سلام بر خورشید
نویسنده:
محسن مخملباف
امتیاز دهید
از متن کتاب:
سفالگری، روز.
اگر دستی ورزیده گلی ورزیده را شکل دهد تا بشود بشقابی کاسه ای، تنگی کوزه ای و اگر همان دست عاشقانه نقش نگار را بر کاسه و کوزه قلمی کند و به ناز و نیاز بنماید، نگار به یار چه کرشمه خواهد فروخت؟ نگار ما «خورشید»، تنها به لبخندی ملیح و دزدانه قناعت می کند، تا صاحب کارگاه که پدر خورشیدش می نامند، نبیند و نرنجد و حرمتی از دست ندهد اما آن دست، دستهای عاشق و بی قرار تنها شاگرد کارگاه سفالگری مگر رها می کند با دل خود شرط کرده است تا آنگه که خاک گل کوزه گران شود، کوزه از گل خام دیگران بسازد و نقش خورشیدش را بر آن ترسیم کند لیک بیهوده نپنداریم پدر خورشید، این پیرمرد تکیده، پیرهن پارگی از نالایقی به صد رسانده است. او روزگاری خود جوان بوده است و دلداده مادر دخترش خورشید، و چه بسا همین نقش ها بر کاسه و کوزه میزده است که اکنون گریبان شاگرد کارگاه به چنگ خویش نمیگیرد و به خشم نمی درد و او را به پس پایی بیرون نمیراند. در یک کلام او هم عشق را می شناسد، زیرا که روزی روزگاری عاشق بوده است...
بیشتر
سفالگری، روز.
اگر دستی ورزیده گلی ورزیده را شکل دهد تا بشود بشقابی کاسه ای، تنگی کوزه ای و اگر همان دست عاشقانه نقش نگار را بر کاسه و کوزه قلمی کند و به ناز و نیاز بنماید، نگار به یار چه کرشمه خواهد فروخت؟ نگار ما «خورشید»، تنها به لبخندی ملیح و دزدانه قناعت می کند، تا صاحب کارگاه که پدر خورشیدش می نامند، نبیند و نرنجد و حرمتی از دست ندهد اما آن دست، دستهای عاشق و بی قرار تنها شاگرد کارگاه سفالگری مگر رها می کند با دل خود شرط کرده است تا آنگه که خاک گل کوزه گران شود، کوزه از گل خام دیگران بسازد و نقش خورشیدش را بر آن ترسیم کند لیک بیهوده نپنداریم پدر خورشید، این پیرمرد تکیده، پیرهن پارگی از نالایقی به صد رسانده است. او روزگاری خود جوان بوده است و دلداده مادر دخترش خورشید، و چه بسا همین نقش ها بر کاسه و کوزه میزده است که اکنون گریبان شاگرد کارگاه به چنگ خویش نمیگیرد و به خشم نمی درد و او را به پس پایی بیرون نمیراند. در یک کلام او هم عشق را می شناسد، زیرا که روزی روزگاری عاشق بوده است...
آپلود شده توسط:
bahari
1388/02/10
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سلام بر خورشید