خلاصه کتاب کمدی الهی
نویسنده:
دانته
امتیاز دهید
دوزخ، برزخ، بهشت
خلاصه کتاب «کمدی الهی» (The Divine Comedy) گزارشیست کوتاه از شاهکار ادبی جاودانه «دانته آلیگیری» (Dante Alighieri)، شاعر و فیلسوف ایتالیایی است که بین سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۲۰ میلادی سروده و پس از مرگ دانته، به عنوان یکی از مهمترین آثار ادبیات جهان شناخته شد. این اثر حماسی عنوان «کمدی الهی» در اصل تنها «کمدی» بود، اما بعدها به دلیل محتوای عمیق معنوی و فلسفی آن، صفت «الهی» به آن افزوده شد.
این منظومه حماسی به سه بخش اصلی تقسیم میشود: «دوزخ» (Inferno)، «برزخ» (Purgatorio) و «بهشت» (Paradiso). داستان سفر خیالی دانته از دوزخ به بهشت را روایت میکند که در آن، شاعر رومی، ویرژیل (Virgil)، او را در سفر از دوزخ و برزخ راهنمایی میکند و بئاتریس (Beatrice)، عشق پاک دانته در زندگی واقعی، راهنمای او در بهشت میشود. «کمدی الهی» نه تنها یک روایت مذهبی، بلکه تصویری جامع از جهانبینی قرون وسطایی، دانش فلسفی، الهیاتی، نجومی و اخلاقی آن دوران است. این اثر همچنین سرشار از نمادگرایی، اشارات تاریخی و انتقادهای سیاسی-اجتماعی است که دانته را به یکی از پیشگامان رنسانس ایتالیا تبدیل کرد.
بخشی از کتاب کمدی الهی:
«در نیمه راه زندگانی، خود را در جنگلی تاریک یافتم، زیرا راه راست را گم کرده بودم. آه، چه دشوار است توصیف این جنگل وحشی، سخت و انبوه، که یادآوریاش ترس را در دل زنده میکند! مرگ به سختی میتواند تلختر از آن باشد. اما برای سخن گفتن از نیکیهایی که در آنجا یافتم، از دیگر چیزهایی که دیدم سخن خواهم گفت. نمیتوانم به درستی بگویم چگونه به آنجا رسیدم، چنان خوابآلود بودم در آن لحظه که راه راست را ترک کردم. اما وقتی به پای تپهای رسیدم، جایی که پایان آن درهی هراسانگیز بود که قلبم را با ترس پر کرده بود، به بالا نگریستم و شانههای آن را دیدم که پوشیده از اشعههای سیارهای بود که هر کسی را به هر راهی هدایت میکند. آنگاه ترس اندکی آرام گرفت، ترسی که در اعماق قلبم تا آن ساعت ادامه داشت.
و همچنان که مردی خسته، با نفسهای بریده از دریایی طوفانی به ساحل میرسد و بازمیگردد تا به آبهای خطرناک نگاه کند، روح من نیز که هنوز در حال فرار بود، برگشت تا راهی را بنگرد که هرگز کسی زنده از آن عبور نکرده بود. پس از استراحتی کوتاه برای بدن خستهام، دوباره راه خود را بر روی دشت متروک ادامه دادم، به گونهای که پای استوارتر همواره پایینتر بود. و بنگر، تقریباً در آغاز شیب، پلنگی چابک و بسیار سریع که با خالهای رنگارنگ پوشیده شده بود، در برابرم ظاهر شد و چنان در برابر راهم ایستاد که بارها مجبور شدم مسیرم را تغییر دهم. زمان صبح بود و خورشید با همان ستارگانی بالا میآمد که هنگامی که عشق الهی نخستین بار آن چیزهای زیبا را به حرکت درآورد، با او همراه بودند، به طوری که ساعت روز و فصل دلپذیر دلایل خوبی برای امیدواری به رهایی از آن حیوان با پوست خالدار بودند؛ اما نه چنان که ترسی در من ایجاد نشود از دیدن شیری که به نظر میرسید علیه من پیش میآید، با سری افراشته و با چنان گرسنگی خشمگینی که به نظر میرسید هوا از او میترسد.»
