بوسه بر باران
نویسنده:
نازیلا خوشنود
امتیاز دهید
مقدمه:
و خداوند قاضی من است...
این پیشکشی است به روحِ پاکِ پدر و مادرم و هدیه ای با مهر و پر از احساس، خدمتِ تمامی مردمان سرزمینم؛ خصوصاً بانوان ارزشمند این مرز و بوم.
به آنانی که عشق را سر لوحه زندگی شان قرار دادند و آتشِ مهر و شفقت، هیچ زمان در قلب شان خاموش نمیشود.
به آنانی که به من آموختند در هر شرایطی میتوان به عشق فکر کرد؛ با عشق قدم برداشت؛ از عشق خرج کرد و بدون عشق لحظهای سپری نکرد.
و این گنجی است که در میان قلبهای همگیمان نهفته است و دیر زمانیست بدون توجه، زیر خروارها امّا و اگر؛ شایدها و بایدها، مدفون شده است. حال اگر با نگاهی به زلالی باران و بال هایی گشوده به نرمی باد و پروازی در کوی یاس و بنفشههای رنگی عشق، پُر قدرت و مصمم، با ایمان و باور، با چشمِ دل بببنیم که کجایِ این سفرِ مهر و دوستی هستیم، شاید بقیه راه را طوری دیگر زندگی کنیم!
باری سخت راهی است و باشد که او یاری کند، قبل از آنکه زمان یاری مان نکند!
طوری دیگر باید دید
طوری دیگر باید شنید
و طوری دیگر باید زیست.
مسئله رسیدن به کمال نیست؛ مهم، فقط زیستن است یا به زبانی دیگر، زیستن را، دُرست زیستن است.
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش، دیدم، خویش را
خویشِ خویشِ من هم اینک از درِ صلح آمده ست
بس که گوش از غیر بستم تا شنیدم، خویش را
(معینی کرمانشاهی)
و خداوند قاضی من است...
این پیشکشی است به روحِ پاکِ پدر و مادرم و هدیه ای با مهر و پر از احساس، خدمتِ تمامی مردمان سرزمینم؛ خصوصاً بانوان ارزشمند این مرز و بوم.
به آنانی که عشق را سر لوحه زندگی شان قرار دادند و آتشِ مهر و شفقت، هیچ زمان در قلب شان خاموش نمیشود.
به آنانی که به من آموختند در هر شرایطی میتوان به عشق فکر کرد؛ با عشق قدم برداشت؛ از عشق خرج کرد و بدون عشق لحظهای سپری نکرد.
و این گنجی است که در میان قلبهای همگیمان نهفته است و دیر زمانیست بدون توجه، زیر خروارها امّا و اگر؛ شایدها و بایدها، مدفون شده است. حال اگر با نگاهی به زلالی باران و بال هایی گشوده به نرمی باد و پروازی در کوی یاس و بنفشههای رنگی عشق، پُر قدرت و مصمم، با ایمان و باور، با چشمِ دل بببنیم که کجایِ این سفرِ مهر و دوستی هستیم، شاید بقیه راه را طوری دیگر زندگی کنیم!
باری سخت راهی است و باشد که او یاری کند، قبل از آنکه زمان یاری مان نکند!
طوری دیگر باید دید
طوری دیگر باید شنید
و طوری دیگر باید زیست.
مسئله رسیدن به کمال نیست؛ مهم، فقط زیستن است یا به زبانی دیگر، زیستن را، دُرست زیستن است.
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش، دیدم، خویش را
خویشِ خویشِ من هم اینک از درِ صلح آمده ست
بس که گوش از غیر بستم تا شنیدم، خویش را
(معینی کرمانشاهی)
آپلود شده توسط:
mehdirezayi
1404/10/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بوسه بر باران