقه و عشق...فکر کنم دیگه خیلی بدبینه!!
شعر خیلی زیبا بود میتونم بپرسم از کیه؟؟در مورد ماضی التزامی اگه اشتباه نکنم همیشه شاید داشت نه؟مثلا شاید رفته باشد(اگه اشتباه میگم ببخشید کلی وقته زبان فارسی نخوندمشاید کامو از احتمالات برای رسیدن به اهدافش استفاده میکنه....جمله ی دوم رو کلا نمیفهمم یعنی با عقلم جور در نمیاد مگر این که منظورش دوست واقعی نباشه و بگه که در واقع دوستان هم به خاطر نفع خودشون با ادم دوست میشند ولی استدلالش مثل قبلی ها منطقی نیست...

مشکل من هم همین است:D
در اینترنت هم چیزی پیدا نکردم
از system of a down
اگر کتاب های دیگر کامو را هم خوانده باشید خواهید فهمید کامو به جزء مسئله ی پوچی همانند کامو معتقد است یک انسان تا وقتی که فایده دارد دوست و یا حتی خانواده دارد

نقل قول::
خود من متوجه منظور کامو نشدم
اگر شما چیزی می دانید لطفا بازگو کنید
شعر خیلی زیبا بود میتونم بپرسم از کیه؟؟در مورد ماضی التزامی اگه اشتباه نکنم همیشه شاید داشت نه؟مثلا شاید رفته باشد(اگه اشتباه میگم ببخشید کلی وقته زبان فارسی نخوندم:)شاید کامو از احتمالات برای رسیدن به اهدافش استفاده میکنه....جمله ی دوم رو کلا نمیفهمم یعنی با عقلم جور در نمیاد مگر این که منظورش دوست واقعی نباشه و بگه که در واقع دوستان هم به خاطر نفع خودشون با ادم دوست میشند ولی استدلالش مثل قبلی ها منطقی نیست...
Breathing each other’s lives
Holding this in mind
That if we fall, we all fall
And we fall alone

The cold insincerity of steel machines
Have consumed our euphoria
Transforming us into muted dreams
Dreaming of the day that
We attack
Attack, attack your fetal servitude
We attack
Attack, attack, attack with pesticide
We attack
All the years of propaganda
We shall attack
ممنون از همکاریتون حالا یه سوال به نظر شما چرا کامو از ماضی التزامی استفاده میکرد؟و نظرتون راجع به منظور این جمله چیه؟(دوستی با فراموشکاری و یا لااقل ناتوانی توام است .انچه را میخواهد نمیتواند)با تشکر.

خود من متوجه منظور کامو نشدم
اگر شما چیزی می دانید لطفا بازگو کنید
ممنون از همکاریتون حالا یه سوال به نظر شما چرا کامو از ماضی التزامی استفاده میکرد؟و نظرتون راجع به منظور این جمله چیه؟(دوستی با فراموشکاری و یا لااقل ناتوانی توام است .انچه را میخواهد نمیتواند)با تشکر.
اجتماع صداقت بی پیرایه ی طبیعت او را اندکی مخدوش کرده است

خود کامو توضیح می دهد که صاحب میخانه به این علت که زبان دیگران را نمی فهمد دچار بدگمانی شده است . اما بدگمانی و صداقت ارتباط مستقیمی نیست .
طبیعت این فرد هرچه است با طبیعت معاشرتی ژان مغایرت دارد . پس از متن و همچنین این جمله می توان حدس زد که این ادم بسیار گوشه گیر و درونگراست .در ضمن واژه طبیعت می تواند به انسان اولیه اشاره کند که در چند خط بالاتر این مرد را به انسان اولیه تشبیه کرده .
اما نکته ی دیگر این است که کامو می گوید این مرد عیبی را در اجتماع فهمیده . این عیب شاید می تواند همان چیزی باشد که کامو در سراسر کتاب به نقد می کشد .
اما برای من ان نکته که شما بدان اشاره کردید برای من خیلی جالب بود . ژان باتیست در سراسر کتاب دارد با ما که خواننده باشیم سخن می گویم .
کامو زیرکانه یک شنونده نامرئی ساخته که می تواند هر کسی در جای او قرار بگیرد . حالا که فکر می کنم می ببینم اگر کتاب سوم شخص نوشته می شد نه تنها جذاب نبود بلکه می شد ننگ کارنامه ی کامو
با تشکر