خلاصه کتاب «کمدی الهی» (The Divine Comedy) گزارشیست کوتاه از شاهکار ادبی جاودانه «دانته آلیگیری» (Dante Alighieri)، شاعر و فیلسوف ایتالیایی است که بین سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۲۰ میلادی سروده و پس از مرگ دانته، به عنوان یکی از مهمترین آثار ادبیات جهان شناخته شد. این اثر حماسی عنوان «کمدی الهی» در اصل تنها «کمدی» بود، اما بعدها به دلیل محتوای عمیق معنوی و فلسفی آن، صفت «الهی» به آن افزوده شد.
این منظومه حماسی به سه بخش اصلی تقسیم میشود: «دوزخ» (Inferno)، «برزخ» (Purgatorio) و «بهشت» (Paradiso). داستان سفر خیالی دانته از دوزخ به بهشت را روایت میکند که در آن، شاعر رومی، ویرژیل (Virgil)، او را در سفر از دوزخ و برزخ راهنمایی میکند و بئاتریس (Beatrice)، عشق پاک دانته در زندگی واقعی، راهنمای او در بهشت میشود. «کمدی الهی» نه تنها یک روایت مذهبی، بلکه تصویری جامع از جهانبینی قرون وسطایی، دانش فلسفی، الهیاتی، نجومی و اخلاقی آن دوران است. این اثر همچنین سرشار از نمادگرایی، اشارات تاریخی و انتقادهای سیاسی-اجتماعی است که دانته را به یکی از پیشگامان رنسانس ایتالیا تبدیل کرد.
بخشی از کتاب کمدی الهی:
«در نیمه راه زندگانی، خود را در جنگلی تاریک یافتم، زیرا راه راست را گم کرده بودم. آه، چه دشوار است توصیف این جنگل وحشی، سخت و انبوه، که یادآوریاش ترس را در دل زنده میکند! مرگ به سختی میتواند تلختر از آن باشد. اما برای سخن گفتن از نیکیهایی که در آنجا یافتم، از دیگر چیزهایی که دیدم سخن خواهم گفت. نمیتوانم به درستی بگویم چگونه به آنجا رسیدم، چنان خوابآلود بودم در آن لحظه که راه راست را ترک کردم. اما وقتی به پای تپهای رسیدم، جایی که پایان آن درهی هراسانگیز بود که قلبم را با ترس پر کرده بود، به بالا نگریستم و شانههای آن را دیدم که پوشیده از اشعههای سیارهای بود که هر کسی را به هر راهی هدایت میکند. آنگاه ترس اندکی آرام گرفت، ترسی که در اعماق قلبم تا آن ساعت ادامه داشت.
و همچنان که مردی خسته، با نفسهای بریده از دریایی طوفانی به ساحل میرسد و بازمیگردد تا به آبهای خطرناک نگاه کند، روح من نیز که هنوز در حال فرار بود، برگشت تا راهی را بنگرد که هرگز کسی زنده از آن عبور نکرده بود. پس از استراحتی کوتاه برای بدن خستهام، دوباره راه خود را بر روی دشت متروک ادامه دادم، به گونهای که پای استوارتر همواره پایینتر بود. و بنگر، تقریباً در آغاز شیب، پلنگی چابک و بسیار سریع که با خالهای رنگارنگ پوشیده شده بود، در برابرم ظاهر شد و چنان در برابر راهم ایستاد که بارها مجبور شدم مسیرم را تغییر دهم. زمان صبح بود و خورشید با همان ستارگانی بالا میآمد که هنگامی که عشق الهی نخستین بار آن چیزهای زیبا را به حرکت درآورد، با او همراه بودند، به طوری که ساعت روز و فصل دلپذیر دلایل خوبی برای امیدواری به رهایی از آن حیوان با پوست خالدار بودند؛ اما نه چنان که ترسی در من ایجاد نشود از دیدن شیری که به نظر میرسید علیه من پیش میآید، با سری افراشته و با چنان گرسنگی خشمگینی که به نظر میرسید هوا از او میترسد.»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1404/01/10
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب کمدی الهی