پاداش جنایت مرگ است
نویسنده:
آگاتا کریستی
مترجم:
ک. ن. آرش
امتیاز دهید
این کتاب نخستین بار به نام (رانده بر مد دریا) در مجله وزین اطلاعات هفتگی به طور پاورقی چاپ گردیده است.
از متن کتاب:
در هر باشگاهی شخصی هست که با گفته های بی موقع و پرحرفیش حوصله دیگران را سر می برد. باشگاه کورونیشن نیز از این قاعده کلی مستثنی نبود و در آن روز حتی این واقعیت که احتمال وقوع حمله هوائی به شهر از طریق رادیو اعلام شده بود نیز مانعی بر سر راه این جریان معمول ایجاد نمی کرد. سرگرد پُرتر که به تازگی از ماموریت ارتش هندوستان برگشته بود، روزنامه اش را با سر و صدا بست و سینه اش را صاف کرد همه حاضران از اینکه نگاهشان با نگاه وی تلاقی کند احتراز داشتند، ولی او به این موضوع بی توجه بود.
- «می بینم که آگهی مرگ گوردن کلود را در تایمز چاپ کرده اند و چقدر هم با احتیاط: پنجم اکتبر دراثر عملیات دشمن درگذشت. همین. هیچ آدرسی ذکر نشده ولی اگر واقعیتش را بخواهید درست در خیابانی بود که خانه کوچک من در آنجاست. یکی از آن خانه های بزرگی که بر تپه کمپ دن ساخته شده. می توانم به شما بگویم در هنگام افتادن بمب دست و پایم را گم کردم. می دانید که من خودم سرپرست گروه نجات مجروحین بمبارانها هستم، ولی اعتراف می کنم که وحشت کردم. کلود به تازگی از سفر ایالات متحده برگشته بود. آنجا ماموریت خرید برای دولت را داشت در همانجا بود که با همسرش که بیوه جوانی بود ازدواج کرد. در واقع من شوهر اول آن زن را در نیجریه می شناختم.»
سرگرد پرتر مکثی کرد و به مخاطبانش نگاهی انداخت هیچ کس علاقه ای به اینکه از او بخواهد صحبتش را ادامه بدهد از خود نشان نداد. بیشتر حاضرین روزنامه هایشان را مصرانه در جلوی صورتشان گرفته بودند. ولی سرگرد بیدی نبود که از این بادها بلرزد. او همیشه داستانهای طولانی برای تعریف کردن آماده داشت و اهمیتی به این نمیداد که دیگران به شنیدن آنها علاقه مندند یا بی اعتنا...
از متن کتاب:
در هر باشگاهی شخصی هست که با گفته های بی موقع و پرحرفیش حوصله دیگران را سر می برد. باشگاه کورونیشن نیز از این قاعده کلی مستثنی نبود و در آن روز حتی این واقعیت که احتمال وقوع حمله هوائی به شهر از طریق رادیو اعلام شده بود نیز مانعی بر سر راه این جریان معمول ایجاد نمی کرد. سرگرد پُرتر که به تازگی از ماموریت ارتش هندوستان برگشته بود، روزنامه اش را با سر و صدا بست و سینه اش را صاف کرد همه حاضران از اینکه نگاهشان با نگاه وی تلاقی کند احتراز داشتند، ولی او به این موضوع بی توجه بود.
- «می بینم که آگهی مرگ گوردن کلود را در تایمز چاپ کرده اند و چقدر هم با احتیاط: پنجم اکتبر دراثر عملیات دشمن درگذشت. همین. هیچ آدرسی ذکر نشده ولی اگر واقعیتش را بخواهید درست در خیابانی بود که خانه کوچک من در آنجاست. یکی از آن خانه های بزرگی که بر تپه کمپ دن ساخته شده. می توانم به شما بگویم در هنگام افتادن بمب دست و پایم را گم کردم. می دانید که من خودم سرپرست گروه نجات مجروحین بمبارانها هستم، ولی اعتراف می کنم که وحشت کردم. کلود به تازگی از سفر ایالات متحده برگشته بود. آنجا ماموریت خرید برای دولت را داشت در همانجا بود که با همسرش که بیوه جوانی بود ازدواج کرد. در واقع من شوهر اول آن زن را در نیجریه می شناختم.»
سرگرد پرتر مکثی کرد و به مخاطبانش نگاهی انداخت هیچ کس علاقه ای به اینکه از او بخواهد صحبتش را ادامه بدهد از خود نشان نداد. بیشتر حاضرین روزنامه هایشان را مصرانه در جلوی صورتشان گرفته بودند. ولی سرگرد بیدی نبود که از این بادها بلرزد. او همیشه داستانهای طولانی برای تعریف کردن آماده داشت و اهمیتی به این نمیداد که دیگران به شنیدن آنها علاقه مندند یا بی اعتنا...
آپلود شده توسط:
راحیل
1404/01/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پاداش جنایت مرگ است