نقل قول::
2- ولی در خودش هم متوجه می شود اعتراف هم فایده ای ندارد
3- به نظر من نویسنده وقتی می خواد جمله ی اول را بنویسه با خودش فکر می کنه باید این جمله حسی را در خواننده القا کند منظورم من دقییقا جمله ی اول است (( اقا می توانم خدمتی برای شما انجام دهم بی انکه مزاحمتی فراهم اورم ؟ ))
به نظر من کامو با این جمله می خواهد یک مفهوم را برساند : خدمت بی مزاحمت
شاید کامو می خواهد بگوید این اعتراف تنها برای ژان باتیست نیست بلکه ان اقای نا مرئی هم از این حرف های سود می جوید .
من جریان این تابلو را نمی دانم . بهتر است شما بگویید چه هست تا در مورد این همین جمله بیشتر بحث کنیم
سرفراز باشید .
در مورد خودش حق باشماست ولی اعتراف خودش به نظر من چون موجب اعتراف دیگران میشه بخشی از راه حله و جملاتی که بعد از پیدا کردن راه حل گفته حتی تا حدودی مغرورانه به نظر میاد و این یعنی که راضی شده _در مورد جمله ی اول به نظر من ان خواننده ی نامرئی افرادی هستند که ان کتاب را میخوانند و این خدمت دادن اگاهی دادن به این که هیچ کدام از ما بیگناه نیستیم و بی انکه مزاحمتی فراهم اورم نوعی اجازه گرفتن است .این جمله ی شما(شاید کامو می خواهد بگوید این اعتراف تنها برای ژان باتیست نیست بلکه ان اقای نا مرئی هم از این حرف های سود می جوید) که به نظر من مقصود اصلی نویسنده است و برای نجات خواننده ها(به تعبیر خودش)نوشته شده.در مورد اون تابلو خیلی دوست دارم بدونم ولی نمیدونم واقعی باشه(البته اون طوری که در کتاب شرح داده به نظر واقعی میاد) فارسی سرچ کردم که چیزی نیومد معادل انگلیسیشو نمیدونم ولی در هر حال چه تمثیل باشه چه واقعیت میشه در موردش بحث کرد قضات پاکدامن ::قضات کارشان حکم کردن است و نظر کامو در مورد حکم کردن:حکمی که درباره ی دیگران داده اید سر انجام مستقیما باز میگردد و به چهره ی شما میخورد و ضایعاتی به بار میاورد و اما قسمت دوم پاکدامن به نظر من این کلمه کنایه است به افرادی که در مورد دیگران قضاوت میکنند ولی گناه های خودشون رو نگاه نمیکنند(به این طریق من برتری میابم زیراقضات دروغینی در معرض ستایش جهانیان قرار گرفته اند و فقط من هستم که قضات راستین را میشناسم )به نظر شما این یک کنایه به یافتن راه حل نیست؟.راستی الان که داشتم نگاه میکردم دیدم که گفته گوریل ان را به صورت امانت اینجا گذاشت که فکر کنم منظورش همون صاحب میخانه است و اون چیزی که گفتم رو تایید میکنه.در مورد اون جمله ممکنه ربطی به قضات نداشته باشه فقط حدس من بود خواستم نظرتون و معنی ای که از این جمله(جتماع صداقت بی پیرایه ی طبیعت او را اندکی مخدوش کرده است)میکنید رو بگید لطفا.با تشکر.

1-راستش فکر میکنم در مورد خود کشی اگه تلنگر باشه براش مفید بود همیشه تلنگرها هستند که میتونند مسیر زندگی یک نفر رو عوض کنند فکر میکنم بعد از اینکه اون رو نجات نداد فهمید که همه ی کارها رو فقط به خاطر خوب بودن نمیکرده شاید اینکه اون پل اینقدر ساکت بود دلیلی بر این ادعا باشه همون نکته ای که الان دیدم شما هم اشاره کردید و از اون صدای خنده فهمید که کارهایش را به چه علت انجام میداده
2_در مورد دومی حق با شماست نابود کردن شخصیت قبلی و رو اوردن به شخصیتی جدید....که شاید دید این کارها فایده ای نداره و تصمیم گرفت اعتراف کنه
3_راستش شاید نوشتن جمله ی اول سختتر باشه(البته به نظر من نیست چون اول شاید میدونیم در چه موردی میخواهیم حرف بزنیم)ولی به نظر من جمله ی اخر اهمیت بیشتری داره چون باید نتیجه گیری کنه البته موافقم کحه از جمله ی اول شروع کنیم تا به نتیجه گیری درستی برسیم حالا به هر حال در مورد جمله ی اول که فکر میکنم در کل منظورتون اوایل کتاب هست راستش تمثیل باید باشه(به این جملات دقت کنید :(وقتی شخص به حکم حرفه یا استعداد ذاتی درباره ی ادمی تامل بسیار کرده باشد هنگامی میرسد که برای انسان های نخستین احساس دلتنگی کند لاقل انها افکار پنهانی در سر ندارند )ایا این افکار پنهانی همان افکاری نیست که بعدا از ان سخن میگوید؟؟
میزبان ما از این افکار چند تایی دارد گرچه انها را به طرزی مبهم میپروراندو. ..از انجاست این هیمنه ی (معنیش چی میشه؟)عبوس گویی لااقل بو برده که ادمها یک جای کارشان عیب دارد)و این فرد شاید سعی کرده گوشه گیر شود(زبانهای افراد دیگر را بلد نیست و ...) بالای سرش بر دیوار مقابل این شکل مستطیل را ببینید جای خالی تابلویی که از دیوار برداشته اند اخر این جا تابلویی وجود داشت ان هم فوق العاده جالب یک شاهکار واقعی وقتی ان را واگذار کرد من حاضر بودم .با بدگمانی و بعد از هفته ها تردید و تامل .در این مورد باید اقرار کرد که اجتماع صداقت بی پیرایه ی طبیعت او را اندکی مخدوش کرده است(نظر شما راجع به این جمله چیست؟)تا حدودی فکر میکنم این تابلو تابلوی قضات گاکدامن باشد اگر چه سر گذشت ان را بعدا شرح میدهد و بعد با تو جه به اینکه در اینجا قاضی تائب است میگوید: خوب توجه کنید که من او را محاکمه نمیکنممن به بدگمانی موجه او احترام میگذارم و اگر طبیعت معاشرتی من با ان مباینتی نداشت با کمال میل در بدبینی او سهیم میشدم...

1- حالا بهتر درک می کنم
2- ولی در خودش هم متوجه می شود اعتراف هم فایده ای ندارد
3- به نظر من نویسنده وقتی می خواد جمله ی اول را بنویسه با خودش فکر می کنه باید این جمله حسی را در خواننده القا کند منظورم من دقییقا جمله ی اول است (( اقا می توانم خدمتی برای شما انجام دهم بی انکه مزاحمتی فراهم اورم ؟ ))
به نظر من کامو با این جمله می خواهد یک مفهوم را برساند : خدمت بی مزاحمت
شاید کامو می خواهد بگوید این اعتراف تنها برای ژان باتیست نیست بلکه ان اقای نا مرئی هم از این حرف های سود می جوید .
من جریان این تابلو را نمی دانم . بهتر است شما بگویید چه هست تا در مورد این همین جمله بیشتر بحث کنیم
سرفراز باشید
هیمنه هم به معنی وقار است و هم به معنی شکرگزاری کردن .
PDF
5 مگابایت
سقوط
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک