اروپائی ها
نویسنده:
هنری جیمز
امتیاز دهید
در «اروپایی ها» برخلاف دیگر آثار جیمز که معمولاً وصف قهرمانان آمریکایی در محیط اروپایی است، دو اروپایی به دنبال سرنوشت خود به آمریکا کشانده می شوند و در محیط خانواده ای ساده و ولایتی قرار می گیرند. کتاب، توصیف برخورد اخلاقیات و شیوه های زندگی آنهاست.
از متن کتاب:
منظره گورستانی باریک و دراز در دل شهری شلوغ و بی اعتنا، آن هم از پنجره مسافرخانه ای دلگیر و خفه هرگز الهام بخش تخیلات شاد و زنده نیست؛ و آنگاه که برفی تر و سنگین به سنگ قبرهای فرسوده و سایبانهای غبار طراوتی بی رمق بخشیده باشد، منظره چندان بهتر نمی شود. حال اگر در این هنگام که هوا از این بارش ریز یخزده سنگین است تقویم نشان بدهد که شش هفته از فصل خجسته بهار می گذرد، باید اذعان کرد که همه اسباب ملال فراهم است. این احساس زنی بود که پیش از سی سال قبل در دوازدهم ماه مه روزی در کنار پنجره بهترین هتل شهر باستانی بوستون ایستاده بود و به بیرون نگاه می کرد. نیم ساعتی می شد که آنجا ایستاده بود؛ یعنی نیم ساعتی می شد که به کنار پنجره می رفت و دوباره به اتاق برمیگشت و طول اتاق را با قدمهای بی قرارش اندازه می گرفت. در بخاری، گل سرخ آتش می سوخت و از آن شعله کوتاه آبی رنگی زبانه می کشید؛ جلو آتش، کنار میز، مرد جوانی نشسته بود و سخت سرگرم کار با مدادش بود. چند ورقه کاغذ را به مربعهای مساوی کوچکی تقسیم کرده بود و ظاهراً طرحهایی می کشید. نقشهایی عجیب و غریب تند و با دقت کار می کرد؛ گاه سرش را عقب می کشید و طرحها را با دو دست کشیده مقابل خود می گرفت و تماشا می کرد و با صدایی نرم و خوش سوت می زد و زمزمه می کرد. دامن لباس زن که به هنگام قدم زدن به او می سایید، فراخ و بسیار خوشدوخت بود...
بیشتر
از متن کتاب:
منظره گورستانی باریک و دراز در دل شهری شلوغ و بی اعتنا، آن هم از پنجره مسافرخانه ای دلگیر و خفه هرگز الهام بخش تخیلات شاد و زنده نیست؛ و آنگاه که برفی تر و سنگین به سنگ قبرهای فرسوده و سایبانهای غبار طراوتی بی رمق بخشیده باشد، منظره چندان بهتر نمی شود. حال اگر در این هنگام که هوا از این بارش ریز یخزده سنگین است تقویم نشان بدهد که شش هفته از فصل خجسته بهار می گذرد، باید اذعان کرد که همه اسباب ملال فراهم است. این احساس زنی بود که پیش از سی سال قبل در دوازدهم ماه مه روزی در کنار پنجره بهترین هتل شهر باستانی بوستون ایستاده بود و به بیرون نگاه می کرد. نیم ساعتی می شد که آنجا ایستاده بود؛ یعنی نیم ساعتی می شد که به کنار پنجره می رفت و دوباره به اتاق برمیگشت و طول اتاق را با قدمهای بی قرارش اندازه می گرفت. در بخاری، گل سرخ آتش می سوخت و از آن شعله کوتاه آبی رنگی زبانه می کشید؛ جلو آتش، کنار میز، مرد جوانی نشسته بود و سخت سرگرم کار با مدادش بود. چند ورقه کاغذ را به مربعهای مساوی کوچکی تقسیم کرده بود و ظاهراً طرحهایی می کشید. نقشهایی عجیب و غریب تند و با دقت کار می کرد؛ گاه سرش را عقب می کشید و طرحها را با دو دست کشیده مقابل خود می گرفت و تماشا می کرد و با صدایی نرم و خوش سوت می زد و زمزمه می کرد. دامن لباس زن که به هنگام قدم زدن به او می سایید، فراخ و بسیار خوشدوخت بود...
آپلود شده توسط:
محراب
1403/09/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اروپائی ها