رسته‌ها
سنگسار: مجموعه داستان
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 5 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 5 رای
از داستان بهشت، پس فردا:
این چندمین شب جمعه ای بود که علی قال گذاشته میشد. رفقایش بعد از تمام شدن کار، بی آنکه متوجه شود، آهسته در می رفتند و او را تنها می گذاشتند. علی خسته و دلگیر به اتاقکی که آچارها و دیلم ها و بقیه اسباب و اثاثیه کارگران را تویش می گذاشتند رفت و سرکی کشید. کسی نبود. به تک تک چادرها نیز که گوشه و کنار خط آهن خیمه زده بودند، سر زد، آنجا هم کسی نبود. مش حسین، کارگر پیری که نصف روز را کار می کرد و نصفه حقوق می گرفت و بقیه روز کنار چادر می نشست و برای کارگرها چای درست می کرد و چپق می کشید، همچنان کنار چادر نشسته و چشم در غروب آفتاب دوخته بود.
علی گردنش را دراز کرد و درحالیکه زیر لب غر می زد، نگاهی توی چادر انداخت. غیر از چند تا گونی و یکی دو تا لحاف پاره و لباسهایی که توی دستمالهای یزدی پیچیده شده بود، و سماور کهنه مش حسین که آخرین قل هایش را می زد، چیز دیگری پیدا نبود...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
178
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Ataman
Ataman
1402/05/18

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سنگسار: مجموعه داستان

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
سنگسار: مجموعه داستان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک