خلاصه کتاب دادگاه خار و رز
نویسنده:
سارا جی. ماس
امتیاز دهید
خلاصه کتاب «دادگاه خار و رز» برگزیده اثر هیجانانگیز «سارا جی. ماس» (Sarah J. Maas) نویسنده آمریکایی است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. این رمان فانتزی که بازآفرینی خلاقانهای از داستان «دیو و دلبر» است، داستان فیر، دختری ۱۹ ساله را روایت میکند که پس از کشتن یک گرگ پرینما، به سرزمین پریان برده میشود. ماس در این کتاب که اولین جلد از مجموعه پرفروش پنج جلدی اوست، دنیایی پیچیده از سیاست، عشق و جادو خلق کرده است. این رمان که ترکیبی از عناصر فانتزی حماسی و رمانس بزرگسال جوان است، به یکی از پرفروشترین کتابهای دهه ۲۰۱۰ تبدیل شد و توانست محبوبیت فراوانی در میان خوانندگان جوان کسب کند.
بخشی از کتاب دادگاه خار و رز:
«دیوارها با نقاشیهای رنگارنگی از گلها و پرندگان پوشیده شده بودند که انگار همین حالا در حال پرواز و رقص بودند. سقف اتاق آنقدر بلند بود که به نظر میرسید تا آسمان ادامه دارد و از پنجرههای بزرگ و سراسری، نور خورشید مانند آبشاری از طلا به درون میریخت. فیر مبهوت به اطراف نگاه میکرد. هرگز در تمام عمرش چنین زیبایی خیرهکنندهای ندیده بود، حتی در نقاشیهایش هم نتوانسته بود چنین شکوهی را تصور کند. تاملین در سکوت او را تماشا میکرد، و در آن نور درخشان صبحگاهی، ماسک طلاییاش برق میزد. فیر نمیتوانست حدس بزند که پشت آن نقاب چه احساسی پنهان شده است. آیا او هم مانند خودش محو تماشای این همه زیبایی شده بود، یا شاید داشت به این فکر میکرد که چطور میتواند از این انسان فانی و بیارزش خلاص شود؟
صدای پای لوسین را از راهرو شنید که نزدیک میشد و این بار، برخلاف دفعات قبل، تپش قلبش از ترس نبود. چیزی در این قصر، در این سرزمین عجیب و جادویی، او را به خود میخواند. شاید همان رازی بود که در چشمان تاملین میدرخشید، یا شاید طنین موسیقی غریبی که شبها از جنگل به گوش میرسید. هر چه که بود، فیر میدانست که دیگر نمیتواند به زندگی ساده و فقیرانه قبلیاش برگردد. این دنیای پر از رنگ و جادو، با تمام خطرات و اسرارش، حالا خانه او شده بود - حتی اگر این خانه جدید میتوانست پایان او باشد.»
بخشی از کتاب دادگاه خار و رز:
«دیوارها با نقاشیهای رنگارنگی از گلها و پرندگان پوشیده شده بودند که انگار همین حالا در حال پرواز و رقص بودند. سقف اتاق آنقدر بلند بود که به نظر میرسید تا آسمان ادامه دارد و از پنجرههای بزرگ و سراسری، نور خورشید مانند آبشاری از طلا به درون میریخت. فیر مبهوت به اطراف نگاه میکرد. هرگز در تمام عمرش چنین زیبایی خیرهکنندهای ندیده بود، حتی در نقاشیهایش هم نتوانسته بود چنین شکوهی را تصور کند. تاملین در سکوت او را تماشا میکرد، و در آن نور درخشان صبحگاهی، ماسک طلاییاش برق میزد. فیر نمیتوانست حدس بزند که پشت آن نقاب چه احساسی پنهان شده است. آیا او هم مانند خودش محو تماشای این همه زیبایی شده بود، یا شاید داشت به این فکر میکرد که چطور میتواند از این انسان فانی و بیارزش خلاص شود؟
صدای پای لوسین را از راهرو شنید که نزدیک میشد و این بار، برخلاف دفعات قبل، تپش قلبش از ترس نبود. چیزی در این قصر، در این سرزمین عجیب و جادویی، او را به خود میخواند. شاید همان رازی بود که در چشمان تاملین میدرخشید، یا شاید طنین موسیقی غریبی که شبها از جنگل به گوش میرسید. هر چه که بود، فیر میدانست که دیگر نمیتواند به زندگی ساده و فقیرانه قبلیاش برگردد. این دنیای پر از رنگ و جادو، با تمام خطرات و اسرارش، حالا خانه او شده بود - حتی اگر این خانه جدید میتوانست پایان او باشد.»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1403/12/16
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب دادگاه خار و رز