خلاصه کتاب گربه سیاه
نویسنده:
ادگار آلن پو
امتیاز دهید
معرفی داستان گربه سیاه:
خلاصه داستان «گربه سیاه» (The Black Cat) فشرده داستانی از «ادگار آلن پو» (Edgar Allen Poe)، نویسنده مشهور آمریکایی است که در سال ۱۸۴۳ در نشریه "United States Saturday Post" منتشر شد. این داستان که در ژانر وحشت گوتیک قرار میگیرد، یکی از تاریکترین و روانشناختیترین آثار پو محسوب میشود.
داستان از زبان راویای روایت میشود که در انتظار اعدام است و میخواهد پیش از مرگ، داستان زندگیاش را بازگو کند. او درباره عشقش به حیوانات، بهویژه گربه سیاهی به نام پلوتو، و اینکه چطور الکل و خشونت فزایندهاش زندگیاش را به تباهی کشاند، صحبت میکند. داستان بهتدریج به سمت حوادثی هولناک پیش میرود و درنهایت به یک پایان غیرمنتظره و تکاندهنده میرسد.
بخشی از کتاب گربه سیاه:
«من از همان روزهای اول کودکی برای خوشخلقی و نرمش طبعم شناخته میشدم. محبتم به حیوانات چنان زیاد بود که مورد تمسخر همسالانم قرار میگرفتم. والدینم اجازه میدادند حیوانات خانگی متنوعی داشته باشم و من هرگز خوشحالتر از زمانی نبودم که به این موجودات وفادار غذا میدادم یا نوازششان میکردم. این خصوصیت با بزرگ شدنم هم رشد کرد و حتی در بزرگسالی، یکی از اصلیترین منابع لذت و رضایتم بود. برای کسانی که عشق خالص و وفادارانه یک حیوان خانگی را تجربه کردهاند، نیازی به توضیح نیست که چقدر این دلبستگی میتواند عمیق و رضایتبخش باشد.
اما سرنوشت مقدر کرده بود که من به موجودی پست و حقیر تبدیل شوم. تحت تاثیر شیطان الکل، شخصیتم روز به روز دستخوش تغییرات هولناکی شد. تندخوتر و بیحوصلهتر شدم، تا جایی که حتی خودم را هم نمیشناختم. دیگر به احساسات دیگران کوچکترین اهمیتی نمیدادم و زبانم به بدترین ناسزاها آلوده شده بود. حتی به همسرم که همیشه مهربانترین و صبورترین همراهم بود، توهین میکردم و او را مورد ضرب و شتم قرار میدادم. حیوانات خانگیام هم از خشم من در امان نبودند. آنها را نادیده میگرفتم و وقتی به خانه میآمدم، با آنها بدرفتاری میکردم. همه آنها را آزار میدادم - به همه آنها به جز پلوتو که هنوز کمی احترام برایش قائل بودم.»
خلاصه داستان «گربه سیاه» (The Black Cat) فشرده داستانی از «ادگار آلن پو» (Edgar Allen Poe)، نویسنده مشهور آمریکایی است که در سال ۱۸۴۳ در نشریه "United States Saturday Post" منتشر شد. این داستان که در ژانر وحشت گوتیک قرار میگیرد، یکی از تاریکترین و روانشناختیترین آثار پو محسوب میشود.
داستان از زبان راویای روایت میشود که در انتظار اعدام است و میخواهد پیش از مرگ، داستان زندگیاش را بازگو کند. او درباره عشقش به حیوانات، بهویژه گربه سیاهی به نام پلوتو، و اینکه چطور الکل و خشونت فزایندهاش زندگیاش را به تباهی کشاند، صحبت میکند. داستان بهتدریج به سمت حوادثی هولناک پیش میرود و درنهایت به یک پایان غیرمنتظره و تکاندهنده میرسد.
بخشی از کتاب گربه سیاه:
«من از همان روزهای اول کودکی برای خوشخلقی و نرمش طبعم شناخته میشدم. محبتم به حیوانات چنان زیاد بود که مورد تمسخر همسالانم قرار میگرفتم. والدینم اجازه میدادند حیوانات خانگی متنوعی داشته باشم و من هرگز خوشحالتر از زمانی نبودم که به این موجودات وفادار غذا میدادم یا نوازششان میکردم. این خصوصیت با بزرگ شدنم هم رشد کرد و حتی در بزرگسالی، یکی از اصلیترین منابع لذت و رضایتم بود. برای کسانی که عشق خالص و وفادارانه یک حیوان خانگی را تجربه کردهاند، نیازی به توضیح نیست که چقدر این دلبستگی میتواند عمیق و رضایتبخش باشد.
اما سرنوشت مقدر کرده بود که من به موجودی پست و حقیر تبدیل شوم. تحت تاثیر شیطان الکل، شخصیتم روز به روز دستخوش تغییرات هولناکی شد. تندخوتر و بیحوصلهتر شدم، تا جایی که حتی خودم را هم نمیشناختم. دیگر به احساسات دیگران کوچکترین اهمیتی نمیدادم و زبانم به بدترین ناسزاها آلوده شده بود. حتی به همسرم که همیشه مهربانترین و صبورترین همراهم بود، توهین میکردم و او را مورد ضرب و شتم قرار میدادم. حیوانات خانگیام هم از خشم من در امان نبودند. آنها را نادیده میگرفتم و وقتی به خانه میآمدم، با آنها بدرفتاری میکردم. همه آنها را آزار میدادم - به همه آنها به جز پلوتو که هنوز کمی احترام برایش قائل بودم.»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1403/07/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب گربه سیاه