دلاوران شمشیر طلائی
نویسنده:
هنری رایدر هاگارد
امتیاز دهید
دلاوران شمشیر طلائی یا جلد دوم اسرار گنجهای حضرت سلیمان
سرآغاز داستان:
یک هفته بود که مسافران دلیر آفریقا در این مکان اقامت داشتند. مکانی که از هر سو محصور بود در دیاری که هرگز هیچ کس نمیتوانست بدان آسیبی برساند. آنها هر روز در امید و آرزوی مسافرت به سر میبردند. مسافرت به سرزمین مجهولی که نمیدانستند چه کسانی در آنجا ساکن هستند، چگونه با آنها برخورد خواهند کرد و چه برایشان پیش خواهد آمد. در آن یک هفته همگی از پذیرایی گرم میزبان خود دلشاد بودند، خاطرات خوش داشتند و در شب هفتم که می]واستند با میزبان خود بدرود بگویند، بسیار غمگین بودند. این خداحافظی غمگینانه را راه فراری نبود. آنها باید به ادامه سفر میپرداختند. سفری که با دلاوری و شجاعت و جاهطلبی عجین شده بود و مسیری سخت که باید طی میکردند. میزبان آنها آثای مایک کنزای، چند روز بود که به انگلیس انتقال یافته بود. چند روز پیش نامهای به او داده بودند که باید کاخ خود را به یک لرد انگلیسی تحویل داده و هرچه سریعتر راهی لندن شود. دیگر در این سرزمین دورافتاده کسی باقی نمیماند، کسی نمیتوانست باور کند که این مرد جسور و پردل در اعماق جنگلهای آفریقا چه شاهکاری را خلق کرده و هیچ کس نمیتوانست حدس بزند که در قلب او، چه ماجراهایی از عجیب و غریبترین اسرار دنیای مجهولی که به چشم دیده بود، ثبت شده است. در قرنی که بشر فکر میکند به نهایت ترقی و پیشرفت رسیده، هنوز سرزمینهایی در دل آفریقا هستند که بشر هرگز از آنها خاطرهای ندارد و نمیداند در اعماق آنجا چه خبر است. …
بیشتر
سرآغاز داستان:
یک هفته بود که مسافران دلیر آفریقا در این مکان اقامت داشتند. مکانی که از هر سو محصور بود در دیاری که هرگز هیچ کس نمیتوانست بدان آسیبی برساند. آنها هر روز در امید و آرزوی مسافرت به سر میبردند. مسافرت به سرزمین مجهولی که نمیدانستند چه کسانی در آنجا ساکن هستند، چگونه با آنها برخورد خواهند کرد و چه برایشان پیش خواهد آمد. در آن یک هفته همگی از پذیرایی گرم میزبان خود دلشاد بودند، خاطرات خوش داشتند و در شب هفتم که می]واستند با میزبان خود بدرود بگویند، بسیار غمگین بودند. این خداحافظی غمگینانه را راه فراری نبود. آنها باید به ادامه سفر میپرداختند. سفری که با دلاوری و شجاعت و جاهطلبی عجین شده بود و مسیری سخت که باید طی میکردند. میزبان آنها آثای مایک کنزای، چند روز بود که به انگلیس انتقال یافته بود. چند روز پیش نامهای به او داده بودند که باید کاخ خود را به یک لرد انگلیسی تحویل داده و هرچه سریعتر راهی لندن شود. دیگر در این سرزمین دورافتاده کسی باقی نمیماند، کسی نمیتوانست باور کند که این مرد جسور و پردل در اعماق جنگلهای آفریقا چه شاهکاری را خلق کرده و هیچ کس نمیتوانست حدس بزند که در قلب او، چه ماجراهایی از عجیب و غریبترین اسرار دنیای مجهولی که به چشم دیده بود، ثبت شده است. در قرنی که بشر فکر میکند به نهایت ترقی و پیشرفت رسیده، هنوز سرزمینهایی در دل آفریقا هستند که بشر هرگز از آنها خاطرهای ندارد و نمیداند در اعماق آنجا چه خبر است. …
آپلود شده توسط:
ملا ممدجان
1402/09/27
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دلاوران شمشیر طلائی