رسته‌ها
غزلیات حسین منزوی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 151 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 151 رای
این مجموعه شامل 58 غزل میباشد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
29
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
bardia_ezadmehr
bardia_ezadmehr
1389/06/16

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی غزلیات حسین منزوی

تعداد دیدگاه‌ها:
30
خيلي تعريف ايشان را شنيده‌ام اما متاسفانه كتابي از ايشان نخوانده ام اميدوارم اين گزيده معرف خوبي باشد
خدا بیامرزدش.
روی قبرش نوشته: نام من عشق است آیا می شناسیدم؟
روحش شاد....افسوس و صد افسوس به مانند بسیاری از بزرگان این مملکت به ایشان بها داده نشد! یادمه فقط زمانی که ایشون فوت کردند اسمشونو تو اخبار اوردندو گفتند مراسم ان مرحوم در تاریخ فلان از جلوی فلان ساختمان!!! اخ که چه تلخند بیان تکرار مکررات تلخ این چیزها
سلام خیلی ممنون
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار بلایت به جان من ...
من هم با setayeshbano موافقم. خيلي از غزلهاي نابش تو اين كتاب نبود. من خودم يكي از غزلهاي منزوي رو خيلي دوست دارم
با اين مطلع:
ليلا دوباره قسمت ابن سلام شد عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد
شعرای ایشون خیلی زیباست به امید کتابای بیشتر از ایشون در کتابناک8-)
ممنونم منزوی شهرهایش زیباست و از دل برمیاید. منزوی میگوید :
نام من عشق است آیا می شناسیدم
زخمی ام زخمی سراپا می شناسیدم؟
خدایش رحمت کناد
گزیده ی خوبی بود از شاهکارهای خداوندگار غزل معاصر، اما جای بسیاری از ناب ترین غزلهایش خالی بود...
راستی اصلا کسی هم هست که این اتفاق شاعرانه تکرار نشدنی را بارها با خود زمزمه نکرده باشد؟!
خيال خـام پلنگ من ، به سوي مــاه جهيدن بود
و مـاه را زِ بلندايش ، به روي خاك كشيـــدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پريد و پنجه به خالي زد
كه عشق ـ ماه بلند من ـ وراي دسـت رسيدن بود
گل شكفته ! خداحافظ ، اگرچه لحظــه ديـــدارت
شروع وسوسه‌اي در من ، به نام ديدن و چيدن بود
من و تو آن دو خطيـم آري ، موازيــان به ناچاري
كه هردو باورمان ز آغـاز ، به يكدگــر نرسيدن بود
اگــرچـــه هيچ گل مرده ، دوبــاره زنده نشد امّا
بهـــار در گــل شيپـوري ، مدام گرم دميدن بود
شراب خواستم و عمرم ، شرنگ ريخت به كام من
فريبكــار دغل‌پيشه ، بهانــه ‌اش نشنيـــدن بود
چه سرنوشـت غم‌انگيزي ، كه كرم كوچك ابريشم
تمام عمر قفــس مي‌بافـت ولي به فكر پريدن بود
بعد از قول خودش بگوید : دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست / آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست...
متبرک باد نام بلند آوازه خداودنگار غزل حسین منزوی
قبلا خوندمش ولی بازم می خونم. غزلیات قشنگی داره این حسین منزوی:baaa:
غزلیات حسین منزوی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک