مردی برای تمام فصل ها: نمایشنامه
نویسنده:
رابرت بالت
مترجم:
عبدالحسین آل رسول
امتیاز دهید
آن بخش مختصر تاریخ انگلیس که زمینه این نمایشنامه است، بس مشهور است: هنری هشتمی که در آغاز همه چیز داشت و جمله را بباد داد، کسی که برای عمری هوسرانی بی لگام، استقامت روحی و جسمی داشت، بچه غولی که هیچکس را یارای مخالفت با رایش نبود. یکی از شناخته ترین چهره های سراسر نمایش است. ما، در وجود او تجسم یکی از بارزترین خصوصیات سرشت حیوانی خویش را باز می شناسیم و شخصش را خود می پنداریم و مجذوبش می شویم. در برابر او تمامی بنای مذهب قرون وسطی قد برافراشت. بهائی که در اصل بر تقوی پی افکنده بود اما اکنون بسیار پول پرست و متجمل و مغرور و سخت گیر شده بود، مانند کلیساهایی که هنری با ضربتی چنان مفتضحانه و انتقامجویانه فرو کوبید.
وقتی پرده بالا می رود، صحنه تاریک است. جز یک لکه نور که بطور عمودی بر مرد عام فرو می تابد. پشت سرش سبد لباس و اثاثه قرار دارد.
مرد عام:
خیلی بیجاست! نمایشی که بازیکناش پادشاه و اسقف اند که رختهاشون باشما حرف میزنه و یک مشت روشنفکر که لب و دهنشون زر دوزی شده، باید با همچو منی شروع بشه!
اگه بنا بود پیش درآمد نمایشو پادشاه یا اسقف اجرا کنه، لباس مناسب هم داشت؛ و یا اگه یه روشنفکر بود با حرفهای دهن پرکن و زرق و برق دارش همچه تافته ای می بافت که میشد باهاش مجلس سنا را پوشوند! اما این! اینم شد لباس؟ کسی چیزی از این میفهمه؟ عورت آدمو به زحمت می پوشونه! یه تیکه پارچه سیاه که حضرت آدمو قربونش برم بدل به یه مرد عام می کنه. اوه، اگه می ذاشتند لخت و عور بیام، شاید به چیزی از خودم می تونستم به شماها نشون بدم. اونوقت حاجتی به بیان نبود، خودتان به عیان می دیدید که ... یادم رفت... فعلاً من به حضرت آدم کهنه پیچ شده ام...
بیشتر
وقتی پرده بالا می رود، صحنه تاریک است. جز یک لکه نور که بطور عمودی بر مرد عام فرو می تابد. پشت سرش سبد لباس و اثاثه قرار دارد.
مرد عام:
خیلی بیجاست! نمایشی که بازیکناش پادشاه و اسقف اند که رختهاشون باشما حرف میزنه و یک مشت روشنفکر که لب و دهنشون زر دوزی شده، باید با همچو منی شروع بشه!
اگه بنا بود پیش درآمد نمایشو پادشاه یا اسقف اجرا کنه، لباس مناسب هم داشت؛ و یا اگه یه روشنفکر بود با حرفهای دهن پرکن و زرق و برق دارش همچه تافته ای می بافت که میشد باهاش مجلس سنا را پوشوند! اما این! اینم شد لباس؟ کسی چیزی از این میفهمه؟ عورت آدمو به زحمت می پوشونه! یه تیکه پارچه سیاه که حضرت آدمو قربونش برم بدل به یه مرد عام می کنه. اوه، اگه می ذاشتند لخت و عور بیام، شاید به چیزی از خودم می تونستم به شماها نشون بدم. اونوقت حاجتی به بیان نبود، خودتان به عیان می دیدید که ... یادم رفت... فعلاً من به حضرت آدم کهنه پیچ شده ام...
آپلود شده توسط:
samiyari
1403/08/05
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مردی برای تمام فصل ها: نمایشنامه