رسته‌ها
تردید در سه فعل: مجموعه قصه
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 6 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 6 رای
از داستان زخم غروب:
آفتاب پایین آمده بود. بعدازظهر یکی از روزهای مرداد بود. از آن روزهایی که به نظر می آید هیچوقت تمامی ندارد. دیگ گرما ترکیده بود و تا چند ساعت دیگر همه چیز حتی ذره های غبار را هم می سوزاند. مثل اینکه گرما قصد داشت دنیا را با همه کثافتهای چسبنده اش، با همه خوبیهای گمشده و همه حرفهای خوبش، که ناگفته مانده بود، دود کند. انگار حدیث روز پنج هزار سال که اسرافیل شیپوری می دمد و آفتاب به بلندی آدمها پایین می آید و تمام مرده های تازه زنده را به عذابی الیم به وجود خودش بشارت می دهد.
سرزمین غریب و خسته ای بود. دیوارهای سنگی و سیمها رابطه اش را با دنیای بیرون مثل قهر بریده بودند. ساختمانهای قهوه ای رنگ مشرقی و جنوبی با شیروانی های آفتاب سوخته سربی رنگ که باران جابجا زنگشان زده بود، مثل واگنهای مستعمل راه آهن در چند ردیف قطار شده بودند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
34
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Ataman
Ataman
1402/07/15

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تردید در سه فعل: مجموعه قصه

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
تردید در سه فعل: مجموعه قصه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک