رسته‌ها
مشهور به شیلای کبیر
امتیاز دهید
5 / 4
با 0 رای
امتیاز دهید
5 / 4
با 0 رای
بازنویسی: روح الله مهدی پورعمرانی

از متن کتاب:
چقدر خوشحالم که فقط یک هفته تا تعطیلات تابستان باقی مانده. امروز خیلی گرم بود. تمام لباسهایم به تنم چسبیده بود. مغزم کار نمی کرد. حتی تکلیف های ریاضی ام را در مدرسه ننوشتم. باید در خانه بنشینم، انجامشان بدهم.
وقتی وارد سالن طبقه همکف شدم، به فکرم رسید که الآن یک نوشابه خنک خیلی مزه می دهد. دکمه آسانسور را زدم و منتظر شدم. تا آسانسور به پایین رسید، هنری در را باز کرد. رفتم تو. همین که خواستیم برویم بالا سر و کله ی پیتر هچر با آن سگ پیر و احمقش از آن سوی سالن پیدا شد.
پیتر گفت: صبر کن من هم برسم.
گفتم: هنری! لطفا صبر نکن! به اندازه کافی برای سگ جا نیست.
ولی هنری در را باز کرد و منتظر پیتر شد. سپس گفت:
- اینجا برای ده نفر هم جا هست
- من فکر می کنم اگر این سگ جای یک نفر و نصفی را بگیرد، من و تو و پیتر و سگش روی هم می شویم چهار نفر و نصفی.
پیتر سلام کرد و گفت: خیلی ممنون که برایم صبر کردید.
هنری گفت: کاری نکردم!
گفتم: ببخشید! و از آسانسور زدم بیرون. دستم را جلوی بینی ام گرفتم و گفتم:
- آسانسوری که توش سگ بوگندویی هست جای من نیست!...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
154
آپلود شده توسط:
محراب
محراب
1403/10/29

کتاب‌های مرتبط

کیک عروسی
کیک عروسی
4.8 امتیاز
از 4 رای
جاده تنباکو
جاده تنباکو
4.6 امتیاز
از 23 رای
جاده تنباکو
جاده تنباکو
3.6 امتیاز
از 14 رای
کابوس
کابوس
4.4 امتیاز
از 24 رای
کابوس مرگ
کابوس مرگ
3.9 امتیاز
از 15 رای
در گرمای شب
در گرمای شب
3.8 امتیاز
از 9 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مشهور به شیلای کبیر

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
مشهور به شیلای کبیر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک