تخته سیاه: فیلمنامه
نویسنده:
سمیرا مخملباف
امتیاز دهید
گردآورنده: مهرداد ذوالنور
از متن کتاب:
جاده خاکی، روز:
جادهای خاکی در دل کوهستان. صدای گام مردانی رهرو به گوش می رسد. بعد صدای گپ و گفت آنها. آرام آرام گروهی از معلمان روستایی که لباس کُردی پوشیده اند، هویدا می شوند. هر یک تخته سیاهی را بر دوش دارند یکی از آنها قمقمه آبی را که نوشیده به دیگری می دهد.
مرد: عمو سعید! دستت درد نکنه. این قمقمه آبت.
معلم اول: تو که همه شو خوردی.
مرد: تشنه ام بود. ببخشید.
معلم اول: نوش جانت.
مرد: دیروز کجا بودی؟
معلم اول: دربدر توی روستاها.
مرد: واسه چی؟
معلم اول: دنبال شاگرد بودم. هیچکی ام حاضر نشد یه قرون به من بده تا دو تا کلمه یادش بدم. بابام گفته بود معلم شدن به درد نمیخوره اون وقت به حرفش گوش ندادم.
مرد: سعید خودت چند کلاس سواد داری؟
معلم اول: دو کلاس.
مرد: پس چطور با دو کلاس معلم شدی؟
معلم اول:آخه خیلی زحمت کشیدم...
بیشتر
از متن کتاب:
جاده خاکی، روز:
جادهای خاکی در دل کوهستان. صدای گام مردانی رهرو به گوش می رسد. بعد صدای گپ و گفت آنها. آرام آرام گروهی از معلمان روستایی که لباس کُردی پوشیده اند، هویدا می شوند. هر یک تخته سیاهی را بر دوش دارند یکی از آنها قمقمه آبی را که نوشیده به دیگری می دهد.
مرد: عمو سعید! دستت درد نکنه. این قمقمه آبت.
معلم اول: تو که همه شو خوردی.
مرد: تشنه ام بود. ببخشید.
معلم اول: نوش جانت.
مرد: دیروز کجا بودی؟
معلم اول: دربدر توی روستاها.
مرد: واسه چی؟
معلم اول: دنبال شاگرد بودم. هیچکی ام حاضر نشد یه قرون به من بده تا دو تا کلمه یادش بدم. بابام گفته بود معلم شدن به درد نمیخوره اون وقت به حرفش گوش ندادم.
مرد: سعید خودت چند کلاس سواد داری؟
معلم اول: دو کلاس.
مرد: پس چطور با دو کلاس معلم شدی؟
معلم اول:آخه خیلی زحمت کشیدم...
آپلود شده توسط:
Faryadesokoot
1403/04/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تخته سیاه: فیلمنامه