خلاصه کتاب خرمگس
نویسنده:
اتل لیلیان وینیچ
امتیاز دهید
خلاصه کتاب «خرمگس» (The Gadfly) عصاره اثر «اتل لیلیان وینیچ» (Ethel Lilian Voynich)، نویسنده، موسیقیدان و فعال سیاسی انگلیسی است که نخستینبار در سال ۱۸۹۷ منتشر شد. این رمان، یکی از تاثیرگذارترین آثار ادبیات انقلابی در قرن نوزدهم است و بهویژه در کشورهای روسیه، چین و ایران با استقبال گستردهای روبهرو شد.
داستان کتاب در ایتالیا و در فضای پرتنش قرن نوزدهم، در جریان مبارزات آزادیخواهانه علیه سلطهی اتریش روایت میشود. شخصیت اصلی داستان، جوانی به نام آرتور است که پس از یک خیانت عاطفی و مذهبی، به شخصیتی انقلابی و بیپروا به نام «خرمگس» تبدیل میشود. کتاب در لایههای مختلف خود، به مسائلی همچون ایمان، هویت، رنج، خیانت، و مبارزه برای حقیقت میپردازد. نثر ادبی و پرشور این رمان، بههمراه درونمایههای سیاسی، فلسفی و انسانی، آن را به یکی از آثار ماندگار ادبیات کلاسیک تبدیل کرده است.
بخشی از کتاب خرمگس:
«او بیحرکت ایستاد و به صلیب خیره شد. لبهایش کمی تکان خورد و یکبار هم دستش را از روی پیشانیاش گذراند، انگار که دردی دارد. بعد برگشت و آهسته از تپه پایین آمد و بهسوی شهر رفت. ناقوس کلیساها برای نیایش شبانه به صدا درآمده بود و مردم با شتاب به سوی عبادتگاهها میرفتند. اما او به هیچکدام توجهی نداشت. تغییری که در درونش روی داده بود آنقدر عمیق و سهمگین بود که دیگر چیزی از دنیای بیرون برایش اهمیتی نداشت. کورکورانه پیش میرفت، انگار دیگر هیچ پیوندی با دنیای زنده اطرافش نداشت.
آن شب، تنها در کوچههای تنگ شهر سرگردان بود و ذهنش پر از سردرگمی و تلخی. همهچیزهایی که به آنها ایمان داشت، همهچیزهایی که به آنها اعتماد میکرد، فرو ریخته بودند. نقاب از چهره دین کنار رفته بود و حالا فقط ریاکاری میدید، جایی که پیشتر تقدس دیده بود. این ضربه، تا عمق وجودش نفوذ کرده بود و او را تهی کرده بود اما با آتشی نو شعلهور ساخته بود. آتشی نه از جنس ایمان، بلکه از جنس عصیان.»
داستان کتاب در ایتالیا و در فضای پرتنش قرن نوزدهم، در جریان مبارزات آزادیخواهانه علیه سلطهی اتریش روایت میشود. شخصیت اصلی داستان، جوانی به نام آرتور است که پس از یک خیانت عاطفی و مذهبی، به شخصیتی انقلابی و بیپروا به نام «خرمگس» تبدیل میشود. کتاب در لایههای مختلف خود، به مسائلی همچون ایمان، هویت، رنج، خیانت، و مبارزه برای حقیقت میپردازد. نثر ادبی و پرشور این رمان، بههمراه درونمایههای سیاسی، فلسفی و انسانی، آن را به یکی از آثار ماندگار ادبیات کلاسیک تبدیل کرده است.
بخشی از کتاب خرمگس:
«او بیحرکت ایستاد و به صلیب خیره شد. لبهایش کمی تکان خورد و یکبار هم دستش را از روی پیشانیاش گذراند، انگار که دردی دارد. بعد برگشت و آهسته از تپه پایین آمد و بهسوی شهر رفت. ناقوس کلیساها برای نیایش شبانه به صدا درآمده بود و مردم با شتاب به سوی عبادتگاهها میرفتند. اما او به هیچکدام توجهی نداشت. تغییری که در درونش روی داده بود آنقدر عمیق و سهمگین بود که دیگر چیزی از دنیای بیرون برایش اهمیتی نداشت. کورکورانه پیش میرفت، انگار دیگر هیچ پیوندی با دنیای زنده اطرافش نداشت.
آن شب، تنها در کوچههای تنگ شهر سرگردان بود و ذهنش پر از سردرگمی و تلخی. همهچیزهایی که به آنها ایمان داشت، همهچیزهایی که به آنها اعتماد میکرد، فرو ریخته بودند. نقاب از چهره دین کنار رفته بود و حالا فقط ریاکاری میدید، جایی که پیشتر تقدس دیده بود. این ضربه، تا عمق وجودش نفوذ کرده بود و او را تهی کرده بود اما با آتشی نو شعلهور ساخته بود. آتشی نه از جنس ایمان، بلکه از جنس عصیان.»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1404/03/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب خرمگس