برگ های بهار آفتابی (خاطرهها)
نویسنده:
علی توده
مترجم:
بهروز مطلب زاده
امتیاز دهید
پیشدرآمد:
هنوز هم بسیاری از حوادث و رویدادهای مهمّی که در پیرامونام گذشته را به خوبی به یاد میآورم.
انگار این حوادث، نه در گذشتهها، که همین امروز اتفاق افتاده است. حتّی نقش و نگارِ رویهم تلنبارشده خاطراتِ سال های طولانی گذشته نیز، نتوانسته است یادهای ماندگار این حوادث را از ذهنم بزداید.
حکومت ملی آذربایجان، در بهار سال ۱۹۴۶ (۱۳۲۴) برای اولین بار در تاریخ ایران، «فیلارمونی دولتی» در شهر تبریز را تاسیس کرد. مرا به عنوان مسئول این کانون هنری تازه تاسیس انتخاب کردند. من درآن زمان فقط ۲۲ سال داشتم، همه آنهائی هم که در « فیلارمونی» کار میکردند، اکثرا جوان بودند.
اما وقتی مردم ما، با چشمانِ تیزبینِ خود، همه آن چیزهائی را که این کانون هنری نوبنیاد در میانِ تودهها انجام میداد، مشاهده کردند، بار دیگر به نیروی دیرپا وکهنسالِ هنر یقین پیدا کردند...
اگر روشنتر بگوئیم، «فیلارمونی دولتی تبریز»، تنها یکی ازآن ده ها موسسهای بود که حکومتِ ملّی آذربایجان، براساس نیازها و آرزوهای مردم ایجاد کرد، در واقع، این کانون هنری، یک سکّوی عرضه هنر در عرصه فعالیتهای گسترده حکومتِ ملّی آذربایجان بود، این کانونِ هنری، که شبانهروز در جوشش و غلیان بود، درآینه روشنِ خویش، سیمای مبارزهجویانه، خیرخواهانه و نیز اعمال و کردارِ قابل توجّه حکومتِ ملّی آذربایجان را منعکس می ساخت.
اعمال و کردارِ زیبا و شورانگیزی که از این کانون ساطع می شد چون نوای پُرشور و پُرفروغی، در سیمای زندگی نوین، در روح و روان، و دلهای مهربان و نجیبِ میلیونها انسان مینشست، و چون نغمههای دلنشین، بر زبانها جاری می شد و در شور و هلهله مردم به پرواز درمیآمد...
من در اینجا تلاش میکنم تا فقط به آن نکات و حوادثِ مهمِّ هنری-اجتماعی، از تاریخ فرهنگمان اشاره کنم، که ردّ و نشانِ آن، در آینه روشن افقِ تاریخ کهنِ ما، میدرخشد.
اگر در لابلای آنچه درباره فیلارمونی می نویسم، به مسائلِ دیگری نیز که بیارتباط با فیلارمونی است اشاره شده، نباید باعث تعجّبِ خواننده شود، زیرا همه این حوادث، بی ارتباط با سیر و سرگذشتِ خودِ من، نیست.
علی توده
بیشتر
هنوز هم بسیاری از حوادث و رویدادهای مهمّی که در پیرامونام گذشته را به خوبی به یاد میآورم.
انگار این حوادث، نه در گذشتهها، که همین امروز اتفاق افتاده است. حتّی نقش و نگارِ رویهم تلنبارشده خاطراتِ سال های طولانی گذشته نیز، نتوانسته است یادهای ماندگار این حوادث را از ذهنم بزداید.
حکومت ملی آذربایجان، در بهار سال ۱۹۴۶ (۱۳۲۴) برای اولین بار در تاریخ ایران، «فیلارمونی دولتی» در شهر تبریز را تاسیس کرد. مرا به عنوان مسئول این کانون هنری تازه تاسیس انتخاب کردند. من درآن زمان فقط ۲۲ سال داشتم، همه آنهائی هم که در « فیلارمونی» کار میکردند، اکثرا جوان بودند.
اما وقتی مردم ما، با چشمانِ تیزبینِ خود، همه آن چیزهائی را که این کانون هنری نوبنیاد در میانِ تودهها انجام میداد، مشاهده کردند، بار دیگر به نیروی دیرپا وکهنسالِ هنر یقین پیدا کردند...
اگر روشنتر بگوئیم، «فیلارمونی دولتی تبریز»، تنها یکی ازآن ده ها موسسهای بود که حکومتِ ملّی آذربایجان، براساس نیازها و آرزوهای مردم ایجاد کرد، در واقع، این کانون هنری، یک سکّوی عرضه هنر در عرصه فعالیتهای گسترده حکومتِ ملّی آذربایجان بود، این کانونِ هنری، که شبانهروز در جوشش و غلیان بود، درآینه روشنِ خویش، سیمای مبارزهجویانه، خیرخواهانه و نیز اعمال و کردارِ قابل توجّه حکومتِ ملّی آذربایجان را منعکس می ساخت.
اعمال و کردارِ زیبا و شورانگیزی که از این کانون ساطع می شد چون نوای پُرشور و پُرفروغی، در سیمای زندگی نوین، در روح و روان، و دلهای مهربان و نجیبِ میلیونها انسان مینشست، و چون نغمههای دلنشین، بر زبانها جاری می شد و در شور و هلهله مردم به پرواز درمیآمد...
من در اینجا تلاش میکنم تا فقط به آن نکات و حوادثِ مهمِّ هنری-اجتماعی، از تاریخ فرهنگمان اشاره کنم، که ردّ و نشانِ آن، در آینه روشن افقِ تاریخ کهنِ ما، میدرخشد.
اگر در لابلای آنچه درباره فیلارمونی می نویسم، به مسائلِ دیگری نیز که بیارتباط با فیلارمونی است اشاره شده، نباید باعث تعجّبِ خواننده شود، زیرا همه این حوادث، بی ارتباط با سیر و سرگذشتِ خودِ من، نیست.
علی توده
آپلود شده توسط:
امید سحر
1402/10/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی برگ های بهار آفتابی (خاطرهها)