زندگینامه زنده یاد بیژن جزنی ۱۳۵۴ - ۱۳۱۶
نویسنده:
میهن قریشی
درباره:
بیژن جزنی
امتیاز دهید
بیژن جَزَنی فعال سیاسی چپگرای ایرانی، تئوریسین و عضو بنیانگذار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود. علیرغم بارها دستگیری و به زندان افتادن، هرگز از مواضع خود کوتاه نیامد و به فعّالیتهای نظری و عملی خود ادامه داد. همهٔ آثار بیژن جزنی در زندان و طی سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳ نوشته شدهاست. این آثار بیانگر تلاش بخشی از چپ ایران در دو دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ است که میخواست ضمن حفظ استقلال خود از چین و شوروی، بر بنیان منافع و مصالح جامعه ایران فعالیت کند، بررسی انتقادی آثار او، مویّد این امر است.
در شبانگاه ۲۹ فروردین ۱۳۵۴، «بیژن جزنی» همراه با ۶ نفر دیگر از چریکهای فدایی خلق به نامهای حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده و عباس سورکی به همراه مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار دو عضو سازمان مجاهدین خلق در تپههای اطراف زندان اوین تیرباران شدند. روزنامهها فردای آن روز خبر کشته شدن جزنی و یارانش را با تیتر «۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند» پوشش دادند اما حقیقت ماجرا تا زمان وقوع انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ مسکوت ماند.
در شبانگاه ۲۹ فروردین ۱۳۵۴، «بیژن جزنی» همراه با ۶ نفر دیگر از چریکهای فدایی خلق به نامهای حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده و عباس سورکی به همراه مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار دو عضو سازمان مجاهدین خلق در تپههای اطراف زندان اوین تیرباران شدند. روزنامهها فردای آن روز خبر کشته شدن جزنی و یارانش را با تیتر «۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند» پوشش دادند اما حقیقت ماجرا تا زمان وقوع انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ مسکوت ماند.
آپلود شده توسط:
شازده
1402/05/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زندگینامه زنده یاد بیژن جزنی ۱۳۵۴ - ۱۳۱۶
گفته می شود میزان شکنجههایی که بر وی اعمال گردید از آنچه بر تمام زندانیان دیگر رفت شدیدتر و دردناکتر بود تا جاییکه در مدت ۶ ماه موهایش سفید شد. یکی از شکنجههای رایج گذاشتن پالان خر بر روی وی توسط سربازان و وادار کردن او به راه رفتن و ادرار کردن بر روی وی بود.
حسین صحت می گوید: در ملاقات هایی که در زندان با او داشتم تعریف کرد که او را برای بازجویی به دادرسی ارتش می برند. سرلشکر آزموده که در آن زمان دادستان ارتش بود به جای تحقیق او را کتک می زد. کریمپور بسیار از عاقبت خود نگران بود و می گفت: این نظامیان عاقبت مرا می کشند و اعلام می کنند چون قصد فرار داشته ام به من تیراندازی کرده اند.
گفته می شود یک روز از محوطه زندان صدایی بلند شد که فریاد می زد: بی شرف ها، بی وجدان ها از جان من چه می خواهید؟ اگر گناه من طرفداری از مصدق است که زنده باد مصدق!
در یکی از شکنجه ها بر اثر تقلای زیاد تشنه شد و آب خواست. ماموران به جای آب به او ادرار داده بودند. این رنج های روانی و و بدنی باعث بیماری کریمپور شد. کریمپور هرچه از بیماری خود گفت کسی اعتنایی نکرد. عاقبت کریمپور به جان آمد و تهدید کرد که رگ خود را با تیغ صورت تراشی خواهد زد. پس از مدتی او را به زندان انفرادی بردند. سپس او را به زندان لشکر دوم زرهی بردند.
روایت های متفاوت از مرگ کریمپور
بعضی از ملیگراهای طرفدار او می گویند: ۲۳ اسفند۱۳۳۲ کریمپور را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف پیکرش را آلوده به نفت کردند. مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند. پالانی بر کول وی نهادند و دستور دادند با چهاردست و پا راه برود. با افروختن آتش، جشن منحوسشان را آغاز کردند. زندانی به هر سو می دوید و فریاد می زد. شعله های آتش همه بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند. فردای آن روز او را در حالی که دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود، به بیمارستان ارتش منتقل کردند. در آنجا، تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد : والاحضرت اشرف مرا کشت! اما دکتر ایادی پزشک مخصوص با تمسخر گفت: دیوانه است، هذیان می گوید.
در کتاب این سه زن از مسعود بهنود آمده است: اشرف پهلوی همراه سرهنگ زیبایی و گروهبان ساقی در دفتر زندان بود که کریم پور را آوردند. او سیلی محکمی از اشرف دریافت کرد. زبانش باز شد. در لباس ژولیده زندان با آن خانم عطرزده و شیک ، معارضه می کرد. او را آتش زدند و مستحق گلوله ندانستند.
حسین مکی نماینده تهران در دوره هفدهم مجلس شورای ملی که قبل و بعد از کودتا با شاه و دربار رابطه داشت در خاطرات خود می گوید: شهرت دارد که کریم پور شیرازی مدیر روزنامه شورش را که در لشکر دو زرهی زندانی بوده نخست به چوبه ای بسته اند و با تلمبه امشی بنزین بر او پاشیده و آتش زده اند و سپس با شلیک گلوله ای به مغزش او را کشته اند و با آنکه مردم دل خوشی از او نداشتند مع هذا طرز قتل و چگونگی چندش اور آن تولید تنفر کرده است و می گویند اعلیحضرت خواسته است از او انتقام بگیرد.
حقیقت این است که پری بلنده به همراه شعبان بی مخ و عده ای زن فاسد و مرد لات ، و تعدادی نان به نرخ روز خور در ارتش ، دولت مصدق را سرنگون می کنند
حقیقت بر باد دادن بحرین است
حقیقت ، آتش زدن زندانی برای تفریح توسط اشرف پهلوی است
حقیقت انتخابات فرمایشی و قبضه کردن صدا و سیماست و....
بگذریم ، به قول معروف ، با ابله بحث نکنید و بگذارید در دنیای ابلهانه خود ، شاد و خرم زندگی کند ......
سلطنت طلب ها فاشیست هستند به دلیل: عدم اعتقاد به اصلاح طلبها!
برای من روشنه داری از چی دفاع میکنی و دلیل لگد زدنت به حقیقت چیه. نمیخوام بیشتر از این وقتم را تلف آدمایی مثل تو کنم.
همونطور که الان کسی در مورد خیانت حزب توده شکی نداره به زودی تکلیف بقیه هم روشن میشه
من هم از اندیشه چپ بیزارم ولی یاد کردن از افراد با این واژه ها نشان از پست فطرتی دارد
اصول اساسی فاشیسم که موسولینی برخی از آنها را در دانشنامهٔ ایتالیا در سال ۱۹۳۲ میلادی ابراز داشته بود عبارتاند از:[۱۰]
عدم اعتقاد به سودمند بودن صلح
( عدم اعتقاد به اصلاح طلبها و توهین به آنها )
مخالفت با اندیشههای سوسیالیستی
مخالفت با لیبرالیسم
تبعیّت زندگی همهٔ گروهها از دولت
( مجلس و رسانه های فرمایشی و در دست حکومت زمان شاه )
تمامیّتخواه بودن
تقدّس پیشوا تا سرحدِّ امکان( این در خصوص تبلیغات از شاه و رضا شاه و کور شدن بر جنایات و یا گنده کاری های آنها مثلا در به باد دادن بحرین و .... )
مخالفت با دموکراسی ( وضعیت احزاب و آزادی خواهی در زمان شاه و رضا شاه را مطالعه کنید )
اعتقاد شدید به قهرمانپرستی( رضا شاه ، کوروش و ...)
تبلیغ روح رزمجویی
قدیس گرایی( قدیس سازی از کوروش و رضا شاه و شاه )
نظام تکحزبی ( این هم با مطالعه وضعیت احزاب در زمان شاه و رضا شاه بخوبی مشخص است )
در یک کلام ، فاشیست شاخه ای از دیکتاتوری سیاسی است که هم رضا شاه به آن قویا معتقد بود و هم شاه ، جناب رضا شاه دوم هم هنوز به آب نرسیده و گرنه شناگر قابلیت....
تهدید به انتقام گیری و دادگاههای انتقام نیز یکی دیگر از خروجی های فاشیست است ( فرمودید در آینده یادمان خواهد بود )
عدم توجه به منطق و دلایل طرف مقابل و گوش شنوا نداشتن نیز یکی دیگر از روحیات استبداد فاشیستی است
ضمنا اینکه شما عقیده دارید تلقی و برداشت ۲۴۰ نفر نویسنده روشنفکر ، از فاشیست بودن سلطنت طلب ها دروغ و غلط است ، خودش نشانه خودبرتربینی و فاشیست بودن است
بقول معروف
آفتاب آمد دلیل آفتاب
بیژن جزنی و اطرافیان او زنده یاد نیستند
مرده و پوسیده و خورده شده توسط کرمهای گورستان هستند.
پودر شده و کثافت اندیشه فرصت طلب انها بر همه عیان شده.
حداقل یه بار بخون بعد انقدر تکرار کن
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
البته به جز دوره های بسیار کوتاه و گذرا ، آن هم در برخی ابعاد اقتصادی و نظامی مانند :
شاه عباس
محمد رضا شاه
کریم خان زند
و از نقطه نظر آزاد منشی فقط می توان از یزدگرد اول یاد کرد .....
۲- تمام مردم رو مقصر کردی که باز نگی مقصر اصلی این شرایط کیه؟ همه مقصرن جز تو و همفکرات؟
۳- روح دموکراسی در اقشار دمیده بشه؟! مشتی بیا پایین سرمون درد گرفت! فکر کردی کی هستی که اینطوری از بالا به مردم نگاه میکنی؟ تو هم جزوی از همین اقشار هستی که مقصرند و باید یاد بگیری به دیگران اتهام نزنید در حالی که حتی تعریف فاشیسم رو نمیدونی و یه مشت ناراحتی شخصی رو به عنوان تعریف فاشیسم تحویل میدی.
نگرانی تو برای آینده از جنس نگرانی سربازان اسده
دوستان فاشیست شما وقتی سوار کار شدند از توهم درت میارن
تصویر پروفایل من چیش نگاه از بالا داره؟ 🤣