دوست خوب نیکان - موضوع: دوست خوب
نویسنده:
لیلا خیامی
درباره:
ناصر مکارم شیرازی
امتیاز دهید
تصویرگر: غزاله باروتیان
مجموعه داستان های نیکو و نیکان - جلد هشتم
برگرفته از کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدظله العالی
از متن کتاب:
نیکان تند و عصبانی دفترش را خط کشی می کرد و توی فکرش داشت روی کیف دوستش نقاشی می کشید. او آن قدر محکم و با سرعت مداد را روی دفتر می کشید که کم مانده بود دفترش پاره شود اما یک دفعه مداد از دستش در رفت پرت شد و محکم به شیشه ی پنجره خورد. بعدش هم کمانه کرد و برگشت و مستقیم آمد سمت صورت نیکو که داشت مشقهایش را می نوشت.
نیکو با عجله سرش را خم کرد و مداد از کنار صورتش مثل موشک رد شد و به کمد خورد.. نیکو که ترسیده بود نفس بلندی کشید و گفت: «هوف... معلوم است داری چیکار میکنی؟!»
نیکان با خجالت گفت: «تقصیر من نیست؛ تقصیر امید است. امید من را عصبانی کرده»...
مجموعه داستان های نیکو و نیکان - جلد هشتم
برگرفته از کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدظله العالی
از متن کتاب:
نیکان تند و عصبانی دفترش را خط کشی می کرد و توی فکرش داشت روی کیف دوستش نقاشی می کشید. او آن قدر محکم و با سرعت مداد را روی دفتر می کشید که کم مانده بود دفترش پاره شود اما یک دفعه مداد از دستش در رفت پرت شد و محکم به شیشه ی پنجره خورد. بعدش هم کمانه کرد و برگشت و مستقیم آمد سمت صورت نیکو که داشت مشقهایش را می نوشت.
نیکو با عجله سرش را خم کرد و مداد از کنار صورتش مثل موشک رد شد و به کمد خورد.. نیکو که ترسیده بود نفس بلندی کشید و گفت: «هوف... معلوم است داری چیکار میکنی؟!»
نیکان با خجالت گفت: «تقصیر من نیست؛ تقصیر امید است. امید من را عصبانی کرده»...
آپلود شده توسط:
شیعه زاده
1404/02/08
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دوست خوب نیکان - موضوع: دوست خوب