رسته‌ها
اسکندر کبیر
امتیاز دهید
5 / 3.5
با 6 رای
نویسنده:
مترجم:
ایرج قریب
امتیاز دهید
5 / 3.5
با 6 رای
سرآغاز کتاب:
پسرک در آفتاب سوزان ایستاده بود. میانه بالا و موخرمایی بود، بینی کشیده، چشمان آبی و چهره زیبا داشت؛ نیرومند و بی‌باک بود و سری سودائی داشت. این پسر، اسکندر فرزند فیلیپ پادشاه مقدونیه بود. در پرتو خورشید بانتظار ایستاده بود . ناگهان جنب و جوشی پدیدار شد، اسکندر پدرش فیلیپ را دید که میآید. فیلیپ مردی نیرومند و ستبر بود که از یک چشم نمیدید و از یک پا می لنگید. پسرک او را دوست می داشت .
خورشید اردیبهشت در یونان و مقدونیه سوزان است. اسکندر که چهارده سال بیش نداشت و میخواست به آنچه در پیرامون کاخ میگذشت نیک بنگرد، در آن لحظه بخورشید سوزان چشم دوخته بود. فیلیپ، اسکندر را آنسوی میدان دید و شادمان دستی برایش تکان داد. فیلیپ را درباریان، ملازمان و سوارکاران در میان گرفته بودند. مقدونیان چابک سوارانی ممتاز بودند. زبردستی آنان در سواری به «سنتور» می مانست.
شهری که این واقعه در آن روی داد «پلا» Pella پایتخت مقدونیه بود . این شهر امروز وجود ندارد ، آنروز هم یک دهکده کوهستانی بیش نبود که کلبه های سنگی و سربازخانه هایی برای سپاهیان خونریز داشت. در آنروزگاران، خدایان بیشمار بودند و مردم سخت بآنها دلبستگی داشتند. ازینرو پیوسته معبدهای تازه بنا میشد. در آنزمان ۳۴۲ سال بمیلاد مسیح مانده بود. شاید بدیده ما آن روزگار بسی دور جلوه کند؛ اما از نظر تاریخ نیست. اگر آنرا با عمر بشر بسنجیم تنها ۷۰ نسل از آن دوران میگذرد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
121
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ملا ممدجان
ملا ممدجان
1402/08/29
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی اسکندر کبیر

تعداد دیدگاه‌ها:
2
حالا اروپاییان معتقد به کبیر بودن اسکندرند امری است بدیهی، ولی از کبیر بودن ایشان برای ما ایرانیان فقط ویرانی و آتش و خاکستر به جای مانده و دست بردن به آثار در همه دنیا مرسومه و اینجا و موارد مشابه لزومی به وفاداری به اسم اثر شاید لازم نباشد.
چه توقعی می شه داشت که نام های اسکندر، تیمور و چنگیز بر افراد این سرزمین هست؟!!
اسکندر کبیر
عضو نیستید؟ ثبت نام در کتابناک