کتاب اشباح ۱: ویلای اشباح
نویسنده:
کورنلیا فونکه
مترجم:
مسعود حجوانی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
آن روز هم یکی از آن روزهایی بود که همه چیز کج و معوج می شوند. اول صبح وقتی که تام خیال پوشیدن شلوارش را داشت با کله خورد زمین، چون خواهر عزیزش برای شوخی پاچه های شلوارش را به هم گره زده بود. توی حمام کرم صورت مادرش را به جای خمیر دندان روی مسواکش زد، توی آشپزخانه هم سرش محکم خورد به در کابینت. تام گاه و گداری از این روزهای افتضاح داشت. بقیه خانواده هم حداقل چیزی برای خنده داشتند.
مادر گفت: «صبح بخیر».
تام جواب داد: «نمیدونم چه چیز امروز میتونه خیر باشه.»
لولا خواهرش هم سرش را کج کرده بود و می خندید. لولا خواهر بزرگ تام بود شش سال بزرگتر و کاملا مسلط تر.
توی مدرسه، همه همکلاسیها به خاطر کارهای او قهقهه می زدند. فقط تام بود که سرش را انداخته بود پایین و چیزی نمی گفت. بالاخره تام تصمیم گرفت که بقیه روز را در اتاقش و توی تختخواب بگذراند. چون آنجا تنها جایی بود که خیلی مطمئن به نظر می رسید و دیگر نمی شد خرابکاری کرد...
بیشتر
آن روز هم یکی از آن روزهایی بود که همه چیز کج و معوج می شوند. اول صبح وقتی که تام خیال پوشیدن شلوارش را داشت با کله خورد زمین، چون خواهر عزیزش برای شوخی پاچه های شلوارش را به هم گره زده بود. توی حمام کرم صورت مادرش را به جای خمیر دندان روی مسواکش زد، توی آشپزخانه هم سرش محکم خورد به در کابینت. تام گاه و گداری از این روزهای افتضاح داشت. بقیه خانواده هم حداقل چیزی برای خنده داشتند.
مادر گفت: «صبح بخیر».
تام جواب داد: «نمیدونم چه چیز امروز میتونه خیر باشه.»
لولا خواهرش هم سرش را کج کرده بود و می خندید. لولا خواهر بزرگ تام بود شش سال بزرگتر و کاملا مسلط تر.
توی مدرسه، همه همکلاسیها به خاطر کارهای او قهقهه می زدند. فقط تام بود که سرش را انداخته بود پایین و چیزی نمی گفت. بالاخره تام تصمیم گرفت که بقیه روز را در اتاقش و توی تختخواب بگذراند. چون آنجا تنها جایی بود که خیلی مطمئن به نظر می رسید و دیگر نمی شد خرابکاری کرد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کتاب اشباح ۱: ویلای اشباح