رسته‌ها
عروج
امتیاز دهید
5 / 4
با 4 رای
امتیاز دهید
5 / 4
با 4 رای
از متن کتاب:
روز یکشنبه بود. چنس در باغ بود. شلنگ سبز رنگ آب را آرام آرام از یک سو به سوی دیگر می گردانید و به دقت به جریان آب که از دهانه شلنگ بیرون میزد، چشم دوخته بود. با ملایمت به هر گیاه و هر گل و هر شاخه درختی آب میداد گیاهان نیز مانند آدمها بودند و برای زیستن و در امان ماندن از آسیبها و سپس مردن در صفا و آرامش نیاز به مراقبت داشتند.
با این حال، باز گیاهان با آدمیان متفاوت هستند هیچ گیاهی نمی تواند به خود بیاندیشد یا به وجود خود پی ببرد و آیینه ای نیست که گیاه بتواند در آن بنگرد و خود را باز شناسد؛ هیچ گیاهی قادر نیست با قصد و اراده کاری بکند گیاه نمیتواند به رشد خود کمک کند و اصلا معنی و مفهومی برای رشد خود نمی شناسد، چون فاقد تعقل و رویا است.
باغ که با دیوار بلندی از آجر قرمز پوشیده به پیچک از خیابان جدا می شد، جایی امن و سالم بود و حتی سروصدای اتومبیلهایی که از آن دور و برها می گذشتند، آرامش آن را بر هم نمیزد. چنس از وجود خیابانها بی خبر بود، چون هرگز از خانه و باغ آن پا بیرون نگذاشته و نسبت به آنچه در آن سوی دیوار می گذشت هیچ کنجکاو نبود...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
150
آپلود شده توسط:
shahroozsam
shahroozsam
1403/03/12

کتاب‌های مرتبط

کیک عروسی
کیک عروسی
4.8 امتیاز
از 4 رای
آدم کشها
آدم کشها
4.5 امتیاز
از 117 رای
ماجرای لولا گرگ
ماجرای لولا گرگ
4 امتیاز
از 7 رای
گتسبی بزرگ
گتسبی بزرگ
4.7 امتیاز
از 91 رای
شنیدم جغدی مرا صدا زد
شنیدم جغدی مرا صدا زد
4.4 امتیاز
از 31 رای
بن هور
بن هور
4.6 امتیاز
از 11 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عروج

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
عروج
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